پاسخ اجمالی:
درباره اين كه افعال خدا شامل حُسن و قبح مي شود يا نه؟ اشاعره معتقدند كه خدا هر چه انجام دهد حسن است و هر چه انجام ندهد قبيح است. در پاسخ بايد گفت: اين سخن تنها درباره قوانين تکوینی جهان آفرينش صادق است نه در مورد قوانين تشريعى؛ زيرا هنگام خلقت انسان بايد قوانين تشريعى او هماهنگ با اين معنا باشد و اگر هماهنگ نباشد با حكيم بودن خدا نمی سازد و حُسن و قبح از اينجا ناشى مى شود؛ نه اين كه خداوند مقهور قانون ديگرى باشد؛ منتها قوانين خدا در عالم شريعت هماهنگ با قوانين تكوين است و خدا آن را نقض نمى كند.
پاسخ تفصیلی:
منكران اصل عدالت مى گويند: ممكن نيست براى افعال خداوند، معيار و مقياسى قرارداد و به تعبير ديگر معناى عادل بودن خدا اين نيست كه او از قوانينى بنام قوانين عدل پيروى كند؛ بلكه منظور اين است كه او سرچشمه عدل است و آنچه انجام مى دهد عين عدالت است؛ عدل، مقياس و ميزان تشخيص فعل خداوند نيست بلكه فعل خداوند ميزان و مقياس عدل است. اگر تمام جنايتكاران جهان را به بهشت فرستد عين عدالت است و اگر تمام نيكان، پاكان و پيامبران معصوم را به دوزخ فرستد باز عين عدل است!
اين كه مى گويند: خداوند مافوق حُسن و قُبح است و افعال او تحت اين ضوابط قرار نمى گيرد؛ بلكه خود، معيار و محورى براى تعيين ضوابط است. اين، مغالطه اى بيش نيست، مطلب خلافى است كه در لباس زيبائى ارائه شده، اين سخن مربوط به قوانين آفرينش است كه به غلط در قوانين تشريعى به كار رفته است. توضيح اين كه: قبل از آن كه خداوند خلقت و آفرينشى داشته باشد قوانينى وجود نداشت و با آفرينش اشياء، آفرينشى توأم با نظم و حساب، مسأله قانون مندى به وجود آمد. مثلا قبل از آفرينش كرات، قانون جاذبه اى نبود تا خداوند در آفرينشِ خود، آن را به كار بندد؛ بلكه قانون جاذبه بعد از آفرينش كُرات از سوى خداوند به وجود آمد و به تعبير ديگر قانون جاذبه به تبع آفرينش كرات آفريده شد.
اين سخن درباره تمام قوانين جهان آفرينش و تكوين صادق است؛ ولى در مورد قوانين تشريعى، مسأله طور ديگر است؛ زيرا هنگامى كه خداوند انسان را كه نمونه اَتَمّ خلقت است به منظور پيمودن راه كمال آفريد و تمام وسائل وصول به كمال را در وجود او به وديعه نهاد؛ مسلّماً قوانين تشريعى او بايد هماهنگ با اين معنا باشد؛ يعنى قوانينى كه انسان را به كمال سوق دهد و اگر قوانين تشريعى بر ضدّ اين معنا باشد با حكيم بودن خداوند سازگار نيست، مگر ممكن است شخص حكيم كارهاى ضد و نقيض انجام دهد؟
ظلم، مايه فساد جهان و سقوط و عقب گرد است و عدل، مايه تكامل و ترقّى است؛ خداوند هرگز مرتكب ظلم نمى شود و پايه هاى تكامل انسان را درهم نمى كوبد. به تعبير روشن تر افعال خداوند در عالم قانون گذارى براى زندگى بشر از افعال او درباره آفرينش مايه مى گيرد و حُسن و قُبح درست از اينجا ناشى مى شود؛ نه اين كه خداوند مقهور قانون ديگرى باشد؛ بلكه هرچه هست قوانين او است. منتها قوانين او در عالم دين و شريعت همآهنگ با قوانين او در جهان هستى است و گرنه خودش قانون خود را نقض كرده است و حكيم هرگز چنين نمى كند.
اين سخن كه بعضى مى گويند: خدا مقهور حكم عقل نيست و عقل نمى تواند براى او تعيين وظيفه كند نيز مغالطه كودكانه اى است؛ زيرا كار عقل، درك كردن است نه تعيين وظيفه، انديشيدن و فهميدن است نه قانون گذارى و تشريع. عقل مى گويد: من اين نكته را مى فهمم كه شخص حكيم، كارهاى ضد و نقيض انجام نمى دهد، مى فهمم كه خداوند نقض غرض نمى نمايد و مى فهمم يك وجود كامل از هر جهت مرتكب ظلم يعنى قرار دادن چيزى در غير محل لايق خود نمى شود.
اينها همه ادراكات و فهم عقل است نه تعيين تكليف و وظيفه براى خدا؛ بنابراين همان گونه كه عقل درك مى كند عدد 2 به اضافه 2 مساوى با 4 است، همچنين درك مى كند كه حكيم بودن با نقض غرض منافات دارد؛ خداوند حكيم جهانى را كه براى صلاح و كمال آفريده است به سوى تباهى و فساد نمى برد، عقل هرگز قانونى وضع نكرده كه 2 به اضافه 2 مساوى با چهار است، اين فقط درك عقلى است. در مسائل حُسن و قُبح _كه ريشه آن به مسائل تكوينى باز مى گردد_ نيز مسأله همين گونه است كار عقل در آنجا نيز درك حُسن و قُبح است، نه وضح قانون. ناگفته نماند كه عقل به دنبال درك هست ها و نيست ها، بايد و نبايدهايى دارد كه به اصطلاح جنبه ارشادى دارد و درست همانند اوامر طبيب است؛ طبيب هنگامى كه درك مى كند خوردن فلان غذا براى بيمار زيان آور است؛ مى گويد: بايد از آن پرهيز كنى؛ اين «بايد» يك «قانون» نيست كه تخلّف از آن جريمه داشته باشد، بلكه فقط يك راهنمايى و ارشاد است و اگر از آن تخلفى شود چيزى جز زيان آن غذا براى بيمار به دنبال نخواهد داشت؛ ولى واضح است اوامر ارشادى عقل ارتباطى به ساحت قدس خدا ندارد. كوتاه سخن اين كه: كار عقل در مورد افعال خدا، درك و فهم واقعيت ها است، نه تعيين تكليف و وظيفه براى خداوند تا گفته شود خداوند برتر از آن است كه عقل ما براى او تعيين تكليف كند.(1)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.