پاسخ اجمالی:
مرحوم «صدوق» شرح مفصّلى در كتاب توحيد در تفسير نام هاى نود و نه گانه خداوند ذكر كرده است. ایشان از اولين و دومين اسم كه «الله و اله»؛ (به معناى ذاتى كه جامع جميع كمالات است و كسى كه شايسته عبادت است و عبادت جز براى او شايسته نيست) شروع كرده تا به «الشافى»؛ (به معناى شفا دهنده در برابر بيمارى ها و آلام و دردها) كه نود و نهمين اسم ميباشد ختم نموده است.
پاسخ تفصیلی:
مرحوم «صدوق» شرح مفصّلى در كتاب توحيد در تفسير نام هاى نود و نه گانه خداوند ذكر كرده است كه براى معرفت بيشتر به حقيقت اين اسما و صفات، فشرده آن مطلب را در اينجا مى آوريم:
1 و 2. «الله و اله» به معنى ذاتى است كه جامع جميع كمالات است و كسى كه شايسته عبادت است و عبادت جز براى او شايسته نيست.
3 و 4. «الواحد الاحد» يعنى ذاتى كه نه اجزائى دارد و نه شبيه و نظير و مانند.
5. «الصمد» به معنى آقا و بزرگ و كسى است كه همگان دست حاجت به سوى او مى برند؛ و او از همه بى نياز است.
6 و 7. «الاول و الاخر» به معنى كسى است كه از آغاز بوده بى آن كه آغازى داشته باشد، و آخر است بى آن كه انتهايى داشته باشد، و به تعبير ديگر ذات ازلى و ابدى است.
8. «السميع» به معنى كسى است كه به همه مسموعات احاطه دارد.
9. «البصير» كسى است كه به همه ديدنى ها محيط است.
10. «القدير» كسى است كه بر همه چيز توانا است.
11. «القاهر» كسى است كه همه چيز سر بر فرمان و مقهور اوست.
12. «العلى» به معنى بلند مقام است.
13. «الاعلى» به معنى پيروز و غالب و يا برتر از همه چيز است.
14. «الباقى» به معنى ذاتى است كه فنا براى او نيست.
15. «البديع» همان كسى است كه اشياء جهان را بدون الگوى قبلى ابداع كرد.
16. «البارى» به معنى پديد آورنده خلايق است.
17. «الاكرم» به معنى كسى است كه از همه كريم تر است.
18. «الظاهر» يعنى ذات پاكاش به واسطه آيات و نشانه هايى كه از قدرت و حكمتش ارائه كرده كاملا ظاهر و آشكار است.
19. «الباطن» يعنى كسى كه كنه ذات اش از دسترس افكار و انديشه ها بيرون است.
20. «الحى» يعنى كسى كه فعّال و مدبّر ـ و داراى علم و قدرت ـ است.
21. «الحكيم» به معنى كسى است كه تمام افعالش صحيح و استوار و خالى از فساد و خطا است.
22. «العليم» يعنى كسى كه هم از ذات خويش آگاه است و هم از اسرار درون ما و ذرهّ اى در آسمان و زمين بر او مخفى نيست.
23. «الحليم» كسى است كه در برابر گناهِ گناهكاران بردبار است و در مجازات آنها عجله نمى كند.
24. «الحفيظ» يعنى او حافظ و نگهدارنده موجودات است.
25. «الحق» به معنى وجود ثابت و پايدار و برقرار و داراى عينيت و واقعيت است. (و در واقع غير از او همه مجاز است و حقيقتِ مطلق او است)
26. «الحسيب» يعنى كسى كه همه اشياء را شمارش كرده و نسبت به همه آگاهى دارد و حساب اعمال بندگان را نيز مى رسد، و نيز به معناى بىنيازكننده نيز آمده است.
27. «الحميد» يعنى كسى كه شايسته هرگونه حمد و ثنا است.
28. «الحفى» يعنى كسى كه عالم و آگاه است و يا بسيار نسبت به ديگران لطف و نيكى مى كند.
29. «الرب» به معنى مالك مدبّر و مصلح است.
30. «الرحمن» كسى است كه رحمت گسترده او همگان را شامل است.
31. «الرحيم» همان كسى است كه رحمت خاص و ويژه اش شامل [حال] مؤمنان مىگردد.
32. «الذّارى» به معنى خالق است (اين واژه در اصل به معنى اظهار كننده است، و چون آفرينش اشياء سبب ظهور آنها مى شود اين واژه به معناى خالق به كار رفته است).
