پاسخ اجمالی:
قرآن در چند مورد به مسئله «تقیّه» با تعبيرهاى مختلفی اشاره کرده است. در يك جا حضرت ابراهیم(ع) به بت پرستان فرمود: «من بیمار هستم»؛ در حالی که بیماري جسمی نداشت. در جاي ديگر مومن آل فرعون که در دستگاه حکومت فرعون كار مي كرد، ایمان خود را مخفی کرده بود. بعضى از مسلمانان نيز براى حفظ جان خود و به هدر ندادن نيروهاى انسانى از روى تقيّه با عقيده مشركان اظهار موافقت كردند.
پاسخ تفصیلی:
در قرآن مجيد در چند مورد به مسئله «تقيّه» با همين لفظ يا با تعبيرهاى معادل آن اشاره شده است. در سرگذشت حضرت ابراهيم(عليه السلام) چنين مى خوانيم: هنگامى كه بت پرستان بابِل براى برگزارى «جشن بت» به بيرون شهر مى رفتند و از ابراهيم(عليه السلام) نيز دعوت كردند، او اظهار كسالت كرد: «فَقَالَ إِنِّي سَقِيمٌ»(1)؛ (و گفت: من بيمارم). در حالى كه بيمارى جسمى نداشت؛ بلكه توريه كرد و منظورش ناراحتى روحى از گمراهى مردم بود، ولى مردم چيز ديگرى از گفته او فهميدند، امّا با اين كار به هدف خود يعنى نابود كردن بتها رسيد، چنان كه قرآن در آيات بعد به آن اشاره مى كند. او با اين تاكتيك هدف اصلى خود را كه در هم كوبيدن بتها و فراهم ساختن مقدّمات آزادى مردم بابل بود، پياده كرد، در حالى كه اگر هدف خود را از ماندن در شهر با صراحت گفته بود هيچ گاه اين هدف تحقّق نمى يافت. در كتاب «كافي» از امام صادق(عليه السلام) حديثى نقل شده كه گفتار حضرت ابراهيم(عليه السلام) در اين مورد از مصاديق تقيّه معرّفى گرديده است.(2)
درباره «مؤمن آل فرعون» چنين مى خوانيم: «وَ قَالَ رَجُلٌ مُّؤْمِنٌ مِّنْ ءَالِ فِرْعَوْنَ يَكْتُمُ إِيمَانَهُ أَتَقْتُلُونَ رَجُلاً أَنْ يَقُولَ رَبِّىَ اللَّهُ وَ قَدْ جَاءَكُمْ بِالْبَيِّنَاتِ مِنْ رَّبِّكُمْ وَ إِنْ يَكُ كَذِباً فَعَلَيْهِ كَذِبُهُ وَ إِنْ يَكُ صَادِقاً يُصِبْكُمْ بَعْضَ الَّذِى يَعِدُكُمْ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ كَذَّابٌ»(3)؛ (و مرد مؤمنى از آل فرعون كه ايمان خود را پنهان مى داشت گفت: آيا مى خواهيد مردى را بكشيد به خاطر اين كه مى گويد: پروردگار من الله است؛ در حالى كه دلايل روشنى از سوى پروردگارتان براى شما آورده است؟! اگر دروغگو باشد دروغش دامن خودش را خواهد گرفت و اگر راستگو باشد بعضى از عذاب هايى را كه وعده مى دهد به شما خواهد رسيد. خداوند كسى را كه اسرافكار و بسيار دروغگوست هدايت نمى كند).
در اين جا سخن از فرد مؤمن، فداكار و وفادارى است كه در دستگاه فرعون بوده و عقيده و ايمان خود را كتمان مى كرده تا در لحظه حسّاسى كه تشكيل جلسه براى تصميم بر قتل موسى(عليه السلام) گرفته مى شود، بتواند نقش خود را در حمايت از مردى كه براى حمايت از ستمديدگان و مبارزه با فرعون به پا خاسته، ايفا كند، كه منطق محكم و حق جويانه او در آيه فوق و چند آيه بعد از آن، به خوبى به چشم مى خورد. بديهى است اگر او در ابراز عقيده بى پروا بود، هيچ گاه توانايى بر دفاع از مبارزه موسى(عليه السلام) در چنان لحظه حسّاسى نمى يافت.
