پاسخ اجمالی:
اسلام با مقرّر کردن شرط محلل در طلاق سوم، خواسته است از تکثیر طلاق و از این که طرفین طلاق را بازیچه خود قرار دهند جلوگیرى نماید؛ زیرا با تحریک عواطف و غیرت مرد، باعث می شود که او فکر طلاق را از سر بیرون کند.
پاسخ تفصیلی:
علماى اسلام به پیروى از قرآن مجید، بر این امر اتّفاق دارند که اگر مردى همسر خویش را با شرایط مخصوصى سه بار طلاق داد، همان شوهر در صورتى مى تواند با آن زن مجدّداً ازدواج کند که آن زن با شخص دیگرى ازدواج نماید. اگر او زن را با طیب خاطر طلاق دهد، طرفین مى توانند براى بار چهارم با هم ازدواج نمایند و تا این کار عملى نشود، آن زن بر شوهر اوّل حرام است.
فلسفه این شرط معلوم است؛ زیرا اسلام با مقرّر کردن آن، خواسته است از تکثیر طلاق بکاهد و از این که طرفین طلاق را بازیچه خود قرار دهند (هر موقع خواستند ازدواج کنند و هر موقع خواستند از هم جدا شوند) جلوگیرى نماید؛ زیرا:
اوّلا: هنگامى که مرد مى خواهد اقدام به طلاق سوّم کند، اگر به موضوع «محلّل» متوجّه شود و بداند که ازدواج چهارم منوط به این است که این زن با شخص دیگرى ازدواج کند و طلاق بگیرد، ممکن است از اصل طلاق منصرف شود؛ زیرا، اقدام زن و مرد به طلاق معمولا توأم با امید برگشت است و این امید در طلاق سوّم بکلّى منتفى است، چون هیچ مقامى نمى تواند شخص دوّم را مجبور به طلاق سازد؛ چون ممکن است روح طرفین آن چنان با یکدیگر توافق پیدا کند که طرفین مایل به ادامه ازدواج باشند و یا لااقل شوهر دوّم (محلّل) حاضر به طلاق نشود.
اندیشه این مطلب که شاید «محلّل» دیگر زن را طلاق ندهد، در بسیارى از افراد مؤثّر افتاده و از اقدام به طلاق باز مى دارد.
ثانیاً: لزوم وجود «محلّل» در ازدواج چهارم چه بسا حسادت و به تعبیر صحیح تر عواطف و غیرت و شهامت مرد را تحریک کند که فکر طلاق را از مغز خود بیرون سازد؛ زیرا غیرت و عاطفه خاصّ زناشویى مانع از آن مى شود که زنى که مدّتى با او به سر برده - حتّى پس از طلاق و از طریق مشروع - در اختیار دیگران قرار گیرد؛ و اسلام با پیش کشیدن مسأله «محلّل» در ازدواج مجدّد، خواسته است عواطف مردان را به نفع زنان و براى بقاى رشته زناشویى تحریک کرده و از طریق صحیح و معقول، از افزایش طلاق جلوگیرى نماید.
در پایان باید این نکته را نیز متذکر شد: ازدواج با شخص دیگر گاهى تمایلات زن را به شوهر اوّل تشدید مى کند؛ زیرا گاهى ازدواج دوّم مطابق میل زنان صورت نمى گیرد و رفاه و آسایشى که در خانه شوهر اوّلى داشت در خانه دوّمى میسّر نمى شود؛ چه بسا عواطف و اخلاق شوهر اوّلى در نظر وى برترى پیدا مى کند و با این شرایط و مقایسه، انقلاب روحى پیدا کرده و به ارزش زندگى از دست رفته خود پى مى برد و با حالت حسرت و ندامت تصمیم مى گیرد که اگر ورق برگردد و بار دیگر با شوهر اوّل ازدواج نماید، تا آن جا که ممکن است محیط زندگى را گرم و روشن نگاه دارد و از پیش کشیدن موضوعات کوچک منصرف شود و به ناسازگارى خود در پرتو صبر و استقامت خاتمه دهد.(1)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.