پاسخ اجمالی:
از مهمترین عوامل ارسال پیامبران تبلیغی یکی احیای سنت پیامبران قبلی است که بخاطر تحریف یا بی توجهی مردم فراموش می شد و دیگری نياز بشر به راهنمايى نوين با توجه به نیازهای جدید می باشد. این دو عامل بعد از رسالت خاتم پيامبران بخاطر جامعیت قرآن و رشد علمی بشر و با وجود تدابیری که مانع تحریف دین می شد و تربیت عالمان دینی که در امور جدید پاسخگوی نیاز بشر باشند، برطرف شد. البته تربیت چنین عالمانی نیاز به معلمان آشنا به دین دارد که امامان معصوم(ع) این نیاز را برطرف کردند.
پاسخ تفصیلی:
در بین پیامبران الهی برخی دارای شریعت مستقل هستند که عبارت اند از: حضرت نوح، حضرت ابراهیم، حضرت موسی، حضرت عیسی و حضرت محمد(صلی الله علیه وآله) که به آنان پیامبران «اولوالعزم و تشریعی» اطلاق می شود. دسته دیگری از پیامبران دارای شریعت مستقل نبوده و مُبلَّغ شریعت پیشین بودند و غبار تحریف را از شریعت قبل از خود برمی داشتند و مروج آن بودند که به این دسته از پیامبران «پیامبران تبلیغی» اطلاق می گردد. با رسالت پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله) نه تنها نبوت تشریعی، بلکه نبوت تبلیغی هم خاتمه یافت. سؤال این جاست که با توجّه به اینکه مردم هر عصر نیازمند راهنمایی و تفسیر دین توسّط عدّه ای انسان هستند که ارتباطشان با خدا قطع نشده باشد، چه لزومی داشت نبوت تبلیغی نیز خاتمه یابد؟ آیا پایان یافتن نبوّت تبلیغی خلاف حکمت الهی نیست؟
قبل از پاسخ این نکته لازم به ذکر است که پیامبرانی که صاحب شریعت بودند نیز در اصول و کلیات با شرایع سابق یکی بودند؛ چرا که همه پیامبران از سوی یک خدا مبعوث شده اند و مأموریت همه آنها یکی بوده است. آنها فقط به تناسب زمانی که مبعوث می شدند احکامی که در شریعت سابق دچار تحریف شده یا به فراموشی سپرده شده یا هنوز به صورت کامل بیان نشده بود را بیان می کردند. بر این اساس هر شریعتی تکمیل کننده شریعت سابق می باشد اما نه آنچه در دست بشر است که دچار تحریف شده یا در تفسیر آن دچار اختلاف شده اند، بلکه آنچه در اختیار پیامبران بوده است. در حقیقت فلسفه ظهور همه پیامبران یک چیز است و فرقی بین پیامبران تشریعی و تبلیغی نیست و همه پیامبران برای رسیدن به یک مقصود گام بر می دارند و اگر اختلافی وجود داشته مربوط به روش ها و امور فرعی و جزئیات هست؛ لذا خداوند در آیه 31 سوره شوری می فرماید: «شَرَعَ لَكُمْ مِنَ الدِّينِ ما وَصَّى بِهِ نُوحاً وَ الَّذي أَوْحَيْنا إِلَيْكَ وَ ما وَصَّيْنا بِهِ إِبْراهيمَ وَ مُوسى وَ عيسى»؛ ([خداوند] برای شما دینی قرار داد که قبلا به نوح توصیه شده بود و اکنون بر تو وحی کردیم و به ابراهیم و موسی و عیسی نیز توصیه کردیم).
