پاسخ اجمالی:
طرفداران فرضیه «جبر استعماری» می گویند: تكيه كردن بر «شفاعت»، روح تلاش و كوشش را در انسان تضعيف مى كند و موجب عقب ماندگى، تشويق به گناه و فرار از زير بار وظايف فردى و اجتماعى مي شود.
پاسخ تفصیلی:
از موضوعاتى كه ممكن است وصله مخدّر بودن، به آن بچسبانند مسئله «شفاعت» است؛ به اين ترتيب كه گفته شود: اين مسئله گرچه در شكل اصليش مربوط به نجات از كيفر الهى گناهان است، نه مربوط به مسائل زندگى؛ ولى هنگامى كه انسان عادت كرد كه به جاى تلاش و كوشش در حسن عمل و ترك گناه و انجام رسالتها و مسئوليّتها، روى شفاعت پيامبران و امامان(عليهم السلام) تكيه كند و نجات خود را در اتّكاى به وِجاهت ديگران بخواهد نه وجاهت خودش، اين موضوع به طور غير مستقيم در فعّاليّت هاى زندگى مادّى او نيز اثر خواهد گذاشت كه استقلال شخصيّت و خودسازى را از دست داده و به طور وابسته زندگى كند و سعى و تلاش را كنار بگذارد و براى رسيدن به مقصد بر تلاش ديگران تكيه نمايد.
خلاصه، تكيه كردن بر شفاعت، روح تلاش و كوشش را در انسان تضعيف مى كند و موجب عقب ماندگى مي شود. از اين گذشته تكيه بر شفاعت، تشويق به گناه و فرار از زير بار وظايف فردى و اجتماعى است و آن نيز به نوبه خود سازمان اجتماعى را بهم مى ريزد. علاوه بر اين، شفاعت بازتابى از فئوداليسم و جامعه طبقاتى است كه افراد متمرّد و متخلّف براى تقرّب خود به رئيس قبيله يا خان بزرگ از مقرّبان و نزديكان او استمداد مى كردند تا خود را از كيفر، رهايى بخشند و حتّى از نظر موحّدان و معتقدان به خدا ممكن است گفته شود مسئله شفاعت بوى شرك مى دهد، چون محتواى آن توجّه به غير خدا و تأثير غير اراده اوست! و روى هم رفته مى توان ايرادات فوق را، اعمّ از ايرادهايى كه ممكن است ماترياليستها و يا پاره اى از خداپرستان در اين مسئله مطرح كنند در چند مطلب خلاصه كرد:
1. اعتقاد به شفاعت، روح سعى و تلاش را تضعيف مى كند.
2. اعتقاد به شفاعت، انعكاسى از جامعه هاى عقب مانده و فئوداليته است.
3. اعتقاد به شفاعت، موجب تشويق به گناه و رها كردن مسئوليّت هاست.
4. اعتقاد به شفاعت، نوعى شرك و چندگانه پرستى محسوب مى شود.
باز در اين جا به اشتباهات بزرگى برخورد مى كنيم كه از پيش داورى هاى نادرست و سوء تفسيرها و يا سوء تعبيرها، يا دريافت هاى ناقص و يا برداشت هاى غرض آلود سرچشمه گرفته است.(1)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.