پاسخ اجمالی:
امام علي(ع) درباره اين كه چرا بسيارى از «دعاهاى» ما به اجابت نمى رسد يا اجابت آن مدت هاى طولانى به تأخير مى افتد؟ می فرماید: «هرگز نبايد تأخير اجابت دعا تو را مأيوس كند؛ زيرا بخششِ پروردگار به اندازه نيّت [بندگان] است، گاه شده اجابت دعا به تأخير مى افتد تا پاداش درخواست كننده بيشتر شود و عطاى آرزومندان را فزون تر كند، گاه شده چيزى را از خدا بخواهى و به تو داده نشود؛ در حالى كه بهتر از آن در كوتاه مدت يا دراز مدت به تو داده خواهد شد يا آن را به چيزى كه براى تو بهتر از آن است تبديل مى كند، گاه چيزى از خدا مى خواهى كه اگر به آن برسى مايه هلاك دين توست [خداوند آن را از تو دريغ مى دارد تا بهتر از آن را بدهد]».
پاسخ تفصیلی:
سؤال مهم و معروفى كه در بحث «دعا» مطرح می شود، اين است كه چرا بسيارى از دعاهاى ما به اجابت نمى رسد يا اجابت آن مدت هاى طولانى به تأخير مى افتد؛ اگر دعا كليد درهاى رحمت خداست چرا اين كليد هميشه در را نمى گشايد يا دير مى گشايد؟؛ در حالى كه آياتى كه دعا را كليد اجابت مى شمرد از شمول اطلاق بهره مند است؛ در يك جا مى فرمايد: «اُدْعُونِى أَسْتَجِبْ لَكُم»(1)؛ (مرا بخوانيد تا [دعاى] شما را اجابت كنم)، در جاى ديگر مى فرمايد: «وَ إِذا سَئَلَكَ عِبادى عَنِّى فَإِنِّى قَرِيبٌ أُجِيبُ دَعْوَةَ الدّاعِ إِذا دَعَانِ»(2)؛ (و هنگامى كه بندگانِ من، از تو درباره من سؤال كنند، [بگو:] من نزديكم؛ دعاى دعاكننده را، به هنگامى كه مرا مى خواند، پاسخ مى گويم).
امام(عليه السلام) در بخشی از نامه 31 «نهج البلاغه» که خطاب به امام حسن(علیه السلام) نوشته شده در پاسخ اين سؤال به چهار نكته اشاره مى كند:
نخست اينكه گاه مى شود كه نيّت دعاكننده آلوده است و از قلب پاك و شستشو يافته از گناه سرنزده است؛ مى فرمايد: (و هرگز نبايد تأخير اجابت دعا تو را مأيوس كند؛ زيرا بخششِ پروردگار به اندازه نيّت [بندگان] است)؛ «فَلَا يُقَنِّطَنَّكَ إِبْطَاءُ إِجَابَتِهِ فَإِنَّ الْعَطِيَّةَ عَلَى قَدْرِ النِّيَّةِ».
در حديثی از كتاب «كافي» نیز آمده كه دعايى به اجابت مى رسد كه از سينه پاك و قلب پرهيزكار برخيزد(3)، بنابراين اگر بخشى از دعا به اجابت برسد و بخشى نرسد معلول آلودگى نيّت بوده است و رواياتى كه مى گويد يكى از شرايط استجابت دعا، توبه از گناه است نيز به همين معنا اشاره دارد.
حضرت به دومين مانع اشاره كرده و مى فرمايد: (گاه مى شود كه اجابت دعا به تأخير مى افتد تا اجر و پاداش درخواست كننده بيشتر گردد و عطاى آرزومندان را فزون تر كند)؛ «وَ رُبَّمَا أُخِّرَتْ عَنْكَ الْإِجَابَةُ، لِيَكُونَ ذَلِكَ أَعْظَمَ لِأَجْرِ السَّائِلِ وَ أَجْزَلَ لِعَطَاءِ الْآمِلِ». به بيان ديگر خداوند اجابت دعاى بنده اش را به تأخير مى اندازد تا بيشتر بر در خانه او باشد و نتيجه فزون ترى نصيب او گردد و اين نتيجه علاقه اى است كه خدا به او دارد.
آن گاه درباره سومين مانع چنين مى فرمايد: (گاه مى شود چيزى را از خدا مى خواهى و به تو داده نمى شود در حالى كه بهتر از آن در كوتاه مدت يا دراز مدت به تو داده خواهد شد يا آن را به چيزى كه براى تو بهتر از آن است تبديل مى كند)؛ «وَ رُبَّمَا سَأَلْتَ الشَّيْءَ فَلَا تُؤْتَاهُ، وَ أُوتِيتَ خَيْراً مِنْهُ عَاجِلًا أَوْ آجِلاً». اشاره به اينكه گاه چيز كوچكى از خدا مى خواهى و خداوند به مقتضاى عظمتش و گستردگى رحمتش آن را به تو نمى دهد و از آن برتر را زود يا دير در اختيار تو مى گذارد؛ مانند كسى كه به سراغ شخص كريمى مى رود و از او تقاضاى خانه محقر معينى مى كند و او درخواستش را نمى پذيرد؛ اما بعداً خانه اى وسيع و آباد و مرفه در اختيار او مى گذارد.
سپس حضرت از علت چهارم سخن مى گويد كه از مهمترين علت هاست و مى فرمايد: (گاه چيزى از خدا مى خواهى كه اگر به آن برسى مايه هلاك دين توست [خداوند آن را از تو دريغ مى دارد و چيزى بهتر از آن به تو مى دهد])؛ «أَوْ صُرِفَ عَنْكَ لِمَا هُوَ خَيْرٌ لَكَ، فَلَرُبَّ أَمْرٍ قَدْ طَلَبْتَهُ فِيهِ هَلَاكُ دِينِكَ لَوْ أُوتِيتَهُ».
