پاسخ اجمالی:
اولا: اختلاف گاهی پسندیده است که اختلاف طبیعی در امور زندگی است و خواسته خداوند است؛ و گاهی اختلاف ناپسند که اختلاف در دین است و منشأ آن طغیان اختلاف کنندگان است.
ثانیا: انسانها یک وجه مشترک ثابت یعنی فطرت الهی دارند که همه شرایع کاملا منطبق بر این فطرت یگانه اند؛ بنابراین در عین تکثرشان، یک نحوه یگانگی هم دارند.
ثالثا: شریعت هر عصری کاملتر از شریعت قبلی و ناسخ آن است و شریعت محمدی(ص) کاملترین شرایع و ناسخ همه آن هاست؛ و همه مردم هر عصری در همه پهنه ی جغرافیا، باید به شریعت آن عصر درآیند.
پاسخ تفصیلی:
وَ لَوْ شاءَ رَبُّکَ لَجَعَلَ النَّاسَ أُمَّةً واحِدَةً وَ لایَزالُونَ مُخْتَلِفینَ!
یکی از ادله ای که پلورالیست ها ـ یعنی طرفداران کثرت گرایی دینی ـ برای اثبات مدعای خود می آورند، تکثر و اختلافات متعدد انسان ها در زمینه های گوناگون رنگ و زبان و استعداد و آداب و رسوم و علائق و سلائق و کار و خانواده و اجتماع و جغرافیا و تاریخ و... است. این تکثر و اختلافات متعدد انسان ها اقتضا می کند که در آیین ها و مذاهب و پیامبران و کتب آسمانی و دستورات دینی تکثر و اختلاف بوجود آید.
خداوند که آفریننده انسان است از ذات و طبیعتش با خبر است و می داند که انسان در عین آن که اهل جمع و تجمع و اجتماع است، اهل تفرقه و فرقه فرقه شدن هم هست؛ لذا در آیه 118 سوره هود می فرماید: «وَ لَوْ شاءَ رَبُّکَ لَجَعَلَ النَّاسَ أُمَّةً واحِدَةً وَ لایَزالُونَ مُخْتَلِفینَ»؛ (و اگر پروردگارت مى خواست، همه مردم را یک امّت [بدون هیچ گونه اختلاف] قرار مى داد ولى آنها همواره مختلفند)؛ و در آیه 32 سوره روم با روانشناسی شگرفی خبر از سرشت انسان ها می دهد: «کُلُّ حِزْبٍ بِما لَدَیْهِمْ فَرِحُونَ»؛ (هر گروهى به آنچه نزد آنهاست [دلبسته و] خوشحالند!)؛ یعنی وقتی مردم به پیامبری ایمان می آورند، دلبسته ایمان خود می شوند؛ و اگر دو سه نسل بعد از آن که آنها با دین و ایمان خویش انس گرفتند، پیامبر جدیدی بیاید و بگوید دین قبلی را رها کنید و به دین جدید درآیید، این کار برای مردم آسان نیست. خداوند که می دانست اختلاف انسان ها در گزینش دین خاص و رویگردانی از ادیان دیگر، معلول عوامل طبیعی و ذاتی است؛ لذا برای هر قوم و مکان و زمانی، پیامبر و دینی خاص فرستاده؛ همانطور که در آیه 67 سوره حج فرموده است: «لِکُلِّ أُمَّةٍ جَعَلْنا مَنْسَکاً هُمْ ناسِکُوهُ»؛ (براى هر امّتى آیینى نهاده ایم که آنان بر همان [آیین] رفتار مى کنند).