در مورد پاره اى از ياران پيامبر(صلى الله عليه وآله) كه به هنگام عدم گسترش اسلام و محدوديّت هاى شديد ناشى از حملات همه جانبه دشمن، در فشار شديدى قرار داشتند، قرآن چنين مى فرمايد: «لَا يَتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْكَافِرِينَ أَوْلِيَاءَ مِن دُونِ الْمُؤْمِنِينَ وَ مَن يَفْعَلْ ذَلِكَ فَلَيْسَ مِنَ اللَّهِ فِى شَىْءٍ إِلَّا أَنْ تَتَّقُواْ مِنْهُمْ تُقَاةً»(4)؛ (افراد با ايمان نبايد به جاى مؤمنان، كافران را دوست و سرپرست خود انتخاب كنند؛ و هر كس چنين كند هيچ رابطه اى با خدا ندارد مگر اين كه از آنها بپرهيزد).
با توجّه به اين كه «تقاة» با «تقيّه» از نظر ريشه و همچنين مفهوم، معادل هستند، روشن مى شود كه در اين آيه به مؤمنان اجازه داده شده كه به هنگام تقيّه، حق دارند به دوستى و ولايت غير مسلمانان تظاهر كنند. همان طور كه مفسّران در ذيل اين آيه گفته اند، گاهى در آغاز اسلام، دشمنان اسلام بعضى از مسلمانان را كه تنها مى يافتند، در فشار قرار مى دادند كه اظهار بيزارى از پيامبر(صلى الله عليه وآله) و اظهار دوستى نسبت به آنها كنند، از آن جا كه سرانجامِ مقاومت در برابر اين گونه پيشنهادها، نابودى نفرات مسلمانان و تحليل رفتن تدريجى نيروها و به هدر رفتن بى دليل قدرت مسلمين بود، دستور يافتند كه مقاومت نكنند و نيروهاى خود را بيهوده، هدر ندهند و اين يك تاكتيك عمومى در تمام مبارزاتى است كه طرفداران حق و عدالت در برابر باطل و نيروهاى ستمگر داشته اند و نيز در سوره «يس»، آيه 14 سخن از رسولان مسيح(عليه السلام) به ميان آمده و به طورى كه در شأن نزول آن مى خوانيم، هنگامى كه دو نفر فرستاده مسيح به زندان حاكم انطاكيه افتادند، نفر سوّم مأموريّت نجات آنها و دعوت مردم انطاكيه را به عهده گرفت و با استفاده از روش تقيّه توانست در دستگاه حكومت آن چنان نفوذ كند كه مشاور زمامدار انطاكيه شود، سپس با تدبير خاصّى كه شرح آن در روايات اسلامى آمده است، دوستان خود را نجات داد و بذر توحيد را در آن سرزمين افشاند و نيز در مورد پاره اى از ياران پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) كه تحت فشار شديد دشمنان قرار گرفته بودند، چنين مى خوانيم: «مَنْ كَفَرَ بِاللَّهِ مِن بَعْدِ إِيمَانِهِ إِلَّا مَنْ أُكْرِهَ وَ قَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالاِيمَانِ»(5)؛ (كسانى كه بعد از ايمان كافر شوند به جز آنها كه تحت فشار واقع شده اند در حالى كه قلبشان آرام و با ايمان است).
گرچه در شأن نزول آيه، نام افراد مختلفى از جمله «عمّار ياسر» و پدرش «ياسر» و مادرش «سميّه» و «صهيب» و «بلال» ذكر شده است؛ ولى همه از يك موضوع حكايت مى كند و آن اينكه بعضى از مسلمانان براى حفظ جان خود و به هدر ندادن نيروهاى انسانى از روى تقيّه اظهار موافقت با مذهب مشركان كردند و قرآن روش آنها را تأييد نمود.
اينها نمونه هايى از موارد تقيّه در امت هاي پيشين و يا امّت اسلامى است كه بيان شد و چهره اصلى و مفهوم واقعى تقيّه، از لابه لاى آنها آشكار شده است.(6)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.