پاسخ اجمالی:
طبق آیات قرآن، ظواهر قرآن نیز مانند محتوا و مفاهیم آن وحیانی و از سوى خداوند است و پیامبر(ص) فقط بیان کننده است و هیچ گونه دخالتی در آن نداشته است.
دلایل زیادی برای این حقیقت وجود دارد که مهم ترین شان عبارت اند از: تحدی و هماوردی قرآن از منکران که آیه ای مانند آن را بیاورند؛ تاکید آیات قرآن بر وحیانی بودن الفاظ آن؛ اصرار پيامبر اكرم(ص) بر حفظ آیات قرآن؛ تفاوت قرآن با حدیث قدسی از لحاظ سبک و بیان و شیوه ترکیب کلمات.
پاسخ تفصیلی:
شبهه بشری بودن الفاظ قرآن
در مورد وحیانی بودن الفاظ قرآن و تقدس آنها این شبهه وجود دارد که تنهـا معانی و معارف قرآن بر قلب پیامبر وحی شده است، ولی قالب و ساختار ظاهری الفاظ و متن قـرآن، ساخته و پرداخته شخص پیامبر است که به زبان عربـی - کـه زبان خودش بوده- بیان فرموده است؛ چنانکه در برخی آیات قرآن به نزول قرآن بر قلب پیامبر(صلی الله علیه وآله) اشاره شده است. به عنوان نمونه در آیات 193 – 195 سوره شعراء می خوانیم: «نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِينُ * عَلى قَلْبِكَ لِتَكُونَ مِنَ الْمُنْذِرِينَ»؛ (روح الامين آن را نازل كرده است * بر قلب [پاك] تو، تا [مردم را] انذار كنى). ضمن اینکه الفاظ نمی تواند توسط موجود مجرد تولید شود و پیامبر بعد از دریافت مفاهیم قرآن آنها را در قالب این الفاظ بیان کرده اند.
پاسخ:
دلایل متعددی وجود دارد که الفاظ و ظواهر قرآن نیز مانند محتوا و مفاهیم آن وحیانی و از سوى خداوند متعال بوده و پيامبر اسلام(ص) تنها واسطه در ابلاغ و ترجمان وحى الهى است و هیچ گونه نقش و دخالتی در الفاظ قرآن نداشته است. برخی از این دلایل از این قرار است:
1) تحدّی قرآن
مهمترین دلیل مبنی بر اینکه الفاظ قرآن نیز وحیانی است معجزه بودن قرآن به لحاظ لفظ و معنی است. قرآن كريم هم به لحاظ محتوا و هم به لحاظ لفظ معجزه پيامبر گرامي اسلام حضرت محمد(صلي الله عليه و آله) می باشد. اگر فقط مفاهیم قرآن از سوی خدا می بود و پیامبر(ص) آنها را در قالب کلام بشری بیان کرده بود افراد دیگری از بشر نیز می توانستند کتابی با این فصاحت و بلاغت و به این زیبایی از خود بپردازند و ارائه کنند(1) در حالی که تا کنون هیچ کس نتوانسته مانند آن را بیاورد چنان که قرآن نیز مكرراً ناباوران را به مبارزه و همآوردي خوانده و در آیه 88 سوره اسراء مي فرمايد: «قُلْ لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الإنْسُ وَالْجِنُّ عَلَى أَنْ يَأْتُوا بِمِثْلِ هَذَا الْقُرْآنِ لا يَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَلَوْ كَانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِيرًا»؛ (اگر باور نداريد كه اين قرآن سخن خداست و گمان مي بريد ساخته و پرداخته دست بشر است، سخن دانان و سخن وران خود را وا داريد تا سخني هم چون قرآن، زيبا و شيوا، محكم و استوار بسازند و ارائه دهند، ولي هرگز چنين اقدامي نتوانيد كرد).
همآورد خواستن قرآن فراگير است و همه جهانيان را شامل می شود و دامنه آن برای هميشه گسترده است. قرآن در چند مرحله تحدّي و هم آورد خواستن خود را مطرح كرده است:
يک: در آیات 34 – 33 سوره طور بطور مطلق از مخالفان و منکران خواسته سخني همچون قرآن بياورند: «أَمْ يَقُولُونَ تَقَوَّلَهُ بَلْ لا يُؤْمِنُونَ * فَلْيَأْتُوا بِحَدِيثٍ مِثْلِهِ إِنْ كَانُوا صَادِقِينَ»؛ (يا مى گويند: قرآن را به خدا افترا بسته، ولى آنان ايمان ندارند. اگر راست مى گويند سخنى همانند آن بياورند).