اگراختلافات و تکثرات انسان ها در طول تاریخ و در پهنه جغرافیا، باعث شده خداوند پیامبران متعدّد و آیین های مختلفی بفرستد، پس حتما همگی دارای حقانیت و نجات بخشی هستند؛ و مدعای پلورالیسم هم چیزی جز این نیست.(1)
نقد و بررسی:
اما خطای پلورالیست ها در استدلال و تفسیر و استفاده از آیات قرآن برای اثبات نظریه خود، در ضمن نکاتی روشن می شود:
نکته اول اینکه اختلاف انسان ها بر دو قسم است: یکی اختلاف ممدوح و پسندیده که اختلاف طبیعی مردم در معیشت و امور زندگی است و چاره ای از آن نیست و خواسته خود خداوند است؛ و دیگری اختلاف مذموم و ناپسند که اختلاف در دین است و منشأ آن ظلم و طغیان اختلاف کنندگان است. در قرآن کریم اختلافات ناشى از هواهاى نفسانى (مانند اختلاف در دین) مذمت شده نه اختلافات طبیعى که در حیات نوع انسان گریزى از آن نیست.
و به بیان علامه طباطبایی، «یک نوع از اختلاف، اختلافى است که در عالم انسانى چاره اى از آن نیست، و آن اختلاف طبیعت و طبع است که منتهى به اختلاف بنیه و استعداد مى گردد. آرى ترکیبات بدنى در افراد اختلاف دارد و این اختلاف در ترکیبات بدنى باعث اختلاف در استعدادهاى بدنى و روحى مى شود، و با ضمیمه شدن اختلاف محیط ها و آب و هواها، اختلاف سلیقه ها و سنن و آداب و مقاصد و اعمال نوعى و شخصى در مجتمعات انسانى پدید مى آید، و در علم جامعه شناسی و مباحثش ثابت شده که اگر این اختلافات نمى بود بشر حتى یک چشم بر هم زدن قادر به زندگى نبود.
و خداى تعالى هم در قرآن کریم این اختلاف را به خود نسبت داده، مثلا در آیه 32 سوره زخرف فرموده: «نَحْنُ قَسَمْنا بَیْنَهُمْ مَعِیشَتَهُمْ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ رَفَعْنا بَعْضَهُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجاتٍ لِیَتَّخِذَ بَعْضُهُمْ بَعْضاً سُخْرِیًّا»؛ (ماییم که توشه زندگى آنان را در زندگانى این جهان میانشان تقسیم کرده ایم و برخى از آنان را بر دیگرى برترى داده ایم تا برخى، برخى دیگر را به کار گیرند). و در هیچ جاى از کلام خود آن را مذمت ننموده، مگر در آن مواردى که این اختلاف آمیخته با هواى نفس و بر خلاف هدایت عقل باشد، مانند اختلاف در دین، چون خداى سبحان دین را یک مساله فطرى دانسته و فرموده: بشر مفطور بر معرفت و توحید است؛ و نیز درباره نفس انسان فرموده: تقوا و فجور را به نفس هر کسى الهام کرده؛ و نیز فرموده: دین حنیف از فطریاتى است که بشر بر آن خلق شده، و در خلق خدا تبدیلى نیست. و به همین جهت در موارد بسیارى از کلامش اختلاف در دین را به ظلم و طغیان اختلاف کنندگان نسبت داده است، از آن جمله در آیه 17 سوره جاثیه فرموده: «فَمَا اخْتَلَفُوا إِلَّا مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْیاً بَیْنَهُمْ»؛ (آنها اختلاف نکردند مگر بعد از علم و آگاهى؛ و این اختلاف بخاطر ستم و برترى جویى آنان بود).
آن اختلافى که خداوند در آیه 118 سوره هود اشاره کرده، همان اختلاف در امر دین بود که مردم دو طایفه شدند اندکى اهل نجات و بیشترشان ستمکاران و اهل هلاکت.
بنابراین، معناى آیه مورد بحث چنین مى شود: و اگر اختلاف کنند در امر دین، خدا را بدین وسیله عاجز نمى کنند، چون اگر خدا مى خواست مى توانست مردم را یک امت قرار دهد و در نتیجه در امر دین اختلافى میان آنان پدید نیاید. پس در حقیقت این آیه نظیر آیه 9 سوره نمل است که مى فرماید: «وَعَلَى اللَّهِ قَصْدُ السَّبِیلِ وَ مِنْها جائِرٌ وَ لَوْ شاءَ لَهَداکُمْ أَجْمَعِینَ»؛ (و بر خداست که راه راست را نشان دهد؛ امّا بعضى از راه ها بیراهه است! و اگر خدا بخواهد، همه شما را [به اجبار] هدایت مى کند).