اما در مورد اینکه چرا با رسالت پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله) نبوت بطور کامل خاتمه یافت و حتی ارسال پیامبران تبلیغی نیز پایان یافت، عوامل متعددی برای آن ذکر شده که به دو نمونه از مهمترین آنها اشاره می کنیم:
1- يكى از مهمترین علل ظهور پيامبران جديد، تحريف و تبديلهايى است كه در تعليمات و كتب مقدّس پيامبران رخ مى داده است و غالباً پيامبران احيا كننده سنن فراموش شده و اصلاح كننده تعليمات تحريف يافته پيشينيان خود بوده اند. گذشته از انبيائى كه صاحب كتاب و شريعت و قانون نبوده و تابع يك پيغمبر صاحب كتاب و شريعت بوده اند، مانند همه پيامبران بعد از ابراهيم تا زمان موسى و همه پيامبران بعد از موسى تا عيسى، پيامبران صاحب قانون و شريعت نيز بيشتر مقرّرات پيامبر پيشين را تأييد مى كرده اند. ظهور پياپى پيامبران تنها معلول تغيير و تكامل شرايط زندگى و نيازمندى بشر به پيام نوين و رهنمايى نوين نيست، بلکه بيشتر معلول نابوديها و تحريف و تبديلهاى كتب و تعليمات آسمانى بوده است.(1) شهید مطهری(ره) امت های انبیای گذشته را همانند کودک مکتبی مثال می زند که توان نگهداری کتاب خود را ندارد و پس از مدت کوتاهی آن را پاره پاره می کند.(2) لذا لازم است روند تجدید بعثت انبیای الهی ادامه یابد تا اینکه بشر به آن سطح از بلوغ فناوری و اجتماعى رسید كه مى توانست [با استفاده از ابزاری که در اختیار داشت مثل صنعت چاپ و کتابت و حفظ و تلاوت متناوب آیات و احادیثی که در تفسیر آنها بیان می شود و...] حافظ و نگهبان مواريث علمى و دينى خود باشد و خود به نشر و تبليغ و تعليم و تفسير آن بپردازد. در چنین شرایطی خداوند خاتم پیامبران را با قرآن که از همه جهت کامل است می فرستد و خود نیز - چنان چه در آیه 9 سوره حجر بدین گونه به آن تصریح کرده که: «إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ»؛ (ما خود اين كتاب را فرود آورديم و هم البتّه خود نگهبان آن هستيم) - از تحریف آن جلوگیری می کند. در چنین شرایطی امر تجدید شرایع و تبلیغ و حفظ آنها از تحریف دیگر لزومی ندارد و متوقف می گردد و دیگر نه به پیامبری با شریعت جدید نیاز است و نه به پیامبرانی که بخواهند سنت پیامبران قبلی را که بخاطر تحریف یا بی توجهی مردم فراموش می شد، احیا کنند.
2- یکی دیگر از عوامل مهم در ظهور پیامبران متعدد، تغيير و تكامل شرايط زندگى انسانها و نيازمندى بشر به پيام نوين و رهنمايى نوين می باشد. بشر در ادوار اولیه، زندگی بسیار ساده ای داشته و هرگز به احکام پیچیده در ابواب مختلف مثل قضاوت و معاملات و ... نیاز نداشته است و به مرور با شکل گیری اجتماعات بزرگ و گسترش اختلافات بشر به مجموعه جدیدی از احکام برای هدایت و پایان دادن به اختلافات نیاز پیدا کرده است. لذا در آیه 213 سوره بقره می خوانیم: «كانَ النَّاسُ أُمَّةً واحِدَةً فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِيِّينَ مُبَشِّرِينَ وَ مُنْذِرِينَ وَ أَنْزَلَ مَعَهُمُ الْكِتابَ بِالْحَقِّ لِيَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ فِيمَا اخْتَلَفُوا فِيهِ»؛ (مردم [در آغاز] يك دسته بودند، [و تضادى در ميان آنها وجود نداشت. بتدريج جوامع و طبقات پديد آمد و اختلافات و تضادهايى در ميان آنها پيدا شد، در اين حال] خداوند، پيامبران را برانگيخت، تا مردم را بشارت و بيم دهند و كتاب آسمانى، كه به سوى حق دعوت مى كرد، با آنها نازل نمود، تا در ميان مردم، در آنچه اختلاف داشتند، داورى كند...).
زمانی زندگى بشر و اجتماع او ساده بود، فطرتها دست نخورده و انگيزه هاى هوى و هوس و اختلاف و كشمكش در ميان آنها ناچيز بود، خدا را طبق فرمان فطرت مى پرستيدند و وظايف ساده خود را در پیشگاه او انجام می دادند. این مرحله اول زندگانی انسانها یعنی احتمالا بازه زمانی مابین دوران آدم و نوح بوده است.
سپس زندگى انسانها شكل اجتماعى به خود گرفت و مى بايد هم چنين شود؛ زيرا انسان براى تكامل آفريده شده و تكامل او تنها در دل اجتماع تامين مى گردد (و اين مرحله دوم زندگى انسانها بود).
ولى به هنگام ظهور اجتماع، اختلافها و تضادها به وجود آمد چه از نظر ايمان و عقيده و چه از نظر عمل و تعيين حق و حقوق هر كس و هر گروه در اجتماع و در اينجا بشر تشنه قوانين و تعليمات انبياء و هدايتهاى آنها مى گردد تا به اختلافات او در جنبه هاى مختلف پايان دهد (اين مرحله سوم بود).
(در اينجا خداوند پيامبران را برانگيخت تا مردم را بشارت دهند و انذار كنند)؛ «فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِيِّينَ مُبَشِّرِينَ وَ مُنْذِرِينَ».(3)،(4)
به تدریج (در مراحل بعدی) خداوند پیامبران متعددی را به همراه کتاب های آسمانی فرستاد تا انسان ها بر اساس رهنمودهای آنها حکم کنند و دچار اختلاف نگردند، اما برخی با تفسيرهاى نادرست تعليمات انبياء و كتب آسمانى و تطبيق آنها بر خواسته هاى شخصی شان، پرچم اختلاف را بار ديگر برافراشتند [و چه بسا دست به تحریف کتب آسمانی می زدند].(5)
در چنین شرایطی لازم است آنچه برای سعادت بشر مورد نیاز است به صورت مرحله به مرحله و به تناسب سطح تکامل انسانها، توسط پیامبران ارائه شود و پیامبران متعدد مبعوث شوند تا احکام را مرحله به مرحله تبیین کنند تا جایی که بشر به مرحله اى از بلوغ فكرى و فرهنگى مى رسد كه مى تواند با استفاده مستمر از اصول و تعليماتى كه نبى خاتم به طور جامع در اختيار او گذارده راه را ادامه دهد بى آنكه احتياج به شريعت تازه و پیامبران متعدد برای تبیین احکام داشته باشد.
