پاسخ اجمالی:
انسان عاشق کمال است. اما برخی به دنبال کمال حقیقی هستند و برخی امور بی ارزش را کمال می دانند. به هر حال اين عشق به كمال، و تمایل به منافع معنوى و مادى و دفع ضرر و زيان، انسان را وادار مى كند كه نسبت به هر موضوعى كه با سرنوشت او در ارتباط است، به تحقيق بپردازد. از این رو ايمان به خدا و جستجوی مذهب، یکی از مهم ترین این مسائل است، که عُقلا بی اعتنایی به آن را بر خلاف عقل می دانند. قرآن تزکیه، تربیت و تعلیم کتاب را یکی از اهداف پیامبر(ص) می داند تا انگيزه هاى حركت به سوى اسلام را در مردم زنده کند.
پاسخ تفصیلی:
انسان عاشق كمال است؛ و اين يك عشق جاودانى در همه انسانها محسوب مى شود. منتها هركس كمال خود را در چيزى مى بيند، و به دنبال آن مى رود؛ و گروهى نيز به جاى آب به دنبال سراب و ارزشهاى موهوم و كمالات پندارى مى روند و آن را واقعيّت فرض مى کنند. گاهى از اين اصل به عنوان غريزه جلب منفعت و دفع ضرر ياد مى شود كه انسان به خاطر اين غريزه خود را موظّف مى بيند كه نسبت به هر موضوعى كه با سرنوشت او [از نظر سود و زيان] رابطهاى دارد برخورد جدّى كند. ولى نام غريزه بر اين عشق گذاشتن بسيار مشكل است؛ چرا كه غريزه معمولا به امورى گفته مى شود كه بدون دخالت انديشه در افعال انسان ها يا جانداران ديگر مؤثّر است و به همين دليل در مورد حيوانات نيز به كار مى رود.
بنابراين بهتر است كه از عنوان تمايلات عالى كه بعضى ديگر در اينگونه موارد به كار مى برند استفاده كنيم. به هر حال اين عشق به كمال و تمايل به منافع معنوى و مادى و دفع هرگونه ضرر و زيان انسان را وادار مى كند كه در موارد احتمال نيز به تحقيق پردازد. هر قدر اين احتمال قوىتر و آن سود و زيان عظيم تر باشد اين تحقيق و جستجو را لازم تر مى شمرد. محال است كسى احتمال دهد مطلبى در سرنوشت او تأثير مهمّى دارد و خود را موظّف به تحقيق پيرامون آن نداند.
مسأله ايمان به خدا و جستجوى از مذهب مسلّمآ در زمره اين مسائل است؛ چرا كه در محتواى مذهب سخن از مسائل سرنوشت ساز به ميان مىآيد سخن از مسائلى است كه خير و شر انسان با آن رابطه تنگاتنگ دارد. بعضى براى روشن ساختن اين مطلب مثالی ذكر مى كنند؛ مى گويند فرض كنيد كسى را بر سر يک دو راهى ببينيم كه مى گويد ماندن در اينجا قطعآ خطرناك است؛ و انتخاب اين راه [اشاره به يكى از آن دو] نيز مسلّمآ خطرناك و راه ديگر راه نجات است؛ و سپس قرائن و شواهدى براى هريك مطرح مى كند. با توجه به اين مقدمه به سراغ تفسير آيات مى رويم.
آیه 24 سوره انفال دعوت پيامبر خدا را به سوى اسلام، دعوت به سوى حيات و زندگى حقيقى مى شمرد. اين دعوت نشان مى دهد كه تمام محتواى اسلام را مى توان در مفهوم حيات جمع كرد؛ حياتى كه هم شامل حيات معنوى مى شود و هم شامل حيات مادى و به طور کلی، حياتى همه جانبه است. گرچه بعضى معنى حيات را در اينجا به خصوص قرآن يا ايمان يا جهاد يا مانند آن تفسير كردهاند؛(1) ولى مسلّم است حيات مفهوم وسيعی دارد كه همه اينها و همه آنچه را در زندگى معنوى و مادى انسان اثر مى گذارد شامل مى شود.
