پاسخ اجمالی:
امام علی(ع) درباره ناپایداری دنیا مى فرمايد: «دنيا سرايى است كه در لابه لاى بلاها و مشكلات پيچيده شده و به غدر و نيرنگ و بی وفايى معروف است، حالاتش يكنواخت نمى ماند و ساكنانش در امان نيستند، به گونه اى كه زندگى در آن نامطلوب و امنيّت در آن ناياب و معدوم است». ایشان تشبيه جالبى درباره حوادث دنيا و ساكنان آن دارند: «اهل دنيا همواره هدف تيرهاى بلا هستند، كه پى در پى بسوى آنها پرتاب مى كند و با مرگ نابودشان مى سازد».
پاسخ تفصیلی:
امام علی(علیه السلام) در خطبه 226 نهج البلاغه درباره ناپایداری دنیا مى فرمايد: ([دنيا] سرايى است كه در لابه لاى بلاها و مشكلات پيچيده شده و به غدر و نيرنگ و بی وفايى معروف است، حالاتش يكنواخت نمى ماند و ساكنانش سالم و در امان نيستند)؛ «دَارٌ بِالْبَلاَءِ مَحْفُوفَةٌ، وَ بِالْغَدْرِ(1)مَعْرُوفَةٌ، لا تَدُومُ أَحْوَالُهَا، وَ لا يَسْلَمُ نُزَّالُهَا(2)».
بلاهايى كه زندگى اين دنيا را در برگرفته، بسيار زياد و متنوّع است، بيماريهاى جسمى، بيماريهاى روانى، حوادث ناگوار اجتماعى، طوفانها، زلزله ها، سيلابها، جنگها، غارتها، حوادثى كه منجر به مرگ يا مجروح شدن اعضا مى گردد، از دست دادن عزيزان و مانند آنها. آرى! از «نسيمى دفتر ايّام بر هم مى خورد» و با يك گردش چرخ نيلوفرى، نه نادر به جا مى ماند و نه كبكبه و دبدبه نادرى و به گفته شاعر:
آن مادرى كه اين همه فرزند زاد و كشت *** ديگر كه چشم دارد از او مهر مادرى!
سپس در تأكيد همين معنا با عبارات تكان دهنده ديگرى مى افزايد: (احوالش ناپايدار و حالاتش دگرگون [به گونه اى كه] زندگى در آن نكوهيده و نامطلوب و امنيّت در آن ناياب و معدوم است)؛ «أَحْوَالٌ مُخْتَلِفَةٌ، وَ تَارَاتٌ(3)مُتَصَرِّفَةٌ(4)، الْعَيْشُ فِيهَا مَذْمُومٌ، وَ الاَْمَانُ مِنْهَا مَعْدُومٌ». سرتاسر تاريخ بشر پر از شواهد زنده اى بر اين گفتار پرمعناى مولاست و از آن فراتر، آيات قرآن مجيد است كه از سرگذشت پيشينيان پرده بر مى دارد. از جمله صحنه بسيار عبرت انگيزى است كه از زندگى ثروتمند معروف بنى اسرائيل قارون در اواخر سوره قصص، ترسيم كرده است. يك روز قارون با تمام زر و زيور و خدم و حشم و دم و دستگاه خود در ميان بنى اسرائيل ظاهر مى شود و با تمام قدرت و ثروتش از برابر چشمان آنها رژه مى رود، آنچنان كه گويى در دل دنياپرستان بنى اسرائيل، قند آب مى شود و فرياد يا «يَا لَيْتَ لَنَا مِثْلَ مَا أُوتِىَ قَارُونُ» سر مى دهند.
فرداى آن روز كه او و تمام اموال و ثروتش در كام زمين فرو مى روند، آن دنياپرستان ديروز در وحشت فرو مى روند و اين سخن را مى گويند: «لَوْلا أَنْ منَّ اللهُ عَلَيْنَا لَخَسَفَ بِنَا»؛ (اگر خدا بر ما منّت ننهاده بود ما را نيز به قعر زمين فرو مى برد [و به سرنوشت قارون گرفتار مى شديم]).
در عصر و زمان ما نه تنها اين گونه حوادث كم نيست، بلكه دامنه وسيع تر و گسترده ترى پيدا كرده و صحنه هايى كه همه روز با چشم خود ناظر آن هستيم.
سپس امام(عليه السلام) در پايان اين فراز، تشبيه جالبى درباره حوادث دنيا و ساكنان دنيا دارد، مى فرمايد: (اهل دنيا همواره هدف تيرهاى بلا هستند، كه پى در پى بسوى آنها پرتاب مى كند و با مرگ نابودشان مى سازد)؛ «وَ إِنَّمَا أَهْلُهَا فِيهَا أَغْرَاضٌ مُسْتَهْدَفَةٌ(5)، تَرْمِيهِمْ بِسِهَامِهَا، وَ تُفْنِيهِمْ بِحِمَامِهَا(6)». آرى! انسانها در اين جهان هدفهاى بى دفاعى هستند در برابر تيرهاى بلاها كه از چپ و راست و بالا و پايين به سوى آنها پرتاب مى شود؛ تيرهايى كه كمتر خطا مى كند و درست به هدف مى خورد و هدف را نابود مى سازد.
آيا در ميدانى كه تيراندازان آن را احاطه كرده و مرتّباً انسانى را نشانه گيرى مى كنند امنيّت و سلامتى وجود دارد؟! آيا زندگى در وسط چنين ميدانى مذموم و منفور نيست؟! ممكن است اين ميدان مملوّ از انواع غذاهاى رنگارنگ و لباسهاى زيبا و جواهرات و زيورها باشد؛ ولى آيا اين امور با آن شرايطى كه اين ميدان دارد مى تواند سبب دلخوشى گردد؟! هرگز.
در اينجا داستان معروفى است كه مى تواند بی وفايى و ناپايدارى دنيا را به خوبى مجسّم كند. در كتاب «كامل مبرّد» مى خوانيم كه: «روزى يزيد ابن عبدالملك گفت دنيا هيچ گاه براى هيچ كس خالى از ناراحتيها و مشكلات نشده من مى خواهم چنين روزى را براى خود فراهم نمايم. هنگامى كه يك روز خلوت كردم هيچ خبرى را به من نرسانيد و مرا با لذاتم در آن خلوتگاه واگذاريد. سپس معشوقه خود حبابه را صدا زد و گفت: شراب به من بنوشان و آواز بخوان و بهترين وسائل عيش و نوش را فراهم ساز. در اين هنگام حبابه دانه انارى را برگرفت در دهان خود گذاشت. ناگهان به گلوى او پريد و همين سبب مرگ او شد. يزيد ابن عبدالملك چنان ضجّه و فريادى زد كه بيهوش شد. هنگامى كه به هوش آمد گفت من اجازه نمى دهم او را دفن كنيد بايد در كنار من باشد. [طبق نقل ديگرى پيوسته او را در آغوش گرفت، مى بوييد تا متعفن شد] اطرافیانش به او گفتند اين زن بازگشت به حيات نمى كند اين يك مردار است در اين هنگام اجازه دفنش را داد و طبق بعضى از نقلها بعد از 15 روز خود يزيد ابن عبدالملك از دنيا رفت و اين بود سرانجام عيش و نوش بى دغدغه او».(7)،(8)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.