پاسخ اجمالی:
بدون تردید خاستگاه و جایگاه «مدرنیسم» را باید در غرب جست و جو کرد. «هالینگ دیل» یکی از تئوریسین های مدرنیسم، عواملی نظیر شکست قدرت دینی کلیسا و تزلزل سلطه نهادهای مذهبی، ظهور و پیدایش علوم تجربی و احیای دانش و معرفت شناسی دینی به سبک نوین را از جمله عوامل زمینه سازی می شناسند که فضای مناسبی را برای شکوفایی فلسفه نوین در غرب فراهم آورد. به نظر وی، «تفکر از قیمومیت جزمیت مسیحی آزاد شد و به راه های اصلی اش بازگشت».
پاسخ تفصیلی:
بدون تردید خاستگاه و جایگاه «مدرنیسم» را باید در غرب جست و جو کرد. «هالینگ دیل» یکی از تئوریسین های مدرنیسم، عواملی نظیر شکست قدرت دینی کلیسا و تزلزل سلطه نهادهای مذهبی، ظهور و پیدایش علوم تجربی و احیای دانش و معرفت شناسی دینی به سبک نوین را از جمله عوامل زمینه سازی می شناسند که فضای مناسبی را برای شکوفایی فلسفه نوین در غرب فراهم آورد. به نظر وی، «تفکر از قیمومیت جزمیت مسیحی آزاد شد و به راه های اصلی اش بازگشت».(1)
ولی آن گونه که از تاریخ تمدن غرب به دست می آید، «مدرنیسم» در زمینه «مدنیت»، علم، تکنولوژی و فن آوری، تا حدودی متأثّر از تحوّل فرهنگی ناشی از تلاقی غرب با اندیشه های فرهنگ اسلامی در قرون گذشته بوده است. برخی از صاحب نظران منصف غربی نظیر «ویل دورانت» و «مونتگمری وات» به این تأثیرپذیری اعتراف کرده اند.
چیزی که هست این که آنچه را که غرب از شرق اسلامی اقتباس کرد با مبارزات ضدّ دینی [و نه تنها ضدّ کلیسایی] درآمیخت و از این رهگذر به بحران هایی همچون بحران های صنعتی، اخلاقی، دینی و فرهنگی دامن زد که آثار زیانبار آن تا کنون در ابعاد مختلفی دامن گیر غرب بوده است. گریز غرب از دین، نخست به عنوان گریز از ابهام و خرافات رایج در دینی تحریف شده تلقی گردید و در نهایت به گریزان شدن غرب از اصل و اساس دین و التزامات دینی انجامید.(2)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.