بسيارى از ما بر اثر بى اطلاعى از عواقب امور گاه چيزهايى را با اصرار و با تمام وجود از خدا مى خواهيم در حالى كه مايه هلاكت و بدبختى ما مى شود. خداوند كه عالِم به عواقب امور است دعاى ما را به اجابت نمى رساند؛ ولى ما را دست خالى هم برنمى گرداند و چيزى كه صلاح ماست مى بخشد. «قرآن مجيد» نيز اشاره اى به اين معنا دارد كه مى فرمايد: «وَ عَسى أَنْ تَكْرَهُوا شَيْئاً وَ هُوَ خَيْرٌ لَكُمْ وَ عَسَى أَنْ تُحِبُّوا شَيْئاً وَ هُوَ شَرٌّ لَكُمْ»(4)؛ (چه بسا چيزى را خوش نداشته باشيد، حال آن كه خير شما در آن است؛ و يا چيزى را دوست داشته باشيد، حال آن كه شرّ شما در آن است). در حديثى نيز از پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) مى خوانيم كه خداوند مى فرمايد: «قَالَ اللهُ عَزَّوَجَلَّ إِنَّ مِنْ عِبَادِيَ الْمُؤْمِنِينَ عِبَاداً لَا يَصْلُحُ لَهُمْ أَمْرُ دِينِهِمْ إِلَّا بِالْغِنَى وَ السَّعَةِ وَ الصِّحَّةِ فِي الْبَدَنِ فَأَبْلُوهُمْ بِالْغِنَى وَ السَّعَةِ وَ صِحَّةِ الْبَدَنِ فَيُصْلِحُ عَلَيْهِمْ أَمْرَ دِينِهِمْ وَ إِنَّ مِنْ عِبَادِيَ الْمُؤْمِنِينَ لَعِبَاداً لَا يَصْلُحُ لَهُمْ أَمْرُ دِينِهِمْ إِلَّا بِالْفَاقَةِ وَ الْمَسْكَنَةِ وَ السُّقْمِ فِي أَبْدَانِهِمْ فَأَبْلُوهُمْ بِالْفَاقَةِ وَ الْمَسْكَنَةِ وَ السُّقْمِ فَيُصْلِحُ عَلَيْهِمْ أَمْرَ دِينِهِمْ»(5)؛ (بعضى از بندگان من افرادى هستند كه اصلاح امر دين آنها جز به غنی و گستردگى زندگى و صحت بدن نمى شود، از اين رو امر دين آنها را به وسيله آن اصلاح مى كنم و بعضى از بندگانم هستند كه امر دين آنها جز با نياز و مسكنت و بيمارى اصلاح نمى شود، لذا امر دين آنها را با آن اصلاح مى كنم و آنان را به وسيله آن مى آزمايم).
در طول تاريخ و حتى در زمان صحابه پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) و ائمه هدى(عليهم السلام) نيز نمونه هاى روشنى از آن ديده شده كه بعضى از افرادِ كم ظرفيت پيوسته از خدا به وسيله پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) يا امامان معصوم(عليهم السلام) تقاضاى وسعت روزى مى كردند و بعد از اصرار كه در حق آنها دعا شد وسعت روزى به طغيان و سركشى آنها انجاميد و حتى بعضى از آنان تعبيراتى گفتند كه بوى ارتداد مى داد، همان گونه كه در داستان معروف «ثعلبة بن حاطب انصارى» آمده است كه: «ثعلبة بن حاطب پيوسته از پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) تقاضاى دعا براى مال فراوان مى نمود. پيغمبر(صلى الله عليه وآله) كه وضع حال و آينده او را مى دانست به او فرمود: «قَلِيلٌ تُؤَدِّي شُكْرَهُ خَيْرٌ مِنْ كَثِيرٍ لَا تُطِيقُهُ»؛ (مقدار كمى كه شكرش را بتوانى ادا كنى بهتر از مقدار زيادى است كه توانايى اداى حقش را نداشته باشى) آيا بهتر نيست به پيامبر خدا(صلى الله عليه وآله) تأسى بجويى و به زندگى ساده اى بسازى؟ اما ثعلبه دست بردار نبود. سرانجام پيامبر(صلى الله عليه وآله) در حق او دعا كرد و ثروت كلانى به ارث از جايى كه اميدش را نداشت به او رسيد؛ گوسفندانى خريد كه زاد و ولد فراوانى كردند آنچنان كه نگاهدارى آنها در مدينه ممكن نبود. ناچار به باديه هاى اطراف مدينه روى آورد و آنچنان سرگرم زندگى مادى شد كه بر خلاف رويه او كه در تمام نمازهاى پيغمبر(صلى الله عليه وآله) شركت مى كرد، نماز جماعت و حتى نماز جمعه را نيز ترك كرد. پس از مدتى كه پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) مأمور جمع آورى زكات را به نزد او فرستاد تا زكات اموالش را بدهد، او نه تنها از پرداخت زكات خوددارى كرد؛ بلكه به اصل تشريع زكات نيز اعتراض نمود و گفت: اين چيزى مثل جزيه اى است كه از اهل كتاب گرفته مى شود، ما مسلمان شده ايم كه از پرداخت جزيه معاف باشيم. هنگامى كه اين خبر به پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) رسيد دو بار فرمود: «يا وَيْحَ ثَعْلَبَةَ»(6)؛ (واى بر ثعلبه).(7)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.