پاسخ اجمالی:
اشاعره «كلام الله» را از جنس مفاهيم گرفته و آن را «قديم» می دانند، لذا هر كس آن را حادث بداند كافر می نامند و دليلشان اين است كه قرآن يكى از صفات خدا را تكلّم دانسته و به آن «كلام الله» گفته است. از سویی خدا وجودى است ازلى، پس صفاتش نيز ازلى است و نتيجه گرفته اند كه تكلمِ خدا ازلى است. آنها به خاطر ضعف معلوماتشان ميان صفات ذات و صفات فعل فرق نگذاشته اند. آنچه ازلى است صفات ذات است و صفات فعلی كه عقل ما آن را از خدا انتزاع می كند امورى حادثند و جزو انتزاعات عقلى هستند و قائم به ذات خدا نيستند.
پاسخ تفصیلی:
در تفسير معنى «كلام الله» و سخن گفتن خداوند، اختلاف شديدى در ميان مسلمانان بروز و ظهور نموده و هر گروهى تفسيرى براى آن ذكر كرده اند: جمعى از «حنبلى» ها گفته اند: «كلام الله» مركب از حروف و اصوات است و اين كه قائم به ذات او و قديم است! سپس بر اين گفتار بى معني تا آنجا اصرار ورزيده اند كه گفته اند: جلد و غلاف قرآن نيز قديم و ازلى است، تا چه رسد به نقوش قرآن!!
گروه ديگرى گفته اند: كلام خدا همان حروف و اصوات است و اينها امورى حادثند و در عين حال قائم به ذات خداوند هستند كه بى پايه بودن گفتار آنها نيز كمتر از گروه «حنابله» نيست. گروه سوم معتقدند: كلام خداوند همان حروف و اصوات است و اينها امورى حادث و غير قائم به ذات خداوند است؛ بلكه در زمره مخلوقات او هستند كه خداوند آن را در وجود جبرئيل يا پيامبر(صلى الله عليه وآله) يا شجره حضرت موسى(عليه السلام) ايجاد كرده است. بالاخره گروه چهارم، «اشاعره» هستند كه مى گويند: كلام خداوند از جنس اصوات و حروف نيست؛ بلكه مفاهيمى است قائم به ذات خداوند و آن را كلام نفسى مى نامند و معتقد به قديم بودن آن هستند.(1) آنها حتّي عقيده داشتند كسي كه معتقد به حادث بودن قرآن «كلام الله» بوده باشد كافر است [و قتل او واجب!].(2)
تاريخِ قرونِ نخستين اسلام، شاهد درگيرى هاىِ شديد و خونبارى در زمينه «كلام الله» و حادث و قديم بودن آن و تكفير يكديگر در اين زمينه بوده است. بحث ها و مشاجراتى كه امروز براى ما مفهوم صحيحى ندارد و به خوبى مى توان گفت كه دست سياست هاى خودكامه وقت براى سرگرم ساختن ملت مسلمان و استفاده از اصلِ «تفرقه بينداز و حكومت كن» به اين اختلاف دامن مى زده است.
قرآن مجيد كه در دست ما است همين الفاظ و حروف است كه گاهى در قالب سخن و گاه در قالب كتابت ظاهر مى شود و بدون شك هر دو از حوادث است و اين كه بعضى گفته اند: اين الفاظ و نقوش، قديم است و حتّى جلد و غلاف قرآن را بايد ازلى دانست از خرافاتى است كه لايق بحث نيست.
ظاهراً [ريشه عقيده] كسانى كه قائل به قديم بودن «كلام الله» شده اند از اينجا بوده است كه از يك سو قرآن مجيد يكى از صفات خدا را «تكلّم» ذكر كرده و به قرآن «كلام الله» گفته شده و از سوى ديگر، خدا وجودى است ازلى، پس صفات او نيز بايد ازلى باشد و در اينجا نتيجه گرفته اند كه «تكلمِ خدا»، ازلى است. آنها به خاطر ضعف معلوماتشان نتوانسته اند ميان صفات ذات و صفات فعل تفاوت بگذارند، آنچه ازلى است صفات ذات است، مانند علم و قدرت؛ ولى صفاتى كه عقل ما به خاطر صدور افعالى از خداوند براى ذات پاك او انتزاع مى كند، امورى حادثند؛ زيرا اين صفات، قائم به ذات خدا نيست؛ بلكه انتزاعات عقلى است كه از ملاحظه افعال او حاصل مى شود.
به تعبير ديگر، بدون شك خداوند افعالى دارد كه حادث است، مانند خلقت آسمان و زمين و آفرينش آدم و مسأله رزق و روزى، بخشش گناه بندگان و ارسال پيامبران و رسولان، هنگامى كه عقل، صدور اين افعال را از خود مى بيند صفاتى همچون خالق، رازق و غافر را براى خداوند انتخاب مى كند و مسلّماً قبل از اين كه خدا موجودى بيافريند يا روزى دهد يا مشمول مغفرت خود سازد اين اوصاف صدق نمى كرد.(البتّه قدرت بر اين امور داشت، ولى بحث از قدرت نيست، بلكه سخن از خود اين افعال است). بنابراين حساب اين اوصاف كه صفات فعل ناميده مى شود از صفات ذات كه قائم به ذات پاك پروردگار، بلكه عين ذات او است، جدا مى باشد و عدم درك اين واقعيت، طرفداران قديم بودن «كلام الله» را به مطالب مضحكى مانند قديم بودن جلد و غلاف آن كشانيده است.(3)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.