پاسخ اجمالی:
یکی از اصول عقائد شیعه «عدل» است که از صفات خدا نيز می باشد. عدالت به این معناست که خداوند نسبت به هيچ كس ظلم و ستم نمى كند و كارى را كه عقل سليم آن را قبيح بشمارد انجام نمى دهد؛ اما معتزله و اشاعره راه افراط و تفریط را پیموده اند. به اعتقاد اشاعره، عقل ما مطلقاً قادر به درك خوب و بد نيست و در اين مسئله بايد تنها از قوانين آسمانى الهام گرفت و به اعتقاد معتزله، حاكم مطلق در اين گونه مسائل تنها عقل است و نقش شرع تنها ارشاد و راهنمايى به حكم عقل و تأكيد آن است.
پاسخ تفصیلی:
يكي از اركان ايمان از نظر «شيعه اماميه» اعتقاد به «عدالت» خداست؛ يعنى خداوند نسبت به هيچ كس ظلم و ستم نمى كند و كارى را كه عقل سليم آن را قبيح مى شمارد انجام نمى دهد. شيعه اين موضوع را يكى از اصول عقايد مذهبى خود مى داند و به طور مستقل از آن بحث مى كند؛ در حالى كه مسئله «عدالت» در واقع يكى از صفات خداست و مى بايست در بحث توحيد و صفات خدا به عنوان يكي از جزئيات آن بحث شود؛ ولى يك نكته موجب شده كه شيعه آن را به عنوان يك اصل مستقل بپذيرد و آن اينكه اشاعره (پيروان ابوالحسن اشعرى(1)) - كه گروه بزرگى از اهل سنّت را تشكيل مى دهند - معتقدند كه عقل ما مطلقاً در هيچ موردي قادر به درك خوب و بد (حُسن و قُبح) نيست و در اين مسئله بايد تنها از قوانين آسمانى الهام بگيريم. آنچه را شرع مقدس، خوب معرفى كرده، خوب و آنچه بد معرفى كرده، بد بدانيم و به عبارت ديگر اصلاً خوب و بدى در واقع جز آنچه شرع بگويد وجود ندارد! حتى اگر خداوند افراد نيكوكار و با ايمان را براى هميشه در دوزخ نگاه دارد و افراد بدكار و گناهكار را به بهشت بفرستد، باز كار ناپسند و برخلاف عدلى انجام نداده است؛ زيرا همه چيز و همه كس «مِلك» او هستند و او هر گونه بخواهد در مِلك خود تصرف مى كند(2) و هيچ كس حق چون و چرا ندارد: «لَايُسْئَلُ عَمّا يَفْعَلُ وَ هُمْ يُسْئَلُونَ».(3)
اشاعره معتقدند ما هيچ وظيفه عقلى نداريم و هيچ چيز به حكم عقل بر ما واجب نيست؛ بلكه تمام وظايف را بايد شرع تعيين كند، حتى لزوم شناسايى خدا و لزوم مطالعه درباره مدعى نبوّت و معجزات او، اين گونه مسائل هم بايد از طريق شرع ثابت شود؛ زيرا عقل قادر به اثبات هيچ حكمى از احكام نيست؛ در حالى كه اگر بخواهيم اين گونه مسائل را از طريق حكم شرع ثابت كنيم گرفتار «دور و تسلسل» و تناقض عجيبى مى شويم، چه اينكه قبل از آنكه ما خدا يا پيامبر را بشناسيم بر ما لازم است به دنبال تحقيق درباره شناسايى خدا و پيغمبر برويم؟ اكنون اين سؤال پيش مى آيد كه به چه دليل لازم است ما دنبال «تحقيق» برويم؟ آيا اين الزام مى تواند به حكم شرع باشد، شرعى كه هنوز پايه هاى آن (توحيد و نبوّت) ثابت نشده است؟ پس مى بايست پيش از آنكه خدا و پيغمبر را بشناسيم، شرع (يعنى خدا و پيغمبر) را شناخته باشيم! و اين همان «دور و تسلسل» است. بنابراين ترديدي باقى نمى ماند كه اين گونه مسائل بايد به فرمان عقل باشد، و عقل به صورت يك حاكم، معزول نيست! در برابر اين عقيده، عدليه («شيعه» و جمعى از اهل سنّت - كه پيروان «واصل بن عطا» هستند و به نام «معتزله» شناخته مى شوند -) معتقدند حاكم مطلق در اين گونه مسائل، تنها عقل است و شرع هيچ نقشى ـ جز ارشاد و راهنمايى به حكم عقل و تأكيد آن ـ نداشته و نمى تواند داشته باشد. (دقت كنيد)
