پاسخ اجمالی:
ابن ابی الحدید برترین بودن حضرت علی(ع) برای تصدّی خلافت را نه به عنوان مساله مورد توصیه و تصریح پیامبر(ص) بلکه به عنوان شایسته تر بودن در مقایسه با دیگران در نظر می گیرد و معتقد است آن حضرت حق خود را به خاطر مصلحتى بزرگ ترک کرده بود و جایز است در این موارد بگویند: کار به اهلش بازگشت...
اما در مقابل این توجیه ابن ابی الحدید باید گفت هیچ عبارتی بهتر از این کلام امام علی(ع)، متوقف بودن حق در نزد نااهلان را قبل از خلافت آن حضرت، به این روشنی نمی رساند.
پاسخ تفصیلی:
ابن ابى الحدید، در شرح نهج البلاغه خود هنگامى که به جمله «اَلاَنَ اِذْ رَجَعَ الحَقُّ اِلى اَهْلِهِ...» مى رسد، مى گوید:
«مفهوم این سخن این است که حقّ قبل از این زمان، در غیر اهلش بوده ولى ما این سخن را تأویل و توجیه مى کنیم بر خلاف آنچه امامیّه مى گویند و مى گوییم: بى شک آن حضرت از همه اولى و شایسته تر براى امر خلافت بود نه به عنوان این که نصّى از پیامبر(صلى الله علیه وآله) وارد شده باشد بلکه به عنوان افضلیّت، چرا که او برترین انسان بعد از رسول خدا(صلى الله علیه وآله) و شایسته ترین فرد از میان تمام مسلمانان نسبت به خلافت بود ولى او حق خود را به خاطر مصلحتى ترک کرده بود زیرا او و سایر مسلمین پیش بینى مى کردند که تنش و اضطرابى در اسلام و نشر آن پیدا خواهد شد چرا که عرب نسبت به او حسد میورزید و کینه او را در دل داشت و جایز است کسى که شایسته تر براى امرى است و آن را ترک نموده و بعد به آن بازگشته بگوید: «قَدْ رَجَعَ الأَمْرُ اِلى اَهْلِهِ...»؛ (کار به اهلش بازگشت). (1)
به یقین پیشداوریها مانع از این شده است که مفهوم چنین کلام روشنى پذیرفته شود زیرا اگر على(علیه السلام) مى خواست بفرماید: پیش از این، حق به دست اهلش سپرده نشده بود و اکنون به دست اهلش رسیده و به محل شایسته خود بازگشته است چه عبارتى از این روشن تر، ممکن بود بگوید.
این از یکسو، از سوى دیگر مى دانیم این جمله که عرب نسبت به او حسد می ورزید و عداوت داشت سخنى بى اساس است. آرى تنها گروه کوچکى که از بازماندگان سران شرک و کفر بودند چنین حالتى را داشتند و به تعبیرى دیگر جمعى از سران قریش و سران یهود و منافقین که ضربات او را در جنگهاى بدر و خیبر و حنین چشیده بودند، عداوت او را در دل داشتند ولى توده هاى مردم به او عشق مىورزیدند لذا در حدیث معروفى که در منابع معتبر اسلامى آمده است مى خوانیم که پیامبر(صلى الله علیه وآله) خطاب به على(علیه السلام) کرد و دست بر شانه او زد و فرمود: «لا یُبْغِضُکَ اِلاّ مُنافِق»؛ (تنها منافقان با تو دشمنى دارند)، (2) و در صحیح ترمذى که از معروفترین منابع اهل سنت است از ابوسعید خدرى نقل شده است که گفت: «اِنّا کُنّا لَنَعْرِفُ الْمُنافِقینَ بِبُغْضِهِمْ عَلىَّ بْنَ اَبى طالِب»؛ (ما منافقان را از طریق دشمنى با على بن ابى طالب مى شناختیم). (3) آیا ابن ابى الحدید راضى مى شود که اکثریّت مسلمین آن روز را از منافقان بشمارد؟ و باز به همین دلیل مى بینیم استقبالى که از خلافت على(علیه السلام) و بیعت با او شد از هیچ یک از خلفا نشد در حالى که معاصران او و بیعت کنندگان با وى غالباً همان صحابه پیامبر(صلى الله علیه وآله) یا فرزندان آنها بودند و این در واقع عذر ناموجّهى است که براى عدم تسلیم در برابر واقعیّت ذکر شده است.(4)،(5)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.