پاسخ اجمالی:
از دلایل حرمت «ربا»، اثر بسیار نامطلوب رباخواری در اخلاق اجتماعی است؛ زیرا رباخوارى تنها با حاكميّت ارزش هاى خشك مادّى سازگار است، و قرض الحسنه را كه يك ارزش فوق العاده اخلاقى است و روح برادري و ايثار را زنده مي كند، به نابودى مى كشاند، و در مقابل رباخوارى دشمنى مى آفريند، و بذر نفاق و تفرقه را در جامعه مى پاشد. از این رو امام صادق(ع) می فرماید: «خداوند کراراً تحریم ربا را بیان کرده تا مردم از حرام به حلال روى آورند، و به سراغ كسب و كار و خريد و فروش و توليد بروند و ...». در واقع در اقتصاد اسلامی مسائل مادّی با ارزش های اخلاقی پیوند خورده است.
پاسخ تفصیلی:
كاربرد مكتب هاى اقتصادى شرق و غرب چون صرفاً بر پايه ارزش هاى مادّى قرار دارد محدود است؛ ولى اصول اقتصادى اسلام كه بُعد مادّى و معنوى را توأماً به كار گرفته كارساز و راهگشا است. آنچه بیشتر در زمينه رباخوارى و دلایل حرمت آن در اسلام بحث شده است بيشتر روى مسائل اقتصادى دور زده است؛ در حالى كه نظام رباخوارى اثر بسيار نامطلوبى در زمينه اخلاق اجتماعى دارد. اجازه دهيد قبلا با ذكر دو حديث از ششمين پيشواى اسلام امام صادق(عليه السلام) بحث را شروع كنم:
1. هشام بن حكم آن فيلسوف و متكلّم و دانشمند برجسته اسلامى مى گويد از امام صادق(عليه السلام) درباره فلسفه تحريم ربا سؤال كردم امام(عليه السلام) در جمله هاى كوتاهى چنين فرمود: «إِنَّهُ لَوْ كَانَ الرِّبَا حَلَالاً لَتَرَكَ النَّاسُ التِّجَارَاتِ وَ مَا يَحْتَاجُونَ إِلَيْهِ فَحَرَّمَ اللهُ الرِّبَا لِتَنْفِرَ النَّاسُ مِنَ الْحَرَامِ إِلَى الْحَلَالِ وَ إِلَى التِّجَارَاتِ مِنَ الْبَيْعِ وَ الشِّرَاءِ فَيَبْقَى ذَلِكَ بَيْنَهُمْ فِي الْقَرْضِ»(1)؛ (اگر رباخوارى حلال باشد مردم تجارت و فعّاليّت هاى توليدى را كه مورد نياز جامعه آنها است ترك مى گويند، و به رباخوارى روى مى آورند، لذا خداوند ربا را حرام كرده تا مردم از حرام به حلال روى آورند، و به سراغ كسب و كار و خريد و فروش و توليد بروند، و مسئله قرض به صورت قرض الحسنه [و خالى از هر گونه سود و صرفاً متّكى به اصول اخلاقى] در ميان آنها باقى بماند).
2ـ «سماعه» يكى ديگر از ياران دانشمند امام صادق(عليه السلام) مى گويد: از امام پرسيدم كه من در قرآن در آيات متعدّدى به مسئله ربا برخورد كردم، و مى بينم خداوند كراراً تحريم آن را بيان كرده است. امام فرمود: مى دانى دليل آن چيست؟ عرض كردم: نه. فرمود: «لِئَلَّا يَمْتَنِعَ النَّاسُ مِنْ اِصْطِنَاعِ الْمَعْرُوفِ»(2)؛ (براى اينكه مردم از كار نيك خوددارى نكنند).
