پاسخ اجمالی:
از امتیازات فوق العاده نهج البلاغه، مسأله جامعیّت آن است. از جمله دانشمندانی که به این ویژگی نهج البلاغه اشاره کرده اند، عبارتند از: «شیخ محمّد عبده»، «ابن ابى الحدید معتزلى» و «آیة الله خویى» که در این باره مى گوید: «هنگامى که على(ع) در خطبه هاى نهج البلاغه وارد بحثى مى شود، جایى براى سخن دیگرى باقى نمى گذارد تا آن جا که افرادى که از تاریخ زندگى امیرمؤمنان على(ع) آگاهى کافى ندارند گمان مى کنند که او تمام عمرش را تنها درباره همان موضوع صرف کرده است». و... .
پاسخ تفصیلی:
از امتیازات فوق العاده نهج البلاغه که هر خواننده آگاهى در همان لحظات نخستین با آن آشنا مى شود، مسأله جامعیّت و تنوّع عجیب آن است، به طورى که انسان باور نمى کند یک فرد بتواند این همه گفتار نغز و سخنان شیرین و حساب شده و دقیق در موضوعات کاملا مختلف بلکه متضاد گردآورى کند و مسلّماً این کار از غیر امیرمؤمنان على(علیه السلام) که قلبش گنجینه اسرار الهى و روحش اقیانوس عظیم علم و دانش است، ساخته نیست.
در این جا به گواهى چند نفر از دانشمندان اشاره مى کنیم:
1ـ بد نیست از کلام نویسنده معروف و پیشواى بزرگ اهل سنّت «شیخ محمّد عبده» آغاز کنیم، او ترسیم جالبى از حال خویش به هنگام نخستین برخورد با خطبه ها و نامه هاى گوناگون نهج البلاغه و کلمات قصار دارد که بسیار گویا و رساست، مى گوید:
«هر زمان از بخشى از نهج البلاغه به بخش دیگر منتقل مى شدم، احساس مى کردم منظره ها کاملا عوض مى شود گاه خود را در عالمى مى دیدم که ارواح بلند معانى در لباس هاى زیبایى از بهترین عبارات در گرداگرد نفوس پاک در گردشند و به قلوب صاف نزدیک مى شوند، راه راست را به آنها الهام مى کنند و مسیر وصول به هدف را نشان مى دهند و از لغزشگاه ها برحذر داشته، به جاده هاى فضل و کمال رهنمون مى شوند.
زمانى دیگر چهره هایى را مى دیدم، در هم کشیده شده، با چنگ و دندان هاى آشکار، که آماده حمله کردن به دشمنند و در پایان دلهاى آماده را با میل خودشان تسخیر کرده، در خاطره ها بدون توسّل به زور نفوذ مى کنند، ولى خیالات باطل و پندارهاى فاسد را با قدرت از میان برمى دارند.
گاه به خوبى مى دیدم یک عقل نورانى که هیچ شباهتى به مخلوقات جسمانى نداشت، از موکب الهى جدا شده و با روح انسانى پیوند یافته، او را از پرده هاى ظلمانى طبیعت بیرون آورده و به ملکوت اعلى بالا مى برد و به جایگاه نور اجلى مى رساند و آن را در عالم قدس جاى مى دهد، بعد از آن که از شائبه هاى تدلیس رهایش مى سازد.
لحظاتى دیگر گویى با گوش خودم سخنان خطیب حکمت آموز را مى شنیدم که با دانشمندان و مدیران جامعه با صداى رسا سخن مى گوید، راه راست را به آنها نشان مى دهد و آنان را از موارد شکّ و تردید و لغزشگاه ها برحذر مى دارد، آنها را به دقایق سیاست ارشاد و به راه و روش کیاست، هدایت مى کند و عالى ترین درس هاى زمامدارى و تدبیر را به آنان مى آموزد.
آرى این کتاب همان کتابى است که «سیّد رضى»(رحمه الله) از کلمات سیّد و مولاى ما امیرمؤمنان على بن ابى طالب(علیه السلام) جمع آورى کرده و نامش را نهج البلاغه گذارده و من هیچ نامى را سزاوارتر از آن، براى نشان دادن محتواى این کتاب نمى بینم و توصیفى برتر از آنچه این نام از آن پرده برمى دارد، در وسع خود ندارم».(1)
2ـ شارح معروف نهج البلاغه «ابن ابى الحدید معتزلى» در این باره مى گوید: «من بسیار در شگفتم از مردى که در میدان جنگ چنان خطبه مى خواند که گواهى مى دهد طبیعتى همچون طبیعت شیران دارد، سپس در همان میدان هنگامى که تصمیم بر موعظه و پند و اندرز مى گیرد، سخنانى از زبانش تراوش مى کند که گویى طبیعتى همچون راهبانى دارد که لباس مخصوص رهبانى پوشیده و در دِیرها زندگى مى کنند، نه خون حیوانى مى ریزند و نه حتّى از گوشت حیوان تناول مى کنند.
گاه در چهره «بسطام بن قیس» و «عتیبة بن حارث» و «عامربن طفیل»(2) ظاهر مى شود و گاه در چهره «سقراط حکیم» و «یوحنّا» و «مسیح بن مریم».
من سوگند مى خورم به همان کسى که تمام امّتها به او سوگند یاد مى کنند، من این خطبه (خطبه اَلهیکُمُ التکاثر 221) را از پنجاه سال قبل تا کنون بیش از هزار بار خوانده ام و هر زمان آن را خوانده ام، ترس و وحشت و بیدارى عمیقى تمام وجود مرا در برگرفت و در قلب من اثر عمیقى گذاشت و در اعضاى پیکرم لرزشى. هر زمان در محتواى آن دقّت کردم؛ به یاد مردگان از خانواده و بستگان و دوستانم افتادم و چنان پنداشتم که من همان کسى هستم که امام در لابه لاى این خطبه توصیف مى کند.
چقدر واعظان و خطیبان و فصیحان در این زمینه سخن گفته اند و چقدر من در برابر سخنان آنها به طور مکرّر قرار گرفته ام امّا در هیچ کدام از آنها تأثیرى را که این کلام در دل و حالم مى گذارد، ندیده ام».(3)
3ـ «ابن أبى الحدید» همچنین مى گوید: «سبحان الله! چه کسى این همه امتیازات گرانبها و ویژگى هاى شریف و باارزش را به این مرد نمونه (على(علیه السلام)) بخشیده، چگونه مى شود یکى از فرزندان عرب مکّه که تنها در آن محیط زیسته و با هیچ یک از فلاسفه همنشین نبوده، در دقایق علوم الهیّه و حکمت متعالیه، از افلاطون و ارسطو آگاه تر باشد. کسى که با بزرگان عرفان و اخلاق هرگز معاشر نبوده در این باب برتر از سقراط باشد. کسى که در میان شجاعان پرورش نیافته - چون اهل مکّه صاحبان تجارت بودند و نه جنگجو - با این حال شجاع ترین فردى باشد که گام بر روى زمین نهاده است»!(4)
4ـ «علاّمه فقید آیة الله خویى» مى گوید: «هنگامى که على(علیه السلام) در خطبه هاى نهج البلاغه وارد بحثى مى شود، جایى براى سخن دیگرى باقى نمى گذارد تا آن جا که افرادى که از تاریخ زندگى امیرمؤمنان على(علیه السلام) آگاهى کافى ندارند گمان مى کنند که او تمام عمرش را تنها درباره همان موضوع صرف کرده است».(5)(6)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.