دو: در آیه 13 سوره هود خواسته شده اگر می توانند به اندازه ده سوره مانند قرآن بياورند: «أَمْ يَقُولُونَ افْتَرَاهُ قُلْ فَأْتُوا بِعَشْرِ سُوَرٍ مِثْلِهِ مُفْتَرَيَاتٍ وَادْعُوا مَنِ اسْتَطَعْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ»؛ (آنها مى گويند: او به دروغ اين [قرآن] را [به خدا] نسبت داده [و ساختگى است]!» بگو: اگر راست مى گوييد، شما هم ده سوره ساختگى همانند اين قرآن بياوريد و تمام كسانى را كه مى توانيد- غير از خدا- [براى اين كار] دعوت كنيد)!
سه: در آیه 38 سوره يونس خواسته شده اگر می توانند يك سوره مانند قرآن بياورند: «أَمْ يَقُولُونَ افْتَرَاهُ قُلْ فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِثْلِهِ وَادْعُوا مَنِ اسْتَطَعْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ»؛ (آيا آنها مى گويند: او قرآن را به دروغ به خدا نسبت داده است؟! بگو: اگر راست مى گوييد، يك سوره همانند آن بياوريد و غير از خدا، هر كس را مى توانيد [به يارى] طلبيد)!
وقتی بشر حتی یک سوره مانند قرآن را نمی تواند بیاورد که لااقل به لحاظ الفاظ به زیبایی و فصاحت شبیه قرآن باشد، چطور می توان باور کرد الفاظ قرآن توسط پیامبر(ص) بیان شده است!؟ نکته عجیب اینجاست که بسیاری از دانشمندان که حتی خدا را قبول ندارند اعتراف کرده اند قرآن با این الفاظ زیبا و محتوای بی نظیر نمی تواند کار یک انسان باشد. به عنوان مثال جمعى از ماديون در روسيه شوروى هنگامى كه مى خواستند در كنگره مستشرقين كه در سال 1954 ميلادى تشكيل شد بر قرآن خرده بگيرند، چنين مى گفتند كه اين كتاب نمى تواند تراوش مغز يك انسان- محمد- بوده باشد، بلكه بايد نتيجه تلاش و كوشش جمعيت بزرگى باشد! حتى نمى توان باور كرد كه همه آن در جزيرة العرب نوشته شده باشد، بلكه به طور قطع قسمتهايى از آن در خارج جزيرة العرب نوشته شده است! اما قرآن در آیه 103 سوره نحل به این ادعا نیز پاسخ داده و می فرماید: (زبان كسى كه قرآن را به او نسبت مى دهند عجمى است، در حالى كه اين قرآن به زبان عربى فصيح و آشكار نازل شده است)؛ «لِسانُ الَّذِي يُلْحِدُونَ إِلَيْهِ أَعْجَمِيٌّ وَ هذا لِسانٌ عَرَبِيٌّ مُبِينٌ».
به هر حال از اين آيات به خوبى استفاده مى شود كه اعجاز قرآن تنها در جنبه محتواى آن نيست بلكه الفاظ قرآن نيز در سر حد اعجاز است، و كشش و جاذبه و شيرينى و هماهنگى خاصى كه در الفاظ و جمله بنديها وجود دارد ما فوق قدرت انسانها است.(2)
2) دلالت برخی آیات قرآن بر پدید آمدن الفاظش از منبعی الهی
از برخی آیات قرآن كريم استفاده مي شود كه الفاظ و عبارات قرآن و ساختار آن، از آن خداست. به عنوان مثال در آیه 6 سوره توبه از قرآن صريحاً به عنوان «كلام الله» ياد شده است: «وَإِنْ أَحَدٌ مِنَ الْمُشْرِكِينَ اسْتَجَارَكَ فَأَجِرْهُ حَتَّى يَسْمَعَ كَلامَ اللَّهِ ثُمَّ أَبْلِغْهُ مَأْمَنَهُ ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا يَعْلَمُونَ»؛ (و اگر يكى از مشركان از تو پناهندگى بخواهد، به او پناه ده تا سخن خدا را بشنود [و در آن بيانديشد]! سپس او را به محل امنش برسان، چرا كه آنها گروهى نا آگاهند).