با توجّه به روايات بالا و مانند آن، و با توجّه به اصول جهان بينى اسلام اين نتيجه اصولى را مى توان گرفت كه: در اقتصاد اسلامى مسائل مادّى با ارزش هاى معنوى و اخلاقى چنان گره خورده است كه همانند «تار» و «پود» يك پارچه دست در گردن هم دارند؛ برخلاف اقتصاد در مكتب هاى غرب و شرق كه صرفاً از ديدگاه مادّى بررسى مى شود، و اتفاقاً يكى از علل مهمّ بى نتيجه ماندن و گرفتار بن بست شدنِ اين مكتب هاى اقتصادى نيز همين است.
اقتصاد از شئون زندگى انسانهاست و ابعادش بايد همچنان ابعاد وجود انسان باشد، ما چگونه مى توانيم انسانى را كه وجودش هم بُعد مادّى دارد و هم بُعد معنوى در يك مكتب اقتصادى محصور كنيم كه تنها ارزش هاى مادّى در آن مطرح است، يقيناً اين قبا براى آن قامت نارسا است، و دير يا زود، اثرات منفى خود را آشكار مى سازد. به تعبير ديگر محال است بتوان مشكلات اقتصادى جامعه را بر اساس يك مكتب اقتصادى صد در صد مادّى حل كرد، حتماً بايد دست به دامان ارزش هاى معنوى زد و از آن كمك گرفت؛ زيرا: روزهائى براى جوامع پيش مى آيد كه در آنجا كاربرد ارزش هاى مادّى به صفر مى رسد، و تنها ارزش هاى معنوى مى تواند حاكم باشد. روشن تر بگوئيم: در زندگى هر قوم و جمعيّتى روزهائى است كه تنها ايثار و فداكارى مى تواند حل مشكل كند، بديهى است كمك هاى متقابل مادّى در چنين حالتى بى اثر است، بى اثر!
و نيز در روابط اجتماعى مردم روزهائى پيش مى آيد كه براى حفظ قشرهاى مختلف يا افراد مختلف بايد سخاوتمندانه به آنها كمك كرد، و بدون هر گونه چشم داشت زير بازويشان را گرفت، خواه از طريق قرض الحسنه يا كمك هاى بلاعوض و مانند آن. فى المثل الان كه اين سطور را مى نويسيم، جنگ ويرانگر تحميل شده ابرقدرتها ميليونها نفر از مردم كشور ما را از هستى ساقط كرده و از خانه و كاشانه خود آواره ساخته است و از سوى ديگر خزانه دولت هم بر اثر حالت جنگ و محاصره اقتصادى و مانند آن، قدرت زيادى ندارد، چگونه مى توان به مقابله با اين مشكل بزرگ اقتصادى و اجتماعى شتافت آيا جز استفاده از نيروى ايمان و اخلاق، كليدى براى حل اين مشكل پيدا مى شود؟! ارزش هاى مادّى كه بر اساس نفع متقابل است ناتوان تر از آن است كه در چنين مواقعى راهگشا باشد، تنها حكومتِ ايمان و اخلاق است كه به آن پيرزن روستائى مى گويد: «تنها گوسفند خانه اش» را براى جبهه جنگ بفرستد، و به آن كودك دبستانى فرمان مى دهد كه «قلّك كوچكش» را بشكند و پول هاى خردى را كه ماه ها جمع كرده يك جا به جنگ زدگان تقديم دارد، آن هم با اشتياق و علاقه فراوان و افتخار و مباهات!
با اين حال تصديق مى كنيد رباخوارى كه تنها با حاكميّت ارزش هاى خشك مادّى سازگار است، و قرض الحسنه را كه يك ارزش فوق العاده اخلاقى محسوب مى شود به نابودى مى كشاند، تا چه حدّ ضد اخلاقى محسوب مى شود. اگر رباخوارى برچيده شود مسلماً در روابط اقتصادى، قرض الحسنه جايگزين آن خواهد شد، همان قرض الحسنه اى كه پيوندهاى دوستى را محكم تر و فاصله ها را كمتر مى سازد و روح برادرى و ايثار و فداكارى و گذشت را زنده مى نمايد، به عكس رباخوارى كه دشمنى مى آفريند، كينه ها را در سينه ها راسخ مى كند، و بذر نفاق و تفرقه را در جامعه مى پاشد.(3)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.