پاسخ اجمالی:
یاران امام حسین(ع) از شهادت شان مطلع بودند زیرا چندین و چند بار و در منزلگاه های مختلف، حضرت سیدالشهداء – به منظور آگاه سازی و مشخص شدن یاران مخلص از منافقینی که به خاطر مقاصد دنیوی همراه ایشان شده بودند – خطرات این راه را بیان کرده و همواره می فرمود هر کس خود را برای تیزی نیزه ها و زخم شمشیرها و نثار خونش آماده ساخته با ما همراه شود. امام حتی بعد از رسیدن خبر بیعت شکنی کوفیان، بیعت خود را از همراهان خود برداشت و تا این که در این آزمون سخت، فقط انسان های مخلص ماندند.
پاسخ تفصیلی:
امام حسین(علیه السلام) در پی داشتن یاران مخلص اقداماتی را انجام دادند از جمله:
فرمودند عاقبت این حرکت مرگ است تا دنیاپرستان و منصب دوستان با ایشان همراه نشوند:
مثلا هنگامى که امام(علیه السلام) تصمیم گرفت (از مکّه) رهسپار عراق شود، برخاست و خطبه اى به این مضمون ایراد فرمود:
«اَلْحَمْدُلِلّهِ ما شاءَ اللّهُ، وَ لا قُوَّةَ إِلاّ بِاللّهِ، وَ صَلَّى اللّهُ عَلى رَسُولِهِ، خُطَّ الْمَوْتُ عَلى وُلْدِ آدَمَ مَخَطَّ الْقَلادَةِ عَلى جیدِ الْفَتاةِ، وَ ما أَوْلَهَنی إِلى أَسْلافی اِشْتِیاقُ یَعْقُوبَ إِلى یُوسُفَ، وَ خُیِّرَلِی مَصْرَعٌ اَنَا لاقیهِ. کَأَنِّی بِاَوْصالی تَقْطَعُها عَسْلانُ الْفَلَواتِ بَیْنَ النَّواویسِ وَ کَرْبَلاءَ فَیَمْلاََنَّ مِنِّی اَکْراشاً جَوْفاً وَ اَجْرِبَةً سَغْباً، لا مَحیصَ عَنْ یَوْم خُطَّ بِالْقَلَمِ، رِضَى اللّهِ رِضانا اَهْلَ الْبَیْتِ، نَصْبِرُ عَلى بَلائِهِ وَ یُوَفّینا اَجْرَ الصّابِرینَ. لَنْ تَشُذَّ عَنْ رَسُولِ اللّهِ(صلى الله علیه وآله) لَحْمَتُهُ، وَ هِىَ مَجْمُوعَةٌ لَهُ فى حَظیرَةِ الْقُدْسِ، تَقَرُّ بِهِمْ عَیْنُهُ وَ یُنْجَزُ بِهِمْ وَعْدُهُ. مَنْ کانَ باذِلا فینا مُهْجَتَهُ، وَ مُوَطِّناً عَلى لِقاءِ اللّهِ نَفْسَهُ فَلْیَرْحَلْ مَعَنا فَاِنَّنِی راحِلٌ مُصْبِحاً اِنْ شاءَ اللّهُ تَعالى»؛ (حمد و سپاس از آنِ خداست، آنچه او بخواهد [همان شود]، و هیچ توان و قوّتى جز به کمک او نیست، و درود خداوند بر فرستاده اش [حضرت محمّد(صلى الله علیه وآله)].
[آگاه باشید!] قلاّده مرگ بر گردن آدمیزاد، همانند گردنبندى است بر گردن دختران جوان [مرگ همیشه همراه آدمى است]. اشتیاق من به دیدار گذشتگانم [پدر و مادرم و جدّ و برادرم] همانند اشتیاق یعقوب به دیدار یوسف است! براى من شهادتگاهى برگزیده شده که به یقین به آن خواهم رسید و گویا مى بینم گرگان درنده بیابان ـ بین نواویس و کربلا ـ بند بند تنم را پاره پاره کرده و گویى از من شکم هاى تهى و مشک هاى خالى خود را پر مى کنند. از آن روز که [روز عاشورا] قلم تقدیر الهى بر آن رقم خورده است، گریزى نیست! خشنودى خداوند خشنودى ما اهل بیت است. [آنچه را که خداوند بدان خشنود است ما اهل بیت نیز به همان خشنودیم]. ما در برابر بلا و آزمایش الهى شکیباییم و او پاداش عظیم صابران را به ما خواهد داد. هرگز پاره تن رسول خدا از وى جدا نمى شود و در حظیرة القدس [درجات عالى بهشت] به او ملحق خواهد شد، و چشمان رسول خدا(صلى الله علیه وآله) به ذرّیه اش روشن مى شود و وعده اش توسّط آنان وفا خواهد شد. هر کس آماده است خون خود را در راه ما نثار کند و خود را آماده لقاى خداوند سازد، با ما رهسپار شود، چرا که من ـ به خواست خداوند ـ فردا صبح حرکت خواهم کرد).(1)
این خطبه کوتاه، از پر معنى ترین خطبه هاى امام(علیه السلام) است که نشان مى دهد:
اوّلا ـ امام(علیه السلام) از آینده این سفر پر خطر ـ سفر به عراق ـ به خوبى آگاه بود ولى چون رضاى خدا را در آن مى دانست به آن اقدام فرمود.