ازسوي ديگر خداوند متعال در سوره يونس، آیه 15 مي فرمايد: پيامبر اختيار تبديل و تغيير در قرآن را ندارد: «وَإِذَا تُتْلَى عَلَيْهِمْ آيَاتُنَا بَيِّنَاتٍ قَالَ الَّذِينَ لا يَرْجُونَ لِقَاءَنَا ائْتِ بِقُرْآنٍ غَيْرِ هَذَا أَوْ بَدِّلْهُ قُلْ مَا يَكُونُ لِي أَنْ أُبَدِّلَهُ مِنْ تِلْقَاءِ نَفْسِي إِنْ أَتَّبِعُ إِلا مَا يُوحَى إِلَيَّ إِنِّي أَخَافُ إِنْ عَصَيْتُ رَبِّي عَذَابَ يَوْمٍ عَظِيمٍ»؛ (چون آيات روشن ما بر آنان تلاوت شد، آنها كه به ديدار ما اميد ندارند گفتند: قرآنى جز اين قرآن بياور يا دگرگونش كن. بگو: مرا نرسد كه آن را از سوى خود دگرگون كنم. هر چه به من وحى مى شود پيرو همان هستم. مى ترسم كه اگر به پروردگارم عاصى شوم به عذاب آن روز بزرگ گرفتار آيم.)
اين سلب اختيار، نشان دهنده آن است كه الفاظ و عبارت قرآن از پيامبر نيست و گرنه هر انساني مي تواند آنچه را كه گفته به تعبير و بيان ديگر بگويد. از اينجا تفاوت عمده، ميان روايات و قرآن نیز مشخص مى شود زيرا بسيارى از احاديث، عين الفاظ پيامبر و ائمّه(عليهم السلام) نيستند بلكه از قبيل نقل به معنا هستند و اجازه تغيير عبارات و الفاظ در احاديث با حفظ معنا به راويان داده شده است. ولى در نقل متن قرآن نقل به معنا جايز نيست، لذا وقتى خداوند مثلًا آيه اول سوره توحید: «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ» را بر پيامبر نازل مى كند با آن كه كلمه «قُل» خطاب خاصّ به پيامبر است، ولى ايشان هنگام تلاوت بر مردم آن را حذف نكرد، بلكه همانگونه كه دريافت كرده بود بر مردم مى خواند. شبیه این آیه، که پیامبر(ص) الفاظ خطاب به خود را به این دلیل که جزئی از وحی بود حذف نکرد، در قرآن فراوان است؛ از جمله همین امر به «قُل» که در آیات دیگری از قرآن نیز دیده می شود. در نتیجه از خود آیات قرآن به خوبی می توان متوجه شد قرآن كلام خداوند است.(3)
حتی بر اساس همین قاعده که خطاب در آیات حفظ شده و عین الفاظی که بر پیامبر نازل شده توسط ایشان بیان شده است، از آیاتی که برای انکار وحیانی بودن الفاظ قرآن به آن استدلال شده است نیز می توان اثبات وحیانی بودن الفاظ قرآن را کرد! به عنوان مثال در آیات 193 – 195 سوره شعراء می خوانیم: «نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِينُ * عَلى قَلْبِكَ لِتَكُونَ مِنَ الْمُنْذِرِينَ * بِلِسانٍ عَرَبِيٍّ مُبِينٍ»؛ (روح الامين آن را نازل كرده است * بر قلب [پاك] تو، تا [مردم را] انذار كنى * آن را به زبان عربى آشكار نازل كرد). تعبیر «عَلى قَلْبِكَ» بصورت خطاب نشان می دهد الفاظ از سوی خداست و اگر قرار بود الفاظ توسط پیامبر بیان شده باشد باید می فرمود: «عَلى قَلْبی». همچنین آیه «بِلِسانٍ عَرَبِيٍّ مُبِينٍ» به وحیانی بودن الفاظ دلالت دارد؛ زیرا اینکه خداوند می فرماید: «قرآن را به زبان عربی آشکار نازل کرد» کاملا صراحت دارد که ساختار لفظی آن نیز به دست وحی انجام گرفته است.(4)
3) تلاش پیامبر اسلام برای به یاد سپردن آیات قرآن
پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) تلاش مي كرد كه آيات وحي شده را حفظ كند به همين جهت، در آغاز نبوّت آيات را مرتب در حال وحي تكرار مي كرد تا اين كه خداوند در آیات 16-18 سوره قيامت او را از اين كار نهي كرد و فرمود: «لَا تحَُرِّكْ بِهِ لِسَانَكَ لِتَعْجَلَ بِهِ * إِنَّ عَلَيْنَا جَمْعَهُ وَ قُرْءَانَهُ * فَإِذَا قَرَأْنَاهُ فَاتَّبِعْ قُرْءَانَهُ»؛ (زبانت را به خاطر عجله براي خواندن قرآن حركت مده، چرا كه جمع كردن و خواندن آن بر عهده ماست. پس هرگاه آنرا خوانديم از خواندن ما پيروي كن). این آیه علاوه بر اینکه صراحتا آیات قرآن و حتی جمع کردن و خواندن آن را به خدا نسبت می دهد، پیامبر(ص) را نیز مورد خطاب قرار داده است که خود قرینه ای بر این است که این کلام از سوی خدا می باشد. از طرفی حفظ آیات وحي توسط پیامبر و دغدغه ایشان برای اینکه عین الفاظی که به ایشان وحی شده است برای مردم بیان شود، نشان مي دهد كه الفاظ و كلمات در اختيار پيامبر نبوده بلكه این الفاظ و كلمات از سوي خداوند مي باشد.
