پاسخ اجمالی:
بعد از مرگ معاویه گروهی از بزرگان کوفه گرد هم آمدند و برای امام حسین(ع) نامه هایی بدین مضمون نوشتند که اینک ما پیشوایی نداریم. به کوفه بیا تا با محوریت تو گرد حق جمع شویم. امام(ع) که هدفش برچیدن حکومت پلید اموی و برپایی حکومت اسلامی بود، نماینده ای را به کوفه اعزام کرد تا از حقیقت امر آگاه شود و شیعیان را بسیج کند. زیرا در صورتی که کوفیان آمادگی امامت و خلافت امام را داشتند، حجت بر امام برای قیام علیه حکومت بنی امیه تمام می شد.
پاسخ تفصیلی:
پس از مرگ معاویه و به دنبال یک گردهمایى در منزل «سلیمان بن صرد خزاعى» جمعى از بزرگان کوفه نامه اى به محضر امام(علیه السلام) نوشته و براى پذیرش رهبرى آن حضرت جهت برپایى نهضتى همگانى اعلام آمادگى کردند.
مضمون نامه را که نام چهارتن از بزرگان شیعه، یعنى سلیمان بن صرد، مسیّب بن نجبه، رفاعة بن شدّاد و حبیب بن مظاهر و گروهى دیگر از شیعیان در آن آمده، چنین است:
«خداى را سپاس مى گوییم که (معاویه) آن دشمن ستمکار و کینه توز را نابود ساخت، همو که بدون رضایت امّت بر گرده آنان سوار شد و اموال آنها را غصب کرد و خوبان آنان را کشته و به نابکاران میدان داد...
اینک ما، امام و پیشوایى نداریم؛ به سوى ما بیا! بدان امید که خداوند به برکت وجود تو همه ما را بر محور حق گردآورد.
نعمان بن بشیر (والى کوفه) در دارالاماره است و ما با او در نماز جمعه و اجتماعات عمومى حاضر نمى شویم (و به او اعتنایى نداریم) و اگر با خبر شویم که به سوى ما مى آیى، او را از کوفه بیرون کرده و به شام ملحقش مى سازیم».(1)
به دنبال نامه هاى متعدّد مردم کوفه و اعلام آمادگى براى پذیرش رهبرى امام(علیه السلام)، آن حضرت نامه اى در پاسخ به آنان نوشت، سپس پسرعمویش مسلم بن عقیل را به آن شهر فرستاد. نامه امام(علیه السلام) چنین است:
««بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ». مِنَ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِىٍّ، إِلَى الْمَلا مِنَ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُسْلِمِینَ. أَمّا بَعْدُ: فَإِنَّ هانِئاً وَ سَعِیداً قَدِما عَلَىَّ بِکُتُبِکُمْ ـ وَ کانا آخِرَ مَنْ قَدِمَ عَلَىَّ مِنْ رُسُلِکُمْ ـ وَ قَدْ فَهِمْتُ کُلَّ الَّذِی اقْتَصَصْتُمْ وَ ذَکَرْتُمْ، وَ مَقالَةَ جُلِّکُمْ : «أَنَّهُ لَیْسَ عَلَیْنا إِمامٌ فَأَقْبِلْ، لَعَلَّ اللهُ أَنْ یَجْمَعَنا بِکَ عَلَى الْهُدى وَ الْحَقِّ». وَ قَدْ بَعَثْتُ إِلَیْکُمْ أَخِی وَ ابْنَ عَمِّی وَ ثِقَتِی مِنْ أَهْلِ بَیْتِی مُسْلِمَ بْنِ عَقِیل وَ أَمَرْتُهُ أَنْ یَکْتُبَ إِلَىَّ بِحالِکُمْ وَ أَمْرِکُمْ وَ رَأْیِکُمْ. فَاِنْ کَتَبَ إِلَىَّ: أَنَّهُ قَدْ أَجْمَعَ رَأْىُ مَلَئِکُمْ، وَ ذَوِی الْفَضْلِ وَ الْحِجى مِنْکُمْ، عَلَى مِثْلِ ما قَدِمَتْ عَلَىَّ بِهِ رُسُلُکُمْ وَ قَرَأْتُ فِی کُتُبِکُمْ، أَقْدِمُ عَلَیْکُمْ وَشیکاً إِنْ شاءَاللهُ. فَلَعَمْرِی مَا الاِمامُ إِلاَّ الْعامِلُ بِالْکِتابِ، وَ الاْخِذُ بِالْقِسْطِ، وَ الدَّائِنُ بِالْحَقِّ، وَ الْحابِسُ نَفْسَهُ عَلى ذاتِ اللهِ وَ السَّلامُ».
(به نام خداوند بخشنده مهربان؛ از حسین بن على به بزرگان از مؤمنان و مسلمانان! هانى و سعید همراه نامه هایتان به سوى من آمدند ـ و این دو تن آخرین کسانى بودند که نامه هایتان را آوردند ـ محتواى همه نامه هایتان (به طور فشرده) این بود که : «امام و پیشوایى نداریم، به سوى ما بیا! امید است که خداوند به وسیله تو ما را بر محور حقّ و هدایت گردآورد». اکنون من، برادر، پسر عمو و شخص مورد اعتماد از خاندانم ـ مسلم بن عقیل ـ را به سوى شما مى فرستم؛ به او فرمان دادم که تصمیم و برنامه ها و افکارتان را براى من بنویسد.