به تعبیر دیگر، آن را یک آزمون بزرگ الهى مى دید که در کوتاه مدّت و دراز مدّت آثار مهمّى براى جهان اسلام در بر خواهد داشت، و سبب رسوایى خطرناکترین دشمنان اسلام و سرنگونى آنان خواهد شد، و درسى پر از عبرت و حماسه و عزّت و افتخار براى آیندگان بجا خواهد گذارد.
ثانیاً ـ هیچ کس از همراهان خود را که در این مسیر گام نهاده بودند از آینده آن بى خبر نگذاشت و اغفال نکرد تا فقط پاکبازان عاشق شهادت در راه خدا با او حرکت کنند، همان کسانى که باید نامشان در دفتر روزگار به عنوان بهترین شهیدان راه حق رقم خورد.
همچنین هنگامى که امام(علیه السلام) به منزلگاه «زباله»(2) رسید، خبر شهادت برادر رضاعى اش ـ عبدالله بن یقطر (علاوه بر شهادت مسلم و هانى) ـ را شنید، نوشته ای را بیرون آورد و براى مردم خواند:
«بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ أَمّا بَعْدُ؛ فَقَدْ أَتانا خَبَرٌ فَضیعٌ! قَتْلُ مُسْلِمِ بْنِ عَقیل وَ هانِی بْنِ عُرْوَةَ وَ عَبْدُاللّهِ بْنِ یَقْطُرَ، وَ قَدْ خَذَلَتْنا شیعَتُنا، فَمَنْ أَحَبَّ مِنْکُمُ الاِنْصِرافَ فَلْیَنْصَرِفْ، لَیْسِ عَلَیْهِ مِنّا ذِمامٌ»؛ (به نام خداوند بخشنده مهربان، امّا بعد! خبر ناگوار شهادت مسلم بن عقیل و هانى بن عروه و عبدالله بن یقطر به ما رسید، شیعیان ما از یارى مان دست کشیدند، پس هر کس از شما بخواهد برگردد مى تواند. هیچ بیعتى از ما بر عهده او نیست).
به دنبال این سخنان، مردم از چپ و راست از اطراف امام پراکنده شدند، تنها همان عدّه از یاران آن حضرت که از مدینه با او همراه بودند، باقى ماندند.
این سخن را بدان جهت فرمود که عدّه اى فکر مى کردند امام(علیه السلام) به شهرى وارد مى شود که مردم آن سامان همه مطیع فرمان او هستند و امام زمام حکومت را به دست خواهد گرفت و آنها بهره مادّى خواهند برد! ولى هنگامى که دیدند مردم بى وفاى کوفه دست از یارى امام کشیدند و قاعدتاً راهى جز شهادت براى امام و یارانش نیست از گرد آن حضرت پراکنده شدند.(3)
این سخنان به خوبى نشان مى دهد که امام(علیه السلام) رسالت و مأموریّت خاصّى در این سفر خطرناک براى خویش مى دید، و گرنه بعد از علم و اطّلاع از پیمان شکنى مردم کوفه و شهادت «مسلم» و «هانى» و «عبدالله بن یقطر» مى بایست به مکّه، یا مدینه باز گردد و تردیدى به خود راه ندهد، نه این که به سوى کوفه که ابن زیاد بر آن تسلّط کامل پیدا کرده بود برود، به خصوص این که بیعت را از همه همراهان بر مى دارد و با صراحت مى گوید ما به سوى خطر پیش مى رویم آنها که غیر از این گمان مى کردند آزادند، بازگردند.
دانشمند معروف اهل سنّت «قندوزى» نقل مى کند که امام(علیه السلام) در منزلگاه «زباله» پس از شنیدن خبر شهادت مسلم بن عقیل و بى وفایى کوفیان، رو به همراهانش کرد و چنین فرمود:
«أَیُّهَا النّاسُ فَمَنْ کانَ مِنْکُمْ یَصْبِرُ عَلى حَدِّ السَّیْفِ وَ طَعْنِ الاَسِنَّةِ فَلْیَقُمْ مَعَنا وَ إِلاّ فَلْیَنْصَرِفْ عَنّا»؛ (اى مردم! هر کس از شما در برابر تیزى شمشیر و زخم نیزه ها بردبار است، با ما بماند و الاّ از ما جدا شود).(4)، (5)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.