4) نزول الفاظ قرآن بر قلب پیامبر توسط موجود مجرد امکان پذیر است.
آنچه محال است توسط موجود مجرد - خدا - صورت پذیرد صدور الفاظ به صورت صوت مادی است، اما اگر الفاظ بر قلب کسی نازل شود و او متوجه شود موجود مجرد معانی را با این الفاظ اراده کرده است تا به دست بشر برسد و او فقط تلاوت کننده است و بیان این الفاظ به او سپرده شده است، در این صورت منافاتی ندارد الفاظ نیز از سوی موجود مجرد باشد. آيات زير به روشنى اين معنا را مى رسانند، از آن جمله در آیه 18 سوره قیامت فرموده: «فَإِذا قَرَأْناهُ فَاتَّبِعْ قُرْآنَهُ»؛ (چون آن را مى خوانيم تو نيز خواندنت تابع خواندن ما باشد). و نيز در آیه 108 سوره آل عمران فرموده: «تِلْكَ آياتُ اللَّهِ نَتْلُوها عَلَيْكَ بِالْحَقِّ»؛ (اينها آيات خدايند كه ما به حق بر تو مى خوانيم) و نيز آياتى ديگر، و پر واضح است كه الفاظ، خواندنى و تلاوت كردنى است نه معانى.(5)
شايد وجه اينكه قرآن در جمله «نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِينُ * عَلى قَلْبِكَ...» پاى قلب را به ميان آورد و نفرمود: «روح الامين آن را بر تو نازل كرد» نیز اشاره به همین معنا باشد كه: رسول خدا چگونه وحى و قرآن نازل را تلقى مى كرده؟ و از آن جناب آن چيزى كه وحى را از روح مى گرفته نفس او بوده، نه مثلا دست او، يا ساير حواس ظاهرى اش، كه در امور جزئى به كار بسته مى شود. در حقیقت پیامبر با جان و نفسش فرشته وحی را می دید و الفاظ را دریافت می کرد (با گوش جان می شنید) بدون اينكه دو حواس بينايى و شنوايى مادى خود را چون ما به كار بگيرد، چون اگر این امور با حواس ظاهری اتفاق می افتاد می بایست دیگران هم فرشته وحی را ببینند و آن الفاظ را بشنوند در حالی که بارها هنگام نزول وحی کنارش بودند ولی صدایی نمی شنیدند.(6)
5) تفاوت قرآن و حديث قدسي از لحاظ سبك و بيان و شيوه تركيب كلمات
حدیث قدسی کلامی است که پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) آن را از خداوند نقل می کند و تفاوتش با قرآن این است که در حدیث قدسی، تنها معنی و مضمون از خداوند و الفاظ از پیامبر است؛ اما قرآن از لحاظ مفهوم و لفظ از جانب خداوند است. همین تفاوت باعث شده است در آيات قرآنى که قواعد بلاغت و فصاحت در بالاترين حدّ اعمال شده در مقام تحدّى قرار گیرد، ولى احاديث قدسى اين چنين نيست، با اينكه هر دو كلام خداوند تبارك و تعالى است. در نتیجه مقایسه احادیث قدسی و آیات قرآن بهترين گواه بر عدم دخالت پيامبر(ص) در شكل گيري ساختار لفظي و بياني قرآن می باشد.(7)
نتیجه اینکه از مجموعه این دلايل روشن می شود الفاظ قرآن مانند محتوای آن از خدای متعال است که بر پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله) توسط جبرئیل نازل شده است؛ لذا متن آن مقدس و ظواهر آن حجت است.
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.