پاسخ اجمالی:
اشاعره حُسن و قُبح عقلى را به كلى منكر بودند و مى گفتند: عقل ما به خودى خود قادر بر درك خوبى و بدى و حُسن و قُبح اشياء نيست و معيار در شناخت آنها شرع است. آنچه را شرع نيكو بداند نيك است و آنچه زشت بشمرد زشت است؛ اما معتزله و شيعه عقل را در درك حُسن و قُبح مستقل مى دانند، مثلا حُسن احسان و قُبح ظلم را از بديهيات حكم عقل مى شمرند. البتّه آنها هرگز نمى گويند عقل قادر به درك تمام خوبى ها و بدى ها است؛ چرا كه به هر حال درك عقل محدود است، بلكه مى گويند: عقل، بخشى از آنها را كه بسيار روشن و آشكار است، درك مى كند و آن را مستقلّات عقليّه مى شمرد.
پاسخ تفصیلی:
اشاعره (پيروان ابوالحسن اشعرى كه نامش على بن اسماعيل و از متكلّمان اواخر قرن سوّم و اوائل قرن چهارم هجرى است) حُسن و قُبح عقلى را به كلى منكر بودند و مى گفتند: عقل ما به خودى خود قادر بر درك خوبى و بدى و حُسن و قُبح اشياء نيست و معيار در شناخت آنها شرع است. آنچه را شرع، نيكو بداند نيك است و آنچه زشت بشمرد زشت است حتّى امورى را كه امروز ما قبيح يا حَسَن مى دانيم اگر شرع مقدّس برخلاف آن مى گفت همان را مى گفتيم، حتّى اگر از آنها سؤال شود كه آيا عقل، خوبىِ عدالت و احسان، زشتىِ ظلم و بُخل و كشتن افراد بى گناه را درك مى كند؟ مى گويند: نه!، فقط بايد از رهنمود رهبران الهى و پيامبران استفاده كرد.
در برابر اين گروه، جماعت معتزله و شيعه قرار دارند كه عقل را در درك حُسن و قُبح مستقل مى دانند، مثلا حُسن احسان و قُبح ظلم را از بديهيات حكم عقل مى شمرند. البتّه آنها هرگز نمى گويند عقل قادر به درك تمام خوبى ها و بدى ها است؛ چرا كه به هر حال درك عقل محدود است، بلكه مى گويند: عقل، بخشى از آنها را كه بسيار روشن و آشكار است، درك مى كند و آن را مستقلّات عقليّه مى شمرد.
«فاضل قوشجى» براى حُسن و قُبح سه معنا ذكر مى كند:
1. «صفت كمال و نقص» چنانكه مى گوئيم علم حَسَن است و جهل قبيح؛ زيرا علم به صاحبش كمال مى بخشد و جهل، نقصان مى دهد.
2. حُسن به معناى هماهنگى با مقصود و قُبح به معناى ناهماهنگى با آن است. اين همان چيزى است كه گاهى از آن تعبير به مصلحت و مفسده مى كنيم و مى گوييم فلان كار مصلحت است و حُسن دارد؛ يعنى يا جامعه انسانى را به اهدافش نزديك مى كند، يا فلان امر مفسده دارد و قبيح است؛ زيرا ما را از اهداف اصلى دور مى سازد، خواه اين اهداف مادى باشد يا معنوى.
3. حُسن به معناى امورى كه در خور ستايش الهى و ثواب او است و قُبح، كارى است كه در خور سرزنش و عقاب است.
سپس مى افزايد محل بحث و نزاع در ميان اشاعره و معتزله همين معناى سوّم است.(1)،(2)
ولى حق اين است اين سه معنا از هم جدا نيست؛ چراكه پاداش و ستايش مربوط به افعال و اعمالى است كه داراى مصلحت است و طبعاً انسان را به مراحل كمال نزديك مى كند، همان گونه كه صفات كماليه مانند علم، انسان را به اين اهداف نزديك مى كند.
بنابراين معانى سه گانه فوق، لازم و ملزوم يكديگرند و اگر فاضل قوشجى آنها را از يكديگر جدا ساخته براى اين است كه راه را براى جواب دادن به استدلالات طرفداران حُسن و قُبحِ عقلى هموار كند و مثلا در برابر اين استدلالِ آنها كه مى گويند: ما به حكم ضرورى وجدان، حُسن احسان و قُبح ظلم را درك مى كنيم، پاسخ دهد كه اين سخن به معناى اول و دوم صحيح است، امّا به معناى سوم صحيح نيست. بنابراين در تعريف «حُسن و قُبح» مى توان گفت: افعال حسن، افعالى است كه فرد يا جامعه انسانى را به كمال مطلوب نزديك مى كند، يا صفات كماليه را در او پرورش مى دهد و او را به اهداف تكاملى نزديك مى سازد و طبعاً چنين اعمالى داراى مصلحت و در پيشگاه خداوندِ حكيم، شايسته مدح و ثواب است و افعال قبيح بر ضد آن مى باشد.(3)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.