هر گاه به من اطّلاع دهد که بزرگان و خردمندان شما؛ با آنچه که در نامه هایتان ذکر شده، همراه و هماهنگند؛ به زودى به سوى شما خواهم آمد. ان شاءالله (در پایان نامه اضافه فرمود:) به جانم سوگند! امام و پیشوا تنها کسى است که به کتاب خدا عمل کند و عدل و داد را بر پا دارد، دین حق را پذیرفته و خود را وقف راه خدا کند).(2)
این نامه به خوبى گویاى این حقیقت است که امام(علیه السلام) در مسیر قیام براى سرنگونى حکومت پلید اموى و تشکیل حکومت اسلامى گام بر مى داشت. از این رو، براى ارزیابى اوضاع، نخست نماینده اى آگاه و مورد اعتماد را به آن شهر اعزام مى کند، تا از حقیقت امر آگاه شود و با بسیج نیروها و آمادگى شیعیان در این راه قدم بردارد.
جمله پایانى سخن امام(علیه السلام) نیز تأکیدى است بر شایستگى خود جهت امامت و رهبرى و عدم لیاقت حاکم شام ـ که نه به کتاب خدا عمل مى کند و نه عدل و داد را بر پا مى دارد و نه خود را وقف راه خدا مى کند ـ که این خود قرینه اى است بر عزم امام جهت پذیرش امامت و خلافت مسلمین و برپایى عدل و داد.
امام(علیه السلام) همچنین در نامه اى که همراه با اعزام مسلم(علیه السلام) خطاب به او مرقوم مى دارد، بار دیگر بر بسیج نیروها و آماده سازى مردم تأکید مى ورزد. در این نامه مى خوانیم:
«...وَادْعُ النّاسَ إِلَى طاعَتِی، وَ اخْذُلْهُمْ عَنْ آلِ أَبِی سُفْیانَ، فَإِنْ رَأَیْتَ النّاسَ مُجْتَمِعِینَ عَلَى بَیْعَتِی فَعَجِّلْ لی بِالْخَیْرِ، حَتّى أَعْمَلَ عَلَى حَسَبِ ذلِکَ إِنْ شاءَ اللهُ تَعالى»؛ (... چون به کوفه رسیدى مردم را به پیروى از من دعوت کن و آنان را از حمایت آل ابى سفیان باز دار. اگر مردم متّفقاً بیعت کردند، مرا با خبر ساز تا برابر آن عمل کنم).(3)
پراکنده ساختن مردم از حمایت خاندان ابوسفیان و فراخوانى مردم به اطاعت امام(علیه السلام) و یکپارچگى آنان براى بیعت و همراهى، همه و همه نشان از تهیّه ساز و کارهاى مناسب جهت تشکیل حکومت دارد.
پس از ورود مسلم(علیه السلام) به کوفه و بیعت گروه زیادى از مردم با وى و اعلام آمادگى آنان براى جانبازى و همراهى با امام(علیه السلام) و انعکاس آن به محضر امام(علیه السلام) توسّط فرستادگان جناب مسلم، امام حسین(علیه السلام) از مکه عازم کوفه مى شود.(4)
امام(علیه السلام) در گفتگویى با ابن عبّاس مى فرماید: «وَ هذِهِ کُتُبُ أَهْلِ الْکُوفَةِ وَ رُسُلُهُمْ، وَ قَدْ وَجَبَ عَلَىَّ إِجابَتُهُمْ وَ قامَ لَهُمُ الْعُذْرُ عَلَىَّ عِنْدَاللهِ سُبْحانَهُ»؛ (اینها نامه ها و فرستادگان کوفیان است. بر من لازم است دعوت آنان را پاسخ دهم، چرا که حجّت الهى بر من تمام شده است).(5)
همچنین به عبدالله بن زبیر فرمود: «أَتَتْنِی بَیْعَةُ أَرْبَعِینَ أَلْفاً یَحْلِفُونَ لِی بِالطَّلاقِ وَ الْعِتاقِ مِنْ أَهْلِ الْکُوفَةِ»؛ (بیعت چهل هزار تن از مردم کوفه که در وفادارى به طلاق و عتاق(6) سوگند خورده اند، به دستم رسیده است).(7)
امام(علیه السلام) در ملاقات با عبدالله بن مطیع ـ هنگامى که از علّت خروج حضرت از مکّه سؤال مى کند ـ به صراحت مى فرماید: «إِنَّ أَهْلَ الْکُوفَةِ کَتَبُوا إِلَىَّ یَسْأَلُونَنِی أَنْ أَقْدِمَ عَلَیْهِمْ لِما رَجَوْا مِنْ اِحْیاءِ مَعالِمِ الْحَقِّ وَ اِماتَةِ الْبِدَعِ»؛ (مردم کوفه نامه نوشتند و از من خواستند که به سوى آنان بروم، بدان امید که (با تشکیل حکومت اسلامى) نشانه هاى حق زنده و بدعت ها نابود شود).(8)، (9)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.