در نتیجه، جمله «وَ لا یَزالُونَ مُخْتَلِفِینَ»؛ (ولى آنها همواره مختلفند) نیز تنها راجع به اختلاف در دین خواهد بود، زیرا همین اختلاف است که قرآن براى ما بیان مى کند که اگر خدا مى خواست از میان مردم بر مى داشت. پس تقدیر کلام چنین است: اگر خدا مى خواست اختلاف را از میان ایشان بر مى داشت لیکن چنین نخواست در نتیجه مردم همچنان تا ابد مخالف یکدیگر خواهند بود».(2)
نکته دوم اینکه انسان ها همانطور که اختلافات متعدّدی دارند، یک وجه مشترک ثابتی هم دارند که آیه 30 سوره روم اشاره به آن است: «فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْها لا تَبْدیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ»؛ (این فطرتى است که خداوند، همه انسان ها را بر آن آفریده؛ دگرگونى در آفرینش الهى نیست). براساس این آیه همه انسان ها از یک فطرت و سرشت برخوردارند و این فطرتشان هم فطرت الهی و جویای خداست و امری ثابت و تبدیل ناپذیر است.
همه شرایع الهی کاملا منطبق بر این فطرت یگانه الهی اند؛ بنابراین در عین تعدد و تکثرشان، یک نحوه وحدت و یگانگی هم دارند.
نکته سوم درباره تفاوت دین و شریعت است: دین الهی یکی است و تکثری ندارد: «إِنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلامُ»؛ (دین در نزد خدا، اسلام است). ولی شریعت ها متعدد و مثکثرند: «لِکُلٍّ جَعَلْنا مِنْکُمْ شِرْعَةً وَ مِنْهاجاً»؛ (ما براى هر کدام از شما، آیین و طریقه روشنى قرار دادیم). البته این «اسلام»، همان خطوط کلی اعتقادات و اخلاق و احکام است که در همه شرایع، مشترک و ثابت بوده است؛ و منظور از شریعت و منهاج، همان خطوط جزئی دستورات الهی است که با توجه به استعدادات مختلف امت ها، متعدد بوده است. نزول این دین واحد الهی در طول تاریخ از آدم(علیه السلام) تا خاتم(صلّى اللّه علیه و آله) یک سیر تدریجی تکاملی داشته است که هر شریعت بعدی کاملتر از قبلی و نسخ کننده قبلی است.
به بیان علامه طباطبایی: «دین نزد خداى سبحان یکى است و اختلافى در آن نیست و بندگان خود را امر نکرده مگر به پیروى از همان دین که عبارت است از اسلام، یعنى تسلیم حق شدن...؛ اختلافى که در شریعت ها هست از نظر کمال و نقص است، نه اینکه اختلاف ذاتى و تضاد و تنافى اساسى بین آنها باشد، و معناى جامعى که در همه آنها هست عبارت است از تسلیم شدن به خدا در انجام شرایعش، و اطاعت او در آنچه که در هر عصرى با زبان پیامبرش از بندگانش مى خواهد».(3)
خلاصه و نتیجه نکات بالا این است:
شریعت هر عصری کاملتر از شریعت قبلی و ناسخ آن است و شریعت محمدی(صلّى اللّه علیه و آله) کاملترین شرایع و ناسخ همه آن هاست و همه مردم هر عصری در همه پهنه ی جغرافیا، باید به شریعت آن عصر درآیند. زیرا اگر چه انسان ها اختلافات زیادی دارند ولی یک وجه مشترک ثابتی هم دارند که همان فطرت الهی آنان است و شرایع هم منطبق بر این فطرت اند.
حاصل سخن اینکه آیه 118 سوره هود و اختلافات انسان ها هیچ گونه تاییدی بر حقانیت شرایع متعدده ندارد.
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.