33. «الرازق» كسى است كه همه بندگان را اعم از خوب و بد روزى مى بخشد.
34. «الرقيب» به معنى حافظ و نگهبان است.
35. «الرؤف» به معنى رحيم و مهربان است (بعضى ميان رؤف و رحيم فرق گذاشته اند رأفت را نسبت به مطيعان و رحمت را نسبت به گنهكاران دانسته اند).
36. «الرائى» به معنى بينا و آگاه است.
37. «السلام» به معنى كسى است كه سرچشمه سلامت و منبع آن است، و هر گونه سلامت از ناحيه او افاضه مى شود.
38. «المؤمن» به معنى كسى است كه وعده هايش را تحقّق مى بخشد، و ايمان به ذاتاش را از طريق آيات و نشانه ها و عجائب تدبير و لطائف تقديرش در دل ها ايجاد كرده، و بندگان را از ظلم و جور در امان مى دارد و مؤمنان را از عذاب ايمنى مى بخشد.
39. «المهيمن» به معنى گواه و شاهد و حافظ همه چيز است.
40. «الجبّار» كسى است كه بر همه چيز مسلط است، و دست هاى افكار و انديشه ها از رسيدن به دامان عظمتش كوتاه است، و با اراده نافذش به اصلاح هر امر مى پردازد.
41. «المتكبر» يعنى كسى كه شايسته بزرگى است و چيزى برتر از او نمى باشد.
42. «السيّد» به معنى بزرگ و عظيم و سلطان واجب الاطاعه است.
43. «السُبّوح» به معنى منزّه از هرگونه عيب و نقص است.(1)
44. «الشهيد» به معنى شاهد و حاضر در همه جا.
45. «الصادق» يعنى در گفته هايش راستگو و وعده هايش تخلف ناپذير است.
46. «الصانع» به معنى سازنده همه اشياءِ و خالق و آفريدگار آنها است.
47. «الطاهر» يعنى پاك از هرگونه شبيه و مانند و از هرگونه صفات مخلوقات است.
48. «العَدْل» يعنى داورى است دادگر و حاكمى است عادل.
49. «العَفُوّ» كسى است كه گناهان بندگان را محو مى كند(چون عفو در اصل به معناى محو است).
50. «الغفور» به معنى آمرزنده است.
51. «الغنى» كسى است كه نه احتياج به غير دارد، و نه نيازى به ابزار و ادوات.
52. «الغياث» به معنى فريادرس است.
53. «الفاطر» كسى است كه جهان را آفريده و ابداع كرده، پرده عدم را شكافته و به موجودات هستى بخشيده است.
54. «الفرد» كسى است كه در ربوبيت منحصر است، و ثانى براى او تصوّر نمى شود.
55. «الفتّاح» به معنى حاكم و نيز به معناى گشاينده گره مشكلات است.
56. «الفالق» از ماده «فلق» به معنى شكافتن است. دانه ها و هسته هاى گياهان را در دل زمين مى شكافد، و جنين را از شكم مادر بيرون مى فرستد، ظلمت شب را با نور سپيده صبح شكافته، و پرده عدم را با آفرينش موجودات پاره مى كند.
57. «القديم» كسى است كه هميشه بوده بى آن كه آغاز و انجامى داشته باشد.
58. «المَلِك» به معنى مالك حكومت و حاكم بر جهان هستى است.
59. «القدّوس» به معنى ظاهر و پاك از هرگونه آلودگى به نقائص است.
60. «القوى» به معنى قدرتمند و نيرومند است، كه در انجام افعالش نياز به كمك ندارد.
61. «القريب» كسى است كه از همه به ما نزديك تر است، سخنان ما را مى شنود و دعاى ما را مستجاب مى كند.
62. «القيّوم» كسى كه قائم به ذات خويش است، و همه موجودات به او قائم اند.
63. «القابض» يعنى كسى كه ارواح را از بدن ها مى گيرد، و نور آفتاب را به هنگام غروب جمع مى كند، براى جمعي روزى را گسترده و براى گروهى قبض مى نمايد؛ خلاصه نور وجود را در آنجا كه صلاح بداند مى گيرد.
64. «الباسط» نقطه مقابل آن است. فيض هستى را گسترش مى دهد، نعمت را بر بندگان ارزانى مى دارد، و آنها را مشمول فضل و احسان خويش مى كند.
