پاسخ اجمالی:
در شأن نزول آیات لعان آمده؛ «سعد بن عباده» در حضور پیامبر(ص) عرض کرد: اگر وارد خانه خودم شدم، و دیدم مرد فاسقى با همسر من در حال عمل خلافى است چه باید کنم؟. اگر به دنبال چهار نفر شاهد بروم او کار خود را کرده و فرار می کند. اگر او را به قتل برسانم، به عنوان قاتل قصاص مى شوم. اگر بیایم و شکایت کنم حد قذف جاری می شود. تا آن که «هلال بن امیه» و براى شکایت خدمت پیامبر(ص) آمد، و گفت: من با چشم خود مرد فاسقى را شب هنگام با همسرم دیدم. پیامبر خواستند هلال را حد بزنند که آیات لعان نازل شد.
پاسخ تفصیلی:
پاسخ این سؤال را مى توان با توجه به شأن نزولى که براى آیات 6 ـ 10 سوره «نور» گفته شده به دست آورد. در شأن نزول این آیات از «ابن عباس» چنین نقل شده: «سعد بن عباده» (بزرگ انصار) خدمت پیامبر(صلى الله علیه وآله) در حضور جمعى از اصحاب چنین عرض کرد:
«اى پیامبر خدا! هر گاه نسبت دادن عمل منافى عفت به کسى، این مجازات دارد که اگر آن را اثبات نکند، باید هشتاد تازیانه بخورد، پس من اگر وارد خانه خودم شدم، و با چشم خود دیدم مرد فاسقى با همسر من در حال عمل خلافى است چه باید کنم؟.
اگر بگذارم تا چهار نفر شاهد بیایند و ببینند و شهادت دهند او کار خود را کرده و فرار نموده است.
و اگر بخواهم او را به قتل برسانم کسى از من بدون شاهد نمى پذیرد و به عنوان قاتل قصاص مى شوم.
و اگر بیایم و آنچه را دیدم به عنوان شکایت بگویم هشتاد تازیانه بر پشت من زده خواهد شد»!.
پیامبر(صلى الله علیه وآله) گویا از این سخن احساس یک نوع اعتراض به این حکم الهى کرد، رو به سوى جمعیت انصار نموده به زبان گله فرمود:
آیا آنچه را که بزرگ شما گفت نشنیدید؟
آنها در مقام عذر خواهى بر آمده، عرض کردند: اى رسول خدا! او را سرزنش نفرما، او مرد غیورى است و آنچه را مى گوید، به خاطر شدت غیرت او است.
«سعد بن عباده» به سخن در آمده، عرض کرد: اى رسول خدا! پدر و مادرم فدایت باد، به خدا سوگند مى دانم که این حکم الهى است، و حق است، ولى با این حال از اصل این داستان در شگفتم [و نتوانستم این مشکل را در ذهن خود حل کنم] پیامبر(صلى الله علیه وآله) فرمود: حکم خدا همین است، او نیز عرض کرد: «صدق اللّه و رسوله».
و چیزى نگذشت که پسرعمویش به نام «هلال بن امیه» از در وارد شد، در حالى که مرد فاسقى را شب هنگام با همسر خود دیده بود، و براى طرح شکایت خدمت پیامبر(صلى الله علیه وآله) مى آمد، او با صراحت گفت:
من با چشم خودم این موضوع را دیدم و با گوش خودم صداى آنها را شنیدم!.
پیامبر(صلى الله علیه وآله) به قدرى ناراحت شد که آثار ناراحتى در چهره مبارکش نمایان گشت.
«هلال» عرض کرد: من آثار ناراحتى را در چهره شما مى بینم، ولى به خدا قسم، من راست مى گویم، دروغ در کارم نیست، من امیدوارم که خدا خودش این مشکل را بگشاید.
پیامبر(صلى الله علیه وآله) تصمیم گرفت: «حدّ قذف» را درباره «هلال» اجرا کند؛ چرا که او شاهدى بر ادعاى خود نداشت.
در این هنگام «انصار» به یکدیگر مى گفتند، دیدید همان داستان «سعد بن عباده» تحقق یافت، آیا به راستى پیامبر(صلى الله علیه وآله) «هلال» را تازیانه خواهد زد و شهادت او را مردود مى شمرد؟!.
در این موقع وحى بر پیامبر(صلى الله علیه وآله) نازل شد،(1) و آثار آن در چهره او نمایان گشت، همگى خاموش شدند، تا ببینند چه پیام تازه اى از سوى خدا آمده است.
«آیات فوق نازل شد» و راه حل دقیقى به مسلمانان ارائه داد که.
همانطور که دیدیم: هر گاه مردى همسرش را با بیگانه اى ببیند، اگر بخواهد سکوت کند براى او امکان پذیر نیست، چگونه غیرتش اجازه مى دهد هیچگونه عکس العملى در برابر تجاوز به حریم ناموسش نشان ندهد؟.
اگر بخواهد نزد قاضى برود و فریاد بکشد که فوراً حدّ قذف درباره او اجرا مى شود؛ زیرا قاضى چه مى داند او راست مى گوید، شاید دروغ باشد، و اگر بخواهد چهار شاهد بطلبد این نیز با حیثیت و آبروى او نمى سازد.
به علاوه، ممکن است ماجرا در این میان پایان گیرد.
از سوى دیگر، افراد بیگانه زود یکدیگر را متهم مى سازند ولى مرد و زن کمتر یکدیگر را به این مسائل متهم مى کنند، و به همین دلیل، در مورد بیگانگان آوردن چهار شاهد لازم است و الاّ حدّ قذف اجرا مى گردد، ولى در مورد دو همسر چنین نیست و به این دلیل، حکم مزبور از ویژگى هاى آنهاست.(2)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.