پاسخ اجمالی:
خداوند سبحان چون خواست در استوار كردن دلايل انكارناپذير و حجتهاى قاطع و ردّ شبهات، كار را به نهايت رسانده باشد، آن را با يادكرد احوال امتهاى گذشته و موضع گيرى آنان در برابر پيامبران همراه ساخت. از ديگر فايدههاى قصههاى قرآن آن است كه باعث دلدارى و آرامش خاطر پيامبر(ص) و مؤمنان در مواجهه با آزار و اذيتهاى دشمنان مىگردد و آنان را با يادآوردن پيامبران و انسانهاى شايسته پيشين، تسلّى و آرامش خاطر مىبخشد. همچنين اين داستانها دشمنان نادان و نابخرد را آگاه مىسازد تا در احوال پيشينيانشان نظاره كنند و درس گيرند كه چگونه نافرجام و زيانكار ماندند و بدانند كه خداوند به يارى دوستانش بر مىخيزد و سپاه اوست كه پيروزمند است.
پاسخ تفصیلی:
«قصّه گویی» در قرآن
خداوند در قرآن کریم میفرماید: «نَحْنُ نَقُصُّ عَلَيْكَ أَحْسَنَ الْقَصَصِ بِمَا أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ هَذَا الْقُرْآنَ»(1)؛ (در بستر وحى قرآنى، شيواترين داستانها را بر تو بر مىخوانيم).
«قِصَص» جمع «قِصّه» و مصدر آن «قَصَص»، گزارههايى از پيشينيان است كه با زبان وحى بر پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) بازگو شده است تا براى بازماندگان، مايه عبرت و پندآموزى باشد.
داستان، اگر گزارش از واقعيتها باشد، در تربيت و روش اخلاقى شنوندگان تأثير بسزايى دارد؛ زيرا با شنيدن گزارهها حالتى كنجكاوانه به انسان دست مىدهد تا به علل و اسباب وقوع حوادث تلخ و شيرين گذشتگان پى ببرد و از همين راه است كه با تطبيق آن با روش و رفتار خود، پند گرفته و آموزش مىيابد. پس هرگونه ارشاد و پندآموزى، اگر با شواهد زنده و واقعى همراه باشد، در اثرگذارى، نافذتر و مؤثرتر خواهد بود.
نظّام الدين نيشابورى، تفسير نگار قرن هشتم مىنويسد:
«انسان گاه معنايى را براى بيان در نظر مىگيرد كه ميزان تأثير و قلمرو فهم آن را نمىداند، ولى وقتى آن را با نمونه و مثالى همراه مىسازد، بويژه در مقام موعظه و ارشاد كه از سرگذشت پيشينيان كمك مىگيرد، درمى يابد كه سخنش طبق خواستش تأثيرگذار بوده است. دليل آن نيز همان سرشت انسانى الگوبردار از زيباييها يا كمالات حس شده اش است. پس اگر مطلبى به تنهايى ياد شود، عقل آن را درمى يابد، ولى نيروى وهم با آن به ستيز مىپردازد و در برخورد نخست مىكوشد آن را نپذيرد، امّا زمانى كه با شاهدى گويا از احوال گذشتگان همراه باشد و اسباب به وجود آورنده و نتايج به دست آمده آن ياد شود، نفس بهتر آن را مىپذيرد. از اين رو در نفس، اثرگذارتر و به پذيرش، نزديكتر خواهد بود. اينجاست كه ضرورت ذكر داستانها و مثالهاى فراوان در قرآن فهميده مىشود؛ چرا كه قرآن نازل شده است تا همه چيز را روشن سازد و مايه هدايت و رحمت براى جهانيان باشد».(2)
امام فخر رازى در توضيح فايدههاى داستان پيامبران در قرآن مىنگارد:
«خداوند سبحان چون خواست در استوار كردن دلايل انكارناپذير و حجتهاى قاطع و ردّ شبهات، كار را به نهايت رسانده باشد، آن را با يادكرد احوال امتهاى گذشته و موضع گيرى آنان در برابر پيامبران همراه ساخت؛ چرا كه اگر سخن در تقرير يك گونه از معارف به طول انجامد، ملال آور خواهد بود، اما اگر از نوعى به نوع ديگر انتقال يابد، طراوت سخن را افزون مىسازد و شنونده را به نشاط خواهد آورد.
از ديگر فايدههاى قصههاى قرآن آن است كه باعث دلدارى و آرامش خاطر پيامبر(صلى الله عليه وآله) و مؤمنان در مواجهه با آزار و اذيّتهاى دشمنان مىگردد و آنان را با يادآوردن پيامبران و انسانهاى شايسته پيشين، تسلّى و آرامش خاطر مىبخشد.
همچنين اين داستانها دشمنان نادان و نابخرد را آگاه مىسازد تا در احوال پيشينيانشان نظاره كنند و درس گيرند كه چگونه نافرجام و زيانكار ماندند و بدانند كه خداوند به يارى دوستانش بر مىخيزد و سپاه اوست كه پيروزمند است.
آخرين سخن اينكه اين داستانها معجزه اى قرآنى است؛ زيرا پيامبرى كه نمىخوانده و نمىنوشته است، سرگذشتهاى گذشتگان را خالص و پيراسته از هر گونه دگرگونى و عيب، باز مىگفت».(3)
از اين روست كه معلّمان و مربّيان بايد بكوشند از داستانهاى واقعى و شواهد پايه دار بهره برند و هرگز به سراغ تخيّل و قصّه پردازى نروند؛ زيرا از وهم و خيال به عنوان شاهد، كارى ساخته نيست.
در جاى خود نيز خواهيم گفت كه قرآن در گزاره هايش هرگز به داستان سرايى محض نپرداخته و از نيروى وهم و تخيّل در بيان داستان گذشتگان و آوردن شواهد تاريخى بهره نگرفته است و هر آنچه ذكر كرده، عين حقيقت و طبق واقعيّت است؛ زيرا داستانهاى تخيّلى نمىتواند شاهدى آموزنده باشد.(4)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.