پاسخ اجمالی:
چند دليل در این رابطه وجود دارد. از جمله: 1- علم او به نبوت پيامبر(ص) قبل از بعثت. 2- اعلام اعتقاد به نبوت پيامبر(ص) در ديوان شعرش. 3- سوگند دادن خدا به پيامبر(ص) هنگام خشكسالى مكه. 4- برقرار ماندن رابطه پيامبر(ص) با ابوطالب با وجود دستور خداوند به قطع رابطه با مشركان. 5- ماندن فاطمه بنت اسد در زوجيت ابوطالب با وجود حكم خدا مبني بر جدا شدن زن مسلمان از همسر كافرش. 6- محافظت از جان پيامبر(ص) هنگام محاصره قريش در شعب ابوطالب. 7- احاديث پيامبر(ص) مبني بر ايمان عمویش ابوطالب.
پاسخ تفصیلی:
تمام علماى شيعه و بعضى از بزرگان اهل تسنن مانند ابن ابى الحديد شارح نهج البلاغه، قسطلانى در «ارشاد السارى» و زينى دحلان در «حاشيه سيره حلبى» ابوطالب را از مؤمنان اسلام ميدانند؛ در منابع اصيل اسلامی نيز شواهد فراوانى براى اين موضوع مىيابيم كه با بررسى آنها در تعجب و حيرت عميق فرو ميرويم كه چرا «ابوطالب» از طرف جمعى اين چنين مورد بىمهرى و اتهام قرار گرفته است؟! كسى كه با تمام وجود از پيامبر اسلام(صلى الله عليه و آله و سلم) دفاع مىكرد و بارها خود و فرزند خويش را در مