پاسخ اجمالی:
امام حسین(ع) در یکی از خطبه های خود در جمع نخبگان امت، با یادآوری آیاتی از سوره مائده، بر امر به معروف و نهی از منکر و وظیفه اجتماعی مردم در قبال همدیگر، تاکید می کند، چرا که مى داند اگر این فریضه به درستى انجام شود، فرایض دیگر اقامه مى گردد. امام با تبیین جایگاه موثر آن ها و میزان نفوذی که دارند، بر نقش پررنگ شان در حمایت از مردم و جلوگیری از پدید آمدن انحراف تاکید کرده و آنها را به خاطر انفعال در مقابل شکسته شدن پیمان های الهی و سازشکاری با ستمگران مورد ملامت قرار می دهد.
پاسخ تفصیلی:
از خطبه هاى امام حسین(علیه السلام) که درباره امر به معروف و نهى از منکر ایراد فرموده است (این کلام از امیرمؤمنان على(علیه السلام) نیز نقل شده است) این است: (اى مردم! از آنچه که خداوند دوستان خود را به آن موعظه کرده است، پند گیرید؛ مانند نکوهشى که از علماى یهود فرموده است. آنجا که مى گوید: «لَوْلاَ یَنْهَاهُمُ الرَّبَّانِیُّونَ وَالاَحْبَارُ عَنْ قَوْلِهِمُ الاِثْمَ وَ أَکْلِهِمُ السُّحْتَ»(1)؛ (چرا دانشمندان نصارى و علماى یهود آنها را از سخنان گناه آمیز و خوردن مال حرام نهى نمى کردند).
و نیز فرمود: «لُعِنَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ بَنِى إِسْرَائِیلَ عَلَى لِسَانِ دَاوُودَ وَ عِیسَى ابْنِ مَرْیَمَ ذَلِکَ بِمَا عَصَوْا وَّکَانُوا یَعْتَدُونَ * کَانُوا لاَ یَتَنَاهَوْنَ عَنْ مُّنکَر فَعَلُوهُ لَبِئْسَ مَا کَانُوا یَفْعَلُونَ»؛(2) (کافران بنى اسرائیل، بر زبان داود و عیسى بن مریم، لعن [و نفرین] شدند. این به خاطر آن بود که گناه کردند و تجاوز مى نمودند. آنها از اعمال زشتى که انجام مى دادند، یکدیگر را نهى نمى کردند؛ چه بدکارى انجام مى دادند!).
این سرزنش و نکوهش براى این بود که آنها از گروه ستمکاران، منکرات و مفاسدى روشن مى دیدند، ولى آنان را نهى نمى کردند، و این به خاطر آن بود که به آنچه (از دنیا و زرق و برق دنیوى) نزد آنان بود طمع داشتند و از آنها مى ترسیدند؛ با آن که خداوند مى فرماید: «فَلاَ تَخْشَوْا النَّاسَ وَاخْشَوْنِ»(3)؛ (از مردم نترسید، فقط از من بترسید).
همچنین فرمود: «وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِیَاءُ بَعْض یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَیَنْهَوْنَ عَنْ الْمُنکَرِ»(4)؛ (مردان و زنان با ایمان، ولى (و یار و یاور) یکدیگرند؛ امر به معروف و نهى از منکر مى کنند). خداوند در اینجا از میان همه فریضه ها از امر به معروف و نهى از منکر آغاز کرده، چرا که مى دانست اگر این فریضه به درستى انجام شود و اقامه گردد فرایض دیگر، اعمّ از آسان و دشوار، اقامه مى گردد چون که امر به معروف و نهى از منکر، در حقیقت دعوت به اسلام همراه با ردّ مظالم و مخالفت با ستمگر و تقسیم صحیح بیت المال و غنایم، و گرفتن زکات از جاى خود و صرف آن در مورد صحیح مى باشد.