به هر حال، اگر كسى چنين دعوتى از ما كند آيا ممكن است دعوت او را ناديده بگيريم؟ و حتى خود را موظف به تحقيق ندانيم؟ آنهم تحقیق درباره دعوتی که ما را به حيات و زندگى حقيقى فرا خوانده است. اينجا است كه قرآن مى خواهد با ذكر اين تعبير انگيزه حركت را به سوى تحقيق پيرامون مذهب در همه كسانى كه آماده حركت اند ايجاد كند. «راغب» در كتاب «مفردات» مى گويد: «حقيقت استجابت، كوشش و آمادگى براى به دست آوردن جواب است؛ و چون اين موضوع معمولا منتهى به جواب مى شود آن را به معنى اجابت تفسير كرده اند».(2)
همچنین آیه 164 سوره انفال بعثت پيامبر(ص) را يكى از بزرگترين نعمت هاى خداوند مى شمرد كه به مؤمنان اعطا شده؛ و سپس در تفسير اين نعمت سه برنامه مهم پيامبر را يادآور مى شود: تلاوت آيات الهى «يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آياتِهِ» و تزكيه و تربيت «وَ يُزَكِّيِهمْ» و تعليم كتاب و حكمت «وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ» كه نتيجه همه اينها نجات از «ضلال مبين» است «وَ اِنْ كانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِىْ ضَلالٍ مُّبِيْنٍ». اين تعبيرات همه براى اين است كه انگيزههاى حركت به سوى اسلام در مردم زنده شود؛ و هركس لااقل خود را موظّف به تحقيق پيرامون آن ببيند، چرا كه بزرگترين سود و زيان انسان ممكن است در آن نهفته باشد. در واقع «مِنَّتْ» از ماده «مَنَّ» به عقيده بعضى در اصل به معنى قطع و بريدن است؛ و لذا «أَجْرٌ غَيْرُ مَمْنُوْنٍ» به معنى پاداشى است كه هرگز قطع نمى شود. همچنين به قطرات كوچكى كه همچون قطرات شبنم بر درختان مى نشيند و طعم شيرينى دارد؛ (نوعى صمغ و شيره درختى با طعم شيرين) «منّ» مى گويند. ولى به عقيده راغب «مَنَّ» در اصل به معنى سنگى است كه با آن وزن مى كنند؛ سپس به نعمت هاى بزرگ و سنگين اطلاق شده است. در واقع هنگامى كه اين واژه در مورد خداوند به كار رود به معنى بخشيدن نعمت است؛ و هنگامى كه در مورد انسان ها به كار مى رود غالبآ به معنى سخن گفتن از خدمتى است كه در مورد ديگرى انجام داده اند؛ لذا اولى محبوب است و دومى منفور و مذموم.
آيه 25 سوره حدید نیز به يكى ديگر از اهداف مهم بعثت انبياء، يعنى مسأله عدالت اجتماعى اشاره كرده؛ مى فرمايد: ما پيامبران را با سه چيز مجهّز نموده ايم : نخست دلائل روشن كه شامل معجزات و دلائل عقلى مى گردد؛ «لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنا بِالْبَيِّناتِ» ديگر، كتاب آسمانى كه بيانگر معارف و وظائف همه انسان ها است؛ و نيز ميزانى كه بتوان حق و باطل را با آن سنجيد. (قوانين الهى و بيان ارزش ها و ضد ارزش ها كه معيار سنجش نيكى ها از بدى ها است)؛ «وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْكِتابَ وَ الْمِيْزَانَ».
«ميزان» در اصل به معناى ترازو، يعنى وسيله اى كه با آن اشياء را وزن مى كنند، مى باشد؛ و عجب اينكه بعضى از مفسّران «ميزان» را در آيه فوق به همين معنى گرفته اند؛ در حالى كه غالب مفسّران اين عقيده را رد كرده و گفته اند مراد از ميزان وسيله اى است كه انسان با آن عدالت، فزونى و كاستى و حق و باطل را تشخيص مى دهد؛ و چنانكه گفتيم مى توان آن را به قوانين الهى و ارزشها و ضد ارزشها تفسير كرد. درست است كه اين امور در متن كتب آسمانى آمده است ولى ذكر آن به صورت مستقل به خاطر اهمّيّت آن است.
