پاسخ اجمالی:
پیروزی مسلمانان در سال 14 هجری در جنگ قادسیه باعث شد عراق تحت تسلط مسلمانان درآید. در واکنش به این ماجرا ایرانیان سپاه عظیمی فراهم کردند. خلیفه وقت، عمر، از صحابه درباره ماندن خود در مدینه یا حرکت به سوی مرزهای ایران مشورت خواست. تعدادی از صحابه پیشنهاد خروج خلیفه را تأیید کردند. اما امام علی(ع) با این پیشنهاد مخالفت کرد و خلیفه را از تبعات خارج شدن از مدینه بر حذر داشت. خلیفه نیز از صحبتهای امام(ع) قانع شد و تصمیم گرفت در مدینه بماند.
پاسخ تفصیلی:
در سال چهارده هجرى در سرزمین «قادسیه» نبرد سختى میان سپاه اسلام و نظامیان ایران رخ داد که سرانجام فتح و پیروزى از آن مسلمانان گردید و «رستم فَرّخ زاد» - فرمانده کل قواى ایران -با گروهى به قتل رسید. با این پیروزى، سراسر عراق زیر پوشش نفوذ سیاسى و نظامى اسلام در آمد و «مدائن» که مقر حکومت سلاطین ساسانى بود، در تصرف مسلمانان قرار گرفت و سران سپاه ایران به داخل کشور عقب نشنى کردند.
مشاوران و سران نظامى ایران بیم آن داشتند که سپاه اسلام کم کم پیشروى کند، و سراسر کشور را به تصرف خود در آورد. براى مقابله با چنین حمله خطرناک «یزدگرد» پادشاه ایران، سپاهى یکصد و پنجاه هزار نفرى به فرماندهى «فیروزان» ترتیب داد تا جلوى هر نوع حمله ناگهانى را بگیرد و حتى در صورت مساعد بودن وضع، دست به حمله تهاجمى زند
«سعد وقاص»، فرمانده کل قواى مسلمانان (و به نقلى «عمار یاسر» که حکومت کوفه را در اختیار داشت) نامه اى به عمر نوشت و خلیفه را از تحرک هاى دشمن آگاه ساخت و افزود: سپاه کوفه، آماده اند که نبرد را آغاز کنند و پیش از آنکه دشمن شروع به جنگ کند، آنان براى ارعاب دشمن دست به حمله زنند.
خلیفه به مسجد رفت، سران صحابه را جمع کرد و آنان را از تصمیم خود مبنى بر اینکه مى خواهد مدینه را ترک گوید و در منطقه اى میان بصره و کوفه فرود آید، و از آن نقطه رهبرى سپاه را به دست بگیرد، آگاه ساخت.
در این موقع «طلحه» برخاست و خلیفه را بر این کار تشویق کرد و سخنانى گفت که بوى تملق و چاپلوسى بخوبى از آن استشمام مى شد.
پس از او «عثمان» برخاست و نه تنها خلیفه را به ترک مدینه تشویق کرد، بلکه افزود: به سپاه شام و یمن بنویس که همگى منطقه خود را ترک کنند و به تو بپیوندند و تو با این جمع انبوه بتوانى با دشمن روبرو شوی.
در این موقع «امیر مومنان(علیه السلام)» برخاست و فرمود:
«پیروزى و شکست این امر (اسلام) بستگى به فزونى نیرو و کمى جمعیت نداشته است، این دین خدا است که آن را پیروز ساخت و سپاه اوست که خود آن را آماده و یارى کرد تا آنکه به آنجا که باید برسند رسید و به هر جا که باید طلوع بکند طلوع کرد، از ناحیه خداوند به ما وعده پیروزى داده شده است، و مى دانیم که خداوند به وعده خود جامه عمل پوشانیده و سپاه خویش را یارى خواهد کرد.
موقعیت زمامدار، همچون رشته مهره ها است که آنها را گرد آورده به هم پیوند مى دهد. اگر رشته از هم بگسلد، مهره ها پراکنده مى شوند و سپس هرگز نمى توان آنها را جمع آورى کرده و از نو نظام بخشید.
امروز، اگر چه عرب از نظر تعداد کم است، اما نیروى اسلام فراوان، و در پرتو اجتماع و اتحاد و هماهنگى، عزیز و نیرومند است. بنابراین تو (خلیفه) همچون محور سنگ آسیاب، جامعه را به وسیله مسلمانان به گردش در آور و با همکارى آنان در نبرد، آتش جنگ را براى دشمنان شعله ور ساز، زیرا اگر شخصا از این سرزمین خارج شوى، عرب از اطراف و اکناف سر از زیر بار فرمانت بیرون خواهد برد و آنگاه آنچه پشت سرگذاشته اى، مهمتر از آن خواهد بود که در پیش رو دارى.
اگر فردا چشم عجمها بر تو افتد، خواهند گفت: این اساس و ریشه (رهبر) عرب است، اگر ریشه این درخت را قطع کنید، راحت مى شوید، و این فکر، آنان را در مبارزه با تو و طمع در نابودى تو حریص تر و سرسخت تر خواهد ساخت.
اما اینکه گفتى آنان براى جنگ با مسلمانان آماده مى شوند و از این موضوع نگرانى، بدان که خداوند بیش از تو این کار را ناخوش دارد، و او بر تغییر آنچه نمى پسندد، تواناتر است .
واما اینکه به فزونى تعداد سربازان دشمن اشاره کردى، (بدان که) ما، در گذشته، در نبردها، روى تعداد افراد تکیه نمى کردیم، بلکه بر یارى و کمک خداوندى حساب مى کردیم (و پیروز هم مى شدیم)».(1)
عمر پس از شنیدن سخنان امام نظر او را پسندید و از رفتن منصرف شد.(2)
با توجه به این گرهگشایی ها بود که عمر مى گفت: به خدا پناه مى برم که مشکلى پیش بیاید و ابوالحسن (على) براى حل آن حضور نداشته باشد.(3)، (4)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.