اين درست به آن مى ماند كه انسان در مقاطع مختلف تحصيلى در هر مقطع نياز به معلم و مربى جديد دارد تا دورانهاى مختلف را بگذراند، اما هنگامى كه به مرحله دكترا رسيد و مجتهد و صاحب نظر در علم يا علوم مختلفى گرديد در اينجا ديگر به تحصيلات خود نزد استاد جديدى ادامه نمى دهد، بلكه به اتكاء آنچه از محضر اساتيد پيشين و مخصوصا استاد اخير دريافته، به بحث و تحقيق و مطالعه و بررسى مى پردازد، و مسير تكاملى خود را ادامه مى دهد، و به تعبير ديگر نيازها و مشكلات راه را با آن اصول كلى كه از آخرين استاد در دست دارد حل مى كند، بنا بر اين [تا رسیدن به این مرحله لازم است بشر این سیر تکامل را بپیماید، اما بعد از گذراندن این سیر] لزومى ندارد كه با گذشت زمان همواره دين و آئين تازه اى پا به عرصه وجود بگذارد یا همیشه پیامبرانی لازم باشد تا آنچه مورد نیاز بشر است را تبیین نماید. به تعبير ديگر انبياى پيشين براى اينكه انسان بتواند در اين راه پر نشيب و فرازى كه به سوى تكامل دارد پيش برود هر كدام قسمتى از نقشه اين مسير را در اختيار او گذاردند و از این مهم مراقبت کردند، تا اين شايستگى را پيدا كرد كه نقشه كلى و جامع تمام راه را، به وسيله آخرين پيامبر از سوى خداوند بزرگ، در اختيار او قرار بگیرد، نقشه ای که هم از تحریف در امان ماند و هم این ویژگی را داشت که همیشه و همگان می توانند از آن بهره ببرند.
بديهى است با دريافت نقشه كلى و جامع نيازى به نقشه ديگری نخواهد بود و اين در حقيقت بيان همان تعبيرى است كه در روايات خاتميت آمده و پيامبر اسلام را به عنوان آخرين آجر يا گذارنده آخرين آجر كاخ زيبا و مستحكم رسالت شمرده است.(6)
در نتیجه جامعیت قرآن و حفظ آن از تحریف از یک طرف، و از طرفی رشد علمی بشر و تربیت عالمان دینی که در امور جدید پاسخگوی نیاز بشر باشند و از آیات و روایاتی که در اختیار دارند راه سعادت را پیدا کنند، باعث شد نیازی به ارسال پیامبران تبلیغی نیز نباشد. البته تربیت چنین عالمانی نیاز به معلمان آشنا به دین دارد که امامان معصوم(علیه السلام) این نیاز را برطرف کردند. بطوری که تنها حضرت صادق(عليه السلام) در دوران فترتى كه هنوز دولت عبّاسى قدرت به خود نگرفته بود، توانست چهار هزار شاگرد كه چهار صد كتاب از آنان به يادگار ماند تربيت كند.(7)
پيش از حضرت صادق(عليه السلام) پدر بزرگوار او- حضرت باقر(عليه السلام)- نیز در سالهاى كشمكش بنى اميّه و بنى عبّاس و ايّام انقلاب و نهضت هاى دامنه دار براى برانداختن حكومت جبّار بنى اميّه، موفّق شد شاگردان برجسته اى را تربيت كند و همچنين تربيت يافتگان ساير پيشوايان دين مانند حضرت موسى بن جعفر و حضرت رضا(عليهما السّلام) آثار و كتابهاى گران بهايى كه محتويات آنها را از پيشوايان معصوم گرفته بودند، به يادگار گذاردند.(8)
ضمن اینکه مسأله رهبرى و امامت كه همان نظارت كلى بر اجراى اين اصول و قوانين و دستگيرى از واماندگان در راه مى باشد، مسأله ديگرى است كه انسان هيچ وقت از آن بى نياز نخواهد بود. به همين اگرچه خداوند پیامبر جدیدی را - چه برای تشریع و چه برای تبلیغ - مبعوث نساخته اما این موضوع هرگز به معناى پايان يافتن سلسله امامت نيست، چرا كه تبيين و توضيح اين اصول و عينيت بخشيدن و تحقق خارجى آنها بدون استفاده از وجود يك رهبر معصوم الهى ممكن نيست.(9)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.