شما اى گروه سرشناس و قدرتمند! افرادى هستید که به علم و دانش معروف هستید و به خیر و نیکى یاد مى شوید و به خیرخواهى مشهورید و به خاطر خدا در دل مردم ابّهتى دارید که شرافتمندان از شما حساب مى برند و افراد ضعیف به شما احترام مى گذارند و کسانى که بر آنان برترى نداشته و حقّ نعمتى بر آنان ندارید، شما را بر خود ترجیح مى دهند. شما از کسانى که خواسته هایشان (نزد حاکمان) ردّ مى شود، شفاعت مى کنید. با هیبت ملوکانه و کرامت بزرگان گام بر مى دارید (به هر حال، شما افراد با نفوذى در جامعه اسلامى هستید). آیا همه این جایگاه هاى اجتماعى براى این نیست که مردم به شما امیدوارند که به حقّ خدا قیام کنید، هر چند نمى توانید تمام حقوق الهى را ادا کنید. در حقیقت شما حقوق پیشوایان (واقعى) را سبک شمرده اید (و در اطاعت از آنها کوتاهى ورزیده اید) و حقّ ناتوانان را پایمال کرده اید ولى حقّ خویش را ـ به زعم خود ـ گرفته اید. (آرى! حقوق خود را گرفته اید، ولى از گرفتن حقوق مردم غافلید!) شما نه مالى را (براى احیاى حقوق خدا و خلق) بذل کرده اید، نه جانى را براى خدایى که آن را آفریده، به مخاطره انداخته اید، و نه با خاندان خود در راه خدا (با دشمنان خدا) دشمنى ورزیده اید. (با این حال) شما از خداوند آرزوى بهشت او، همجوارى پیامبرانش و ایمنى از عذابش را دارید؟!
اى امیدواران به خدا! من مى ترسم که خداوند شما را به کیفرى از کیفرهاى خود گرفتار سازد؛ چرا که شما به سبب کرامت الهى (و انتساب به قبیله رسول خدا(صلى الله علیه وآله) و صحابه پیامبر) به مقامى رسیده اید که مورد احترام و برترى هستید. مردان الهى را که به شما معرّفى مى شوند گرامى نمى دارید با این که خود به خاطر خدا مورد احترام مردم هستید.
شما مى بینید که پیمان هاى الهى شکسته مى شود، ولى نگران نمى شوید! با این که براى نقض پیمانى از پدران خود به هراس مى افتید، اکنون پیمان رسول خدا(صلى الله علیه وآله) کم ارزش شده، و افراد نابینا، گنگ و زمین گیر و ناتوان و ضعیف در شهرها رها شده اند و مورد ترحّم و حمایت قرار نمى گیرند (آرى، عدالت اجتماعى پایمال شده است؛ ولى شما سکوت اختیار کرده اید.)
شما نه در حدّ منزلت و جایگاه خود عمل مى کنید و نه کسانى را که در آن حد عمل مى کنند، مورد حمایت قرار مى دهید و با سهل انگارى و سازش با ستمکاران، خود را آسوده خاطر نگه مى دارید.
همه این موارد، از امورى است که خداوند به شما دستور داده از آنها نهى کنید و جلوگیرى به عمل آورید، ولى شما از انجام آن غافلید.
مصیبت شما از همه مردم بیشتر است چرا که شما در حفظ منزلت و جایگاه دانشمندان و علماى دین، مغلوب و ناتوان شدید. اى کاش تلاش خود را مى کردید!
این همه (فریاد من براى شکستن سکوت توسّط شما و قیام براى خدا) از این روست که سررشته کارها و اجراى احکام الهى، به دست علماى الهى است؛ همان ها که امین بر حلال و حرام خداوند مى باشند؛ امّا این جایگاه از شما گرفته شده، و این نیست مگر آن که از اطراف حق پراکنده شده اید و در سنّت رسول خدا(صلى الله علیه وآله) ـ پس از برهان روشن ـ اختلاف نموده اید.