همچنين عقل و خرد، حُسن و قبح بسيارى از اشياء را مستقلاً درك مى كند. عقل مى گويد: محال است خداوند كار قبيح انجام دهد؛ زيرا او «حكيم» است و انجام كار قبيح و ناپسند برخلاف «حكمت» مى باشد. عقل و خرد مى گويد: مجازاتِ افرادِ نيكوكار، ظلم است و ظلم، قبيح است، بنابراين هرگز خداوند چنين كارى نمى كند. به اين ترتيب صفت «عدالت» را براى خدا اثبات كرده و آن را مستقلاً مورد بحث قرار داده و از مسئله صفات خدا جدا كردند تا امتياز خود را از «اشاعره» روشن سازند؛ ولى در حقيقت «اشاعره» منكر عدالت خدا نيستند، نهايت اينكه به عقيده آنها هر كارى كه خداوند انجام دهد آن كار، عين عدالت است.(4) بنابراين اگر نيكوكاران را هم مجازات كند عين عدالت است. آنها تنها استقلال و حكومت عقل را در تشخيص حُسن و قُبح افعال نسبت به خداوند ـ كه شيعه و معتزله به آن معتقدند ـ انكار مى كنند، و تصور مى كنند عقل و خِرَد حق ندارد در اين باره دخالت كند و بگويد فلان كار بر خدا روا و فلان كار قبيح و نارواست.(5) معتقدان به «عدل» (شيعه و معتزله) بر اساس اعتقاد به اين اصل، مسائل بسيارى را اثبات كرده اند مانند: قاعده لطف، وجوب شكر منعم، وجوب مطالعه و بررسى دعوت مدعى نبوّت.(6)
از جمله مسائلى كه از مسئله عدل سرچشمه مى گيرد مسئله «جبر و اختيار» است كه از مهمترين و پيچيده ترين مسائل مورد بحث مى باشد. اشاعره معتقد به «جبر» يا چيزى كه بالاخره منتهى به «جبر» مى شود، هستند؛ در حالى كه معتزله معتقد به آزادى اراده مى باشند و انسان را در كارهاى خود مختار و آزاد مى دانند. نهايت اينكه، اين آزادى اراده را خدا به انسان داده است همان طور كه اصل وجود و هستى را نيز خدا به او داده؛ بنابراين همان طور كه خدا انسان را آفريده، آزادى اراده را نيز او در وجود وى آفريده است و به عبارت ديگر صفت اختيار به طور كلى از طرف خداست و اختيار در موارد جزئى (يعنى استفاده از صفت آزادى اراده و اعمال آن) از ناحيه ماست. خداوند هيچ كس را مجبور به انجام يا ترك كارى نمى كند، اين بندگان خدا هستند كه يكى از اين دو را انتخاب مى نمايند. به همين دليل اگر كار خوبى انجام دهند در نظر عُقلا و خردمندان سزاوار ستايشند و اگر كار بدى انجام دهند سزاوار ملامت و سرزنش و اگر انسان در انجام كارها آزاد نبود، ثواب و عقاب، پاداش و كيفر، معنا نداشت و بعثت پيامبران و كتاب هاى آسمانى همه بيهوده بود.(7)،(8)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.