پاسخ اجمالی:
در روایات اهل بیت(ع)، مسأله علم غیب به صورت گسترده دیده مى شود؛ از جمله در بحار الانوار، بابى در این زمینه وجود دارد با ده ها روایت درباره آگاهى امامان معصوم(ع) از علم غیب. در نهج البلاغه نیز سخنانی مى یابیم که از آگاهى گسترده امام على(ع) از علم غیب خبر مى دهد؛ ولى همان گونه که خود ایشان در خطبه 128 بیان فرموده: «اینها علم غیب (استقلالى ذاتى) نیست؛ بلکه اینها تعلّم از صاحب علم است». یعنى از پیامبر(ص) که او هم از خدا آموخته بود.
پاسخ تفصیلی:
در روایات اهل بیت(علیهم السلام) مسأله علم غیب به صورت گسترده دیده مى شود؛ از جمله مرحوم "علاّمه مجلسى" در "بحار الانوار" در جلد 26، بابى در این زمینه منعقد نموده است و ده ها روایت درباره آگاهى امامان معصوم(علیهم السلام) از علم غیب آورده؛ و از جمله این روایت است که با تعبیرات مختلف از چندین طریق نقل شده است که امام صادق(علیه السلام) فرمود: «اَتَرى مَنْ جَعَلَهُ اللهُ حُجَّةً عَلى خَلْقِهِ یَخْفى عَلَیْهِ شَىْءٌ مِنْ اُمُورِهِمْ»؛ (آیا تو فکر مى کنى کسى را که خداوند حجّت بر خلق قرار داده ممکن است چیزى از امور آنها بر او مخفى بماند؟)
در تعبیر دیگرى از همان امام مى خوانیم: «اِنَّ اللهَ اَحْکَمُ وَ اَکْرَمُ وَ اَجَلُّ وَ اَعْلَمُ مِنْ اَنْ یَکُونَ اِحْتَجَّ عَلى عِبَادِهِ بِحُجَّة ثُمَّ یُغَیِّبُ عَنْهُ شَیْئاً مِنْ اُمُورِهِمْ»؛ (خداوند حکیم تر، کریم تر، والاتر و آگاه تر از این است که حجّتى [براى بندگان] خود قرار دهد سپس چیزى از امور آنها را از وى مخفى دارد).(1)
در نهج البلاغه نیز جمله هاى متعدّدى مى یابیم که از آگاهى گسترده على(علیه السلام) از علم غیب خبر مى دهد؛ ولى همان گونه که خودش در خطبه 128 بیان فرموده: «اینها علم غیب (استقلالى ذاتى) نیست؛ بلکه اینها تعلّم از صاحب علم است». (یعنى پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) که او هم از خدا آموخته بود).
این اخبار غیبى در خطبه هاى متعدّدى آمده است، از جمله:
در خطبه 13 درباره حادثه آینده بصره،
در خطبه 47 درباره آینده کوفه،
در خطبه 57 در مورد بعضى از سلاطین بنى امیّه،
در خطبه 59 درباره عدد کشتگان خوارج و اصحاب و یارانش در جنگ نهروان، پیش از آن که آتش جنگ افروخته شود،
در خطبه 60 در مورد سرنوشت آینده خوارج،
در خطبه 116 درباره ظهور حجّاج و جنایات عجیب و وحشتناک او در آینده،
در خطبه 128 در مورد فتنه هاى عظیمى که در بصره واقع خواهد شد (فتنه صاحب الزّنج یا اتراک و مغول)،
در خطبه 138 درباره حوادث آینده شام،
در خطبه 158 در مورد مظالم فجیع بنى امیّه،
و در حکمت 369 درباره حوادث آخر الزمان سخن مى گوید.
جالب این که در بسیارى از موارد روى جزئیات تکیه شده، و هرگز به ذکر کلیّات که ممکن است براى افراد باهوش غیر معصوم قابل پیش بینى باشد قناعت نگردیده؛ و به خوبى روشن است که این خبرها همه از آگاهى به علم غیب سرچشمه گرفته است.
در این جا به عنوان نمونه آنچه را در خطبه 59 در مورد خوارج نهروان آمده است یاد آور مى شویم، فرمود:
«مَضَارِعُهُمْ دُونَ النُّطْفَةِ! وَ اللهِ لاَ یُفْلِتُ مِنْهُمْ عَشَرَةٌ وَ لاَ یَهْلِکُ مِنْکُمْ عَشَرَةٌ!»؛ (قتلگاه آنها این سو در کنار نهر است، به خدا سوگند از تمام آنها [ارتش خوارج] حتّى ده نفر جان سالم به در نمى برد و از شما ده نفر کشته نخواهد شد!).
در خطبه 60 هنگامى که به امیرمؤمنان على(علیه السلام) عرض کردند: «خوارج تار و مار شدند» فرمود: «کَلّا! وَاللهِ اِنَّهُمْ نُطَفٌ فى اَصْلابِ الرِّجَالِ، وَ قَرَاراتِ النِّسَاءِ، کُلَّمَا نَجَمَ مِنْهُمْ قَرْنٌ قُطِعَ، حَتّى یَکُونُ آخِرُهُمْ لُصُوصاً سلّابِینَ!»؛ (نه! به خدا سوگند آنها نطفه هایى در صلب مردان و رحم مادرانند، هرگاه شاخى از آنها سر بر آورد قطع مى شود، تا این که آخرین آنها دزدان و راهزنان خواهند بود!)
در این جا به سرکوبى خوارج در حکومت هاى مختلف و نیز پایان کار آنها اشاره فرموده است; و به گفته ابن ابى الحدید: «این مسأله عیناً واقع شد، زیرا دعوت خوارج مضمحل گردید و مردان فعّال آنها از بین رفتند، و سرانجام اخلاف آنها دزدانى شدند متظاهر به فسق و فساد!»
سپس راجع به قسمت هاى مختلفى از تاریخ آنها و خروج بعضى از آنان در ایّام خلفاء و درهم کوبیده شدن آنها به طور مشروح سخن گفته است.(2)
آخرین سخن این که مسأله علم به اسرار غیب ـ چه درباره گذشته، چه درباره آینده، و چه درباره امورى که الآن از نظرها پوشیده است،ـ چیزى نیست که بتوان آن را از نظر احادیث اسلامى انکار کرد.(3)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.