اگر در مقابل آزارها صبر پیشه مى کردید، و در راه خدا مشکلات را تحمّل مى نمودید، امور الهى به شما عرضه مى شد و از ناحیه شما صادر شده و به شما باز مى گشت؛ ولى شما براى ستمکاران امکان تعرّض به جایگاه خویش را فراهم کردید و اجراى احکام الهى را به دست آنان سپردید، آنها نیز به شبهات عمل کرده و در شهوات سیر مى نمایند.
اگر سرنوشت مسلمین به دست آنان افتاد، براى آن است که شما از مرگ فرار کرده و به زندگى دنیا ـ که روزى از آن جدا خواهید شد ـ دل بسته اید. در نتیجه مردم مستضعف را در چنگالشان گرفتار ساختید، به گونه اى که برخى ها به بردگى کشیده شده و بعضى نیز دشوارى هاى زندگى مغلوبشان کرده است.
ستم گران به دلخواه خود در امور کشور اسلام عمل مى کنند. با هوس رانى، بدنامى و رسوایى به بار مى آورند و همه این ها به خاطر آن است که به اشرار اقتدا نموده و بر خداوند جبّار جرأت کردند. در هر شهرى خطیبى بر منبر دارند که به سودشان سخن مى گوید، کشور در قبضه آنان است و دستشان در همه جا باز است. مردم در برابر آنان بردگانى هستند که نیروى دفاع از خود ندارند. برخى از این ها جبّار سرکش اند و بعضى با تمام نیرو بر مردم ناتوان سخت مى گیرند، آنها فرمانروایى هستند که نه مبدء را مى شناسند و نه معاد را!
شگفتا! ـ و چگونه در شگفت نباشم ـ در حالى که سرزمین اسلام در دست ظالمى دغل و باجگیرى ستمگر و فرمانروایى بى رحم است.
در آنچه که ما با شما درگیریم خداوند داور و حاکم است. قاضى اختلافات ما اوست.
خداوندا! تو مى دانى که آنچه از ما (در طریق و تلاش براى بسیج مردم) صورت مى گیرد به خاطر رقابت در امر زمامدارى و یا به چنگ آوردن ثروت و مال نیست. هدف ما آن است که نشانه هاى دینت را بنمایانیم و اصلاح و درستى را در آبادى هایت آشکار سازیم تا بندگان مظلومت آسوده باشند و به فرایض، سنت ها و احکامت عمل شود.
(اى مردم!) اگر شما ما را یارى نکنید و به دادخواهى ما بر نخیزید، ستمگران (بیش از پیش) بر شما مسلّط مى شوند، و در خاموش کردن نور پیامبرتان مى کوشند.
خداوند ما را کفایت مى کند و بر او توکّل مى کنیم و به سوى او باز مى گردیم و بازگشت همه به سوى اوست.(5)
خطبه بالا به خوبى نشان مى دهد که امام(علیه السلام) در طول دوران حکومت معاویه، و قبل از یزید نیز هرگز خاموش نبود. سکوت را در برابر آن ظالم بیدادگر مجاز نمى شمرد و خطرات سنگین این کار را به جان مى خرید!
او پیوسته در بیدار ساختن مردم ـ به خصوص نخبگان امّت ـ تلاش مى کرد و همه را براى قیام بر ضدّ آن حکومت غیر اسلامى که در رأس آن بقایاى عصر جاهلیت ـ یعنى فرزند ابوسفیان ـ بود فرا مى خواند.
لحن امام(علیه السلام) در این خطبه و استدلالات متین و محکم و پرمایه آن حضرت و فصاحت و بلاغتى که در آن به کار رفته، حکایت از این دارد که این فرزند به حقّ على بن ابى طالب(علیه السلام) با همان منطق کوبنده پدر در برابر ظالمان ایستاده بود و از هر فرصتى بهره مى گرفت تا که مبادا مردم تدریجاً به آن وضع ناهنجار خو بگیرند و تعلیمات اسلام را فراموش کنند و به حکومت هاى فرعونى تن در دهند.(6)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.