به هر حال آيا ممكن است انسان بشنود شخصى مدّعى دعوت به سوى چنين واقعيت هاى سرنوشت سازى است و خود را موظّف به تحقيق پيرامون آن نداند؟
فخررازى مى گويد: مردم سه گروهند: «گروهى در مقام نفس مطمئنه و مقربين اند و جز به كتاب الله عمل نمى كنند؛ و هدفى جز خدا ندارند. در جمله «اَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْكِتابَ»، منظور اين گروهند، گروه دوم در مقام نفس لَوّامَه و اصحابُ اليمين اند و احتياج به معيار سنجشى براى معرفت و اخلاق دارند تا از افراط و تفريط در امان باشند؛ تعبير به «اَلْمِيزان» ناظر به آنها است. گروه سوم صاحبان نفس امارهاند كه «أَنْزَلْنَا الْحَدِيْدَ»؛ (آهن را نازل كرديم) ناظر به آنها است كه نياز به مجازات دارند».(3)
علاوه بر این در آیه 156 سوره اعراف به ابعاد مختلف مخصوصآ بعد اجتماعى و سياسى بعثت انبياء و نزول آئين هاى آسمانى اشاره شده، و براى تشويق مردم به پيروى رسول الله (ع) اوصافى براى او ذكر مى كند؛ از جمله اينكه: آنها را به نيكى ها دعوت مى كند؛ از زشتى ها باز مى دارد؛ آنچه پاكيزه است براى آنها حلال مى شمرد، و آنچه خبيث و پليد است براى آنها تحريم مى كند تا آنجا كه مى گويد: «پيامبر و بارهاى سنگين، و زنجيرهايى را كه بر آنها بود برمى دارد»؛ «وَيَضَعُ عَنْهُمْ اِصْرَهُمْ وَ اْلأَغْلالَ الَّتِى كانَتْ عَلَيْهِمْ». مسلّمآ اينها امورى است سرنوشت ساز و با مسأله تكامل انسان و سود و زيان او رابطه فوقالعاده نزديك دارد؛ حتى احتمال آن كافى است كه آدمى را به تحقيق وادارد. «اِصْر» (بر وزن مصر) در اصل به معنى بستن و محبوس ساختن چيزى با قهر و غلبه است؛ سپس به بارهاى سنگين و هر كار سنگينى كه انسان را از فعاليّت باز مى دارد اطلاق شده؛ و باز به همين مناسبت به طناب ها و ميخ هايى كه ستونها را با آن مى بندند «آصارْ» گفته اند؛ و نيز عهد و پيمان و گناه را نيز به همين مناسبت «اِصْر» مى گويند.(4)
از تعبيراتى كه در كلمات ارباب لغت و مفسّران آمده ممكن است چنين استنباط كرد كه واژه «اصر» در اصل به معنى همان جسم سنگينى بوده، كه به پاى زندانى مى بستند تا نتواند حركت كند [و ما آن را «كُنْد» مىناميم] و قرار گرفتن آن در كنار «اغلال» همان طوق و زنجيرى كه به گردن مى نهادند متناسب همين معنى است؛ سپس به معانى ديگرى كه با اين ريشه تناسب دارد اطلاق شده است. گرچه بسيارى از مفسّران «اِصر» و «اَغْلال» را در اين آيه به معنى تكاليف شاق، و يا امتحانات مشكل و پيچيده اى كه بر امت هاى سابق بوده است تفسير كرده اند؛ ولى ظاهرآ اين دو واژه مفهوم وسيع تر و گسترده ترى دارد كه هرگونه زنجير اسارت و بار سنگين كه از ناحيه جهل و شهوات و گناهان و استبداد و استعمار و مانند آن ناشى مى شود را شامل مى گردد؛ كه در پرتو وجود پيامبر خدا و تعليمات آزادى بخش او برچيده خواهد شد.
در آیاتی از سوره ابراهیم سخنى است از زبان ابراهيم(ع) پيامبر بت شكن، هنگامى كه بت پرستان را مخاطب قرار داد و آنها را بر اين عمل زشتشان سرزنش كرد و براى بيدار ساختن عقل هاى خفته آنان فرمود : «آيا هنگامى كه آنها را مى خوانيد صداى شما را مى شنوند؟! يا سود و زيانى به شما مى رسانند؟!» آخر عبادت و پرستش بايد يا به خاطر پاداش و سودى باشد و يا دفع مجازات و زيانى!». مسلّمآ آنها جواب مثبتى براى اين سؤالات نداشتند، جز اينكه دست به دامن تقليد نياكان زنند و بگويند: «بَلْ وَجَدْنا آبائَنا كَذلِکَ يَفَعْلُونَ»؛ (ما پدران خود را ديدم كه چنين مى كنند). اين تعبيرات به خوبى مى رساند كه انگيزه نفع و ضرر [نه تنها نفع و ضرر مادى كه نفع و ضرر معنوى از آن برتر و بالاتر است] مى تواند انگيزه حركت به سوى معرفة الله گردد.
