پاسخ اجمالی:
امام علی(ع) درباره حق همسایه می فرمايد: «خدا را خدا را كه حق همسايگان خود را رعایت كنيد؛ چرا كه آنان مورد توصيه پيامبر شما هستند و او همواره نسبت به همسايگان سفارش مى فرمود تا آنجا كه ما گمان برديم به زودى آنها را در ارث شريك خواهد كرد». فلسفه احترام به همسايه در اسلام روشن است؛ زيرا اسلام دينى است اجتماعى. اجتماع اهل يك شهر و يك ملت در اسلام جايگاه مخصوصى دارند. اگر واقعاً همسايگان در فكر هم باشند و غم ها و شادى ها را ميان خود تقسيم كنند، زندگى گواراتر و رنج ها و مشكلات، آسان تر می شود.
پاسخ تفصیلی:
امام علي(عليه السلام) در بخشی از نامه 47 نهج البلاغه از حق همسايگان سخن مى گويد و مى فرمايد: (خدا را خدا را، كه در مورد همسايگان خود، خوش رفتارى كنيد؛ چرا كه آنان مورد توصيه پيامبر شما هستند و او همواره نسبت به همسايگان سفارش مى فرمود تا آنجا كه ما گمان برديم به زودى آنها را در ارث شريك خواهد كرد)؛ «وَاللهَ اللهَ فِي جِيرَانِكُمْ، فَإِنَّهُمْ وَصِيَّةُ نَبِيِّكُمْ. مَا زَالَ يُوصِي بِهِمْ حَتَّى ظَنَنَّا أَنَّهُ سَيُوَرِّثُهُمْ(1)». تعبير به «إِنَّهُمْ وَصِيَّةُ نَبِيِّكُمْ»؛ (آنها وصيت پيامبر شما هستند) يا از باب حذف مضاف است و در اصل اين گونه بوده است «فَإِنَّها مَحَلُّ وصِيَّةِ نَبِيِّكُمْ»؛ (آنها مورد وصيت پيامبر شما هستند) و يا از باب تأكيد است كه آنها عين وصيتند؛ مانند «زيد عدل» كه مى گوييم فلان كس عين عدالت است.
تعبير به «ظنّ» در جمله «حَتَّى ظَنَنَّا أَنَّهُ سَيُوَرِّثُهُمْ»؛ (تا آنجا كه ما گمان برديم آنها را به زودى در ارث شريك مى كند) يا براى تأكيد بر تكرار سفارش پيامبر به همسايگان است و يا به معناى حقيقى آن است كه به راستى ما گمان برديم آن قدر مقام همسايه والاست كه ممكن است شبيه خويشاوندان در ارث سهيم باشد. به هر حال همسايگان در اسلام احترام خاصى دارند بر عكس آنچه امروز در دنياى مادى مى بينيم كه گاه دو نفر بيست سال همسايه يكديگرند و كاملا از يكديگر بى خبرند. فلسفه احترام به همسايه در اسلام روشن است؛ زيرا اسلام دينى است كاملا اجتماعى: اجتماع خانواده، اجتماع خويشاوندان، اجتماع همسايگان، اجتماع اهل يك شهر و اجتماع يك ملت و هر كدام در اسلام جايگاه مخصوصى دارند و اگر واقعاً همسايگان در فكر يكديگر باشند و غم ها و شادى ها را ميان خود تقسيم كنند، زندگى بسيار گواراتر خواهد شد و رنج ها و دردها و مشكلات، هيچ كس را از پا در نمى آورد. امروز اين همسايه مشكل دارد و بقيه براى حل مشكل به يارى او برمى خيزند، فردا كه نوبت همسايه ديگر مى شود نيز به همين ترتيب.