65. «قاضى الحاجات» از ماده «قضى» كه گاه به معنى حكم و الزام آمده، و گاه به معنى اخبار، و گاه به معناى اتمام، و در اينجا به معنى اتمام و انجام حاجات خلق است.
66. «المجيد» به معنى كريم و عزيز و صاحب مجد و عظمت است.
67. «المولى» به معنى يارى دهنده و سرپرست است.
68. «المنّان» به معنى بخشنده انواع نعمت ها است.
69. «المحيط» كسى است كه به همه اشياء احاطه دارد و از همه آگاه است.
70. «المبين» آثار قدرتش در همه جا نمايان، و حكمش در عالم «تكوين» و «تشريع» ظاهر است.
71. «المقيت» به معنى حافظ و نگاهبان است.
72. «المصوِّر» كسى است كه به مخلوقات صورت مى بخشد، و به جنين در شكم مادر شكل مى دهد.
73. «الكريم» به معنى عزيز و همچنين به معناى جواد و بخشنده است.
74. «الكبير» به معنى بزرگ و آقا است.
75. «الكافى» به معنى كسى است كه بندگان را كفايت مى كند و كسانى را كه بر او توكل كنند از ديگران بى نياز مى سازد.
76. «كاشف الضرّ» يعنى كسى كه گرفتارى ها و ناراحتى ها و درد و رنج ها را برطرف مى كند.
77. «الوتّر» به معنى فرد و بى نظير و بى مثال است.
78. «النّور» به معنى روشنى بخش عالم هستى، و فرمان دهنده و هدايت كننده آنها است.
79. «الوهاب» از ماده «هبه» به معنى بخشنده است.
80. «الناصر» به معنى ياور است.
81. «الواسع» يعنى غنّى و بى نياز و از هر نظر گسترده است.
82. «الودود» معنى فاعلى و مفعولى هر دو دارد. در صورت اوّل به معنى دوستدار، و در معنى دوم به معناى كسى است كه دوست داشتنى است.
83. «الهادى» به معنى هدايت كننده بندگان به سوى حق و عدالت، بلكه هدايت كننده همه موجودات در عالم تكوين، و همه صاحبان عقل در عالم تشريع است.
84. «الوفى» كسى كه به عهد و پيماناش وفا مى كند.
85. «الوكيل» كسى كه سرپرست و حافظ و ملجأ و پناه بندگان است.
86. «الوارث» يعنى همه كسانى كه چيزى را در مالكيت خود دارند سرانجام مى ميرند و آنچه را دارند باقى مى گذارند، جز خداوند متعال.
87. «البرَّ» به معنى صادق و راستگو و نيز به معناى نيكوكار و بخشنده است.
88. «الباعث» يعنى كسى كه همه مردگان را در قيامت محشور مى كند، و همچنين بعثت انبياء از ناحيه او است.
89. «التوّاب» يعنى توبه بندگان را بسيار مى پذيرد، و الطافى را كه از گناهكاران بريده بود بعد از بازگشت توبه به آنها عنايت مى كند، و به سوى آنان باز مى گردد.
90. «الجليل» به معنى بزرگ و عظيم و صاحب جلال و اكرام است.
91. «الجواد» به معنى نيكوكار و كثيرالانعام و بخشنده است.
92. «الخبير» به معنى عالم و آگاه است و از باطن امور و اسرار درون آگاه است.
93. «الخالق» به معنى آفريدگار است، و در اصل «خلق» به معنى اندازه گيرى چيزى است، و از آنجا كه آفرينش با اندازه گيرى در تمام ابعاد همراه است اين واژه بر آن اطلاق شده است.
94. «خير الناصرين» يعنى كسى كه يارى و نصرت او كاملا گسترده و خالى از هرگونه نقص و عيب است.
95. «الدّيان» كسى كه بندگان را در برابر اعمالشان جزا مى دهد.
96. «الشكور» كسى كه اعمال نيك بندگان را ارج مى نهد و به نحو احسن پاداش مى دهد.
97. «العظيم» به معنى بزرگ و آقا و قادر و قاهر است.
98. «اللطيف» كسى كه نسبت به بندگان لطف و محبت دارد، و به آنها نيكى مى كند، و تدبير او بسيار دقيق مى نمايد و خالق اشياء لطيف است.
99. «الشافى» به معنى شفا دهنده در برابر بيمارى ها و آلام و دردها است.(2)
اين بود مجموعه اسماء نود و نه گانه كه به عنوان «اسماء الحسنى» در روايات اسلامى به آن اشاره شده است.(3)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.