پاسخ اجمالی:
اسلام اهمیت زیادی به وفاى به عهد و پایبند بودن به پیمان ها داده است ولی قرآن می فرماید: پیمان با مشرکان یک طرفه لغو گردد، چون قرائنی بر نقض پیمان آنها آشکار شده بود. ضمن اینکه پیمان هائى که به خاطر شرایط خاص بر قومی تحمیل مى شود، مانعى ندارد که پس از قدرت، این پیمان ها به طور یک جانبه لغو گردد. بعلاوه در لغو پیمان مشرکان چهارماه به آنها مهلت داده شد.
پاسخ تفصیلی:
مى دانیم در اسلام اهمیت فوق العاده اى به مسأله وفاى به عهد و پایبند بودن به پیمان ها ـ حتى در برابر کافران و دشمنان ـ داده شده است، با این حال این سؤال پیش مى آید: چگونه قرآن دستور مى دهد پیمان مشرکان یک جانبه لغو گردد؟ چنانکه در آیه 1 سوره «توبه» مى فرماید: (این اعلام برائت و بیزارى خداوند و پیامبرش از مشرکانى که با آنها عهد بسته اید، مى باشد)؛ «بَراءَةٌ مِنَ اللّهِ وَ رَسُولِهِ إِلَى الَّذینَ عاهَدْتُمْ مِنَ الْمُشْرِکینَ». پاسخ این سؤال با توجه به امور زیر روشن مى شود:
اولاً ـ به طورى که در آیات 7 و 8 سوره توبه تصریح شده، این لغو پیمان بدون مقدمه نبوده است، بلکه از آنها قرائن و نشانه هائى بر نقض پیمان آشکار شده بود، و آنها آماده بودند در صورت توانائى بدون کمترین اعتنا به پیمان هائى که با مسلمان ها دارند، ضربه کارى را وارد سازند.از این جهت، این کاملاً منطقى است اگر انسان ببیند، دشمن خود را آماده براى شکستن پیمان مى کند و علائم و قرائن آن در اعمال او به قدر کافى به چشم مى خورد، پیش از آن که غافلگیر شود اعلام لغو پیمان کرده و در برابر او به پا خیزد.
ثانیاً ـ در پیمان هائى که به خاطر شرایط خاص بر قوم و ملتى تحمیل مى شود، و آنها خود را ناگزیر از پذیرش آن مى بینند، چه مانعى دارد که پس از قدرت و توانائى این گونه پیمان ها را به طور یک جانبه لغو کنند.آئین بت پرستى نه یک مذهب بود و نه یک مکتب عاقلانه، بلکه یک روش خرافى، موهوم و خطرناک بود، که مى بایست سرانجام از جامعه انسانى برچیده شود، و اگر قدرت و قوت بت پرستان در جزیره عرب به قدرى در آغاز کار زیاد بود، که پیغمبر(صلى الله علیه وآله) مجبور شد تن به صلح و پیمان با آنها در دهد، دلیل این نخواهد بود که به هنگام کسب نیرو و قدرت به چنین پیمان تحمیلى که بر خلاف منطق و عقل و درایت است، وفادار بماند، این درست به آن مى ماند که یک مصلح بزرگ در میان گاو پرستان بعضى از کشورها ظهور کند، و براى برچیدن این برنامه دست به تبلیغات وسیعى بزند، و به هنگامى که تحت فشار قرار گیرد، به ناچار با آنها پیمان ترک مخاصمه ببندد، ولى به هنگامى که پیروان کافى پیدا کرد، قیام کند و براى جارو کردن این افکار پوسیده دست به کار شود، و پیمان خود را با آنها ملغى شده اعلام نماید.لذا مى بینیم این حکم مخصوص مشرکان بوده و اهل کتاب و سایر اقوامى که در اطراف «جزیره حجاز» وجود داشتند، و به نوعى با پیامبر(صلى الله علیه وآله) پیمان بسته بودند، پیمانشان تا پایان عمر پیامبر(صلى الله علیه وآله) محترم شمرده شد.به علاوه مى بینیم لغو پیمان مشرکان به شکل غافلگیرانه صورت نگرفت، بلکه چهار ماه به آنها مهلت داده شد، و در مرکز اجتماع عمومى حجاز، یعنى روز عید قربان در کنار خانه «کعبه» این موضوع به آگاهى همه رسانده شد، تا فرصت کافى براى فکر و اندیشه بیشتر پیدا کنند، شاید دست از این آئین خرافى که مایه عقب ماندگى، پراکندگى و جهل و خباثت است، بردارند، خداوند هرگز راضى نشد آنها را غافلگیر سازد و مجال تفکر را از آنها سلب کند حتى اگر آماده پذیرش اسلام نشوند مجال کافى براى تهیه نیرو بمنظور دفاع از خود داشته باشند تا در یک جنگ غیر عادلانه درگیر نشوند! اگر پیامبر(صلى الله علیه وآله) نظر تربیتى و رعایت اصول انسانى نداشت هرگز نباید با دادن مهلت چهارماهه دشمن را از خواب بیدار کند و مجال کافى براى تهیه نیرو و آمادگى جنگى به او بدهد، بلکه باید در یک روز معین پس از الغاى یک جانبه پیمان، بدون مقدمه، به آنها حمله کند و بساط آنان را برچیند.به همین دلیل مى بینیم بسیارى از بت پرستان از این مهلت چهارماهه استفاده کردند و با مطالعه بیشتر در تعلیمات اسلام به آغوش آن باز گشتند.(1)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.