در حديث پرمعنايى از پيغمبر اكرم(صلى الله عليه و آله و سلم) مى خوانيم كه فرمود: «هَلْ تَدْرُونَ مَا حَقُّ الْجَارِ مَا تَدْرُونَ مِنْ حَقِّ الْجَارِ إِلاَّ قَلِيلاً أَلا لايُؤْمِنُ بِاللهِ وَ الْيَوْمِ الآْخِرِ مَنْ لايَأْمَنُ جَارُهُ بَوَائِقَهُ فَإِذَا اسْتَقْرَضَهُ أَنْ يُقْرِضَهُ وَ إِذَا أَصَابَهُ خَيْرٌ هَنَّأَهُ وَ إِذَا أَصَابَهُ شَرٌّ عَزَّاهُ لايَسْتَطِيلُ عَلَيْهِ فِي الْبِنَاءِ يَحْجُبُ عَنْهُ الرِّيحَ إِلاَّ بِإِذْنِهِ وَ إِذَا اشْتَرَى فَاكِهَةً فَلْيُهْدِ لَهُ فَإِنْ لَمْ يُهْدِ لَهُ فَلْيُدْخِلْهَا سِرّاً وَ لايُعْطِي صِبْيَانَهُ مِنْهَا شَيْئاً يُغَايِظُونَ صِبْيَانَهُ ثُمَّ قَالَ رَسُولُ اللهِ الْجِيرَانُ ثَلاَثَةٌ فَمِنْهُمْ مَنْ لَهُ ثَلاَثَةُ حُقُوق حَقُّ الاِْسْلاَمِ وَ حَقُّ الْجِوَارِ وَ حَقُّ الْقَرَابَةِ وَ مِنْهُمْ مَنْ لَهُ حَقَّانِ حَقُّ الاِْسْلاَمِ وَ حَقُّ الْجِوَارِ وَ مِنْهُمْ مَنْ لَهُ حَقٌّ وَاحِدٌ الْكَافِرُ لَهُ حَقُّ الْجِوَارِ»(2)؛ (آيا مى دانيد حق همسايه چيست؟ [مى دانم كه] حق همسايه را جز به مقدار كم نمى دانيد. آگاه باشيد كسى كه همسايگانش از مزاحمت و آزار او در امان نباشند ايمان به خدا و روز قيامت نياورده است. بايد هنگامى كه از او قرض مى خواهد به او قرض دهد و اگر خير و خوبى به او برسد تبريك بگويد و اگر مصيبتى به او رسد تسليت بگويد و خانه خود را در كنار او آن قدر بلند نكند كه مانع جريان هوا شود مگر به اجازه او و هنگامى كه ميوه اى مى خرد، هديه اى از آن براى او بفرستد و اگر هديه اى نمى فرستد به صورت پنهان ميوه را وارد منزل كند و آشكارا چيزى از آن را به دست كودكان خود ندهد كه مايه ناراحتى كودكان همسايه شود. سپس رسول خدا(صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود: همسايگان سه دسته اند بعضى داراى سه حق هستند: حق اسلام و حق همسايگى و حق خويشاوندى و بعضى از آنها دو حق دارند: حق اسلام و حق همسايگى و بعضى تنها يك حق دارند [آرى] كافر نيز حق همسايگى دارد).
قرآن مجيد نيز در آيه 36 سوره نساء بعد از تأكيد بر والدين، خويشاوندان، يتيمان و مستمندان بر مسأله احسان به همسايگان دور و نزديك تحت عنوان «وَ الْجارِ ذِى الْقُرْبى وَ الْجارِ الْجُنُبِ» تأكيد مى كند. جالب اينكه در حديثى از پيغمبر اكرم(صلى الله عليه و آله و سلم) و اميرمؤمنان و امام باقر(عليهما السلام) آمده است كه حد همسايه چهل منزل از چهار طرف است.(3) گفتنى است منظور از اين روايت اين نيست كه چهل منزل از چهار طرف با خط مستقيم كه مجموعاً 160 منزل شود و منازل لابه لاى آن، هر چند نزديك باشد همسايه محسوب نشوند؛ بلكه منظور اين است كه دايره اى به شعاع چهل منزل از هر طرف همگى همسايه مى شوند و مى دانيم سطح دايره را با ضرب كردن مجذور شعاع در عدد 14/3 به دست مى آورند كه در اينجا با يك محاسبه ساده، مجموع حدود پنج هزار خانه مى شود كه همه با توجّه به روايت فوق همسايه اند. حدود يك شهر بيست هزار نفرى.
اين سخن را با ذكر داستانى تاريخى پايان مى دهيم. «ابن ابى الحديد» در شرح نهج البلاغه خود نقل مى كند كه: «شخصى به نام ابو جهم خانه خود را به صد هزار درهم فروخت. هنگامى كه مشترى مبلغ را حاضر ساخت به مشترى گفت: اين قيمت خانه من است. قيمت همسايه خوب من را هم بده گفت: كدام همسايه؟ تاكنون شنيده اى كه كسى قيمت همسايه را نيز بگيرد؟ ابو جهم گفت: خانه ام را به من باز گردان و پولت را بگير. من همسايگى كسى را كه هميشه در فكر من است به اين آسانى رها نمى كنم. هرگاه خانه نشين شوم احوال من را مى پرسد و اگر او را ببينم اظهار محبّت مى كند و اگر به سفر بروم مراقب خانه من است و اگر نزد او بروم مرا به خود نزديك مى سازد و اگر حاجتى بخواهم اجابت مى كند و اگر از او چيزى نخواهم (و نياز داشته باشم) او اقدام مى كند و اگر مصيبتى به من برسد تسليت مى گويد. اين سخن به آن مرد ثروتمند همسايه رسيد. صد هزار درهم براى او فرستاد گفت: اين قيمت خانه توست بگير و خانه ات را هم نگه دار».(4)،(5)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.