در شأن نزول آيه 13 سوره فصّلت مى خوانيم كه «ابوجهل» از «وليد بن مغيره» كه از رجال معروف عرب جاهلى بود و در مشكلات از او نظر خواهى مى كردند؛ پرسيد: اينهائى را كه محمد (صلوات الله علیه) مى گويد، چيست؟ سحر است؟ كهانت است؟!... «وليد» گفت: من بايد به سراغ او روم و تحقيق كنم. هنگامى كه خدمت پيامبر (صلوات الله علیه) آمد؛ حضرت قسمتى از آيات سوره فصّلت را بر او خواند تا به آيه مورد بحث رسيد كه مى گويد: « اگر آنها روى گردان شوند، بگو: من شما را از صاعقه اى همانند صاعقه عاد و ثمود بيم مى دهم!)؛ «فَاِنْ اَعْرَضُوا فَقُلْ اَنْذَرْتُكُمْ صاعِقَةً مِثْلَ صاعِقَةِ عادٍ وَ ثَمُوْدَ».
«وليد» از شنيدن اين آيات لرزه بر اندامش افتاد، و مو برتنش راست شد؛ از جا برخاست و به خانه خود رفت و در را به روى خويش بست؛ تا آنجا كه سران قريش گمان كردند او متمايل به آئين اسلام شده. وقتى به سراغش آمدند و توضيح خواستند؛ گفت: من هرگز مسلمان نشدهام، ولى حقا سخنان محمد (صلوات الله علیه) جاذبه عجيبى دارد كه دلها را با خود مىبرد! و من پيشنهاد مىكنم آن را سحر! بناميد.(5) آيا اينگونه تهديدها كه در آيات قرآن و ساير منابع دينى آمده؛ نمى تواند انگيزه حركت به سوى تحقيق [براى كسانى كه هنوز ايمان نياوردهاند] گردد؟
در آیه64 سوره سباء پيامبر(صلوات الله علیه) مأمور مى شود كه همه مخالفان خود را مخاطب ساخته و به يك مسأله اندرز دهد؛ و آن اينكه: به صورت انفرادى يا جمعى براى خدا قيام كنند، و فكر خود را به كار گيرند تا بدانند پيامبر اسلام (صلوات الله علیه) نه مجنون است و نه ساحر، بلكه بيم دهنده اى است در برابر عذاب شديد الهى؛ «اِنْ هُوَ اِلّا نَذِيْرٌ لَّكُمْ بَيْنَ يَدَىْ عَذَابٍ شَدِيْدٍ».
تمام تعبيرهاى اين آيه، حساب شده است: تعبير به «انّما» كه براى حصر است، (فقط يك چيز). تعبير به «موعظه» كه معمولا در مواردى به كار مى رود كه عقل به چيزى حكم مى كند؛ ولى چون انسان از آن غفلت دارد، شخص دلسوزى او را اندرز مى دهد و بيدار مى كند. تعبير به «قيام» كه نشانه آمادگى كامل براى انجام هدف هاى جدّى است. تعبير به «مَثْنى» و «فُرادى» كه اشاره به فعاليّت جمعى و فردى و تلاش هاى همه جانبه در اين راه است (مسلمّآ انسان در تنهايى عميق تر فكر مى كند؛ ولى در جمع، كامل تر مى انديشد. چرا كه افكار به يكديگر ضميمه مى شوند، و جمع ميان اين دو بهترين راه است).(6) سپس تعبير به «تفكّر» كه از درون مى جوشد و انسان را، به دلائل روشن عقلى رهنمون مى گردد. تعبير به «لكم»، «براى شما» آن هم آميخته با مسأله انذار و توجّه به عذاب شديد؛ اشاره به اين است كه در اينجا تنها سود و زيان خود شما مطرح است و پيامبر (صلوات الله علیه) هم، هدفى غير از اين ندارد. آيا با اين حال نبايد دعوتش را جدّى بگيرند، و روى آن بينديشند و حق را بيابند و از آن پيروى كنند.
آيات فوق و آيات مشابه ديگر، به خوبى از انگيزه عقلانى جستجوگرى در طريق معرفة الله پرده برمى دارد؛ و نشان مى دهد كه هيچ انسان عاقلى نمى تواند در برابر فريادهاى عظيمى كه از سوى فرستادگان الهى در زمينه دعوت به سوى خدا كه با سرنوشت همگان پيوند نزديك دارد، خاموش بماند و ساكت بنشيند؛ و اين نخستين انگيزه تحقيقات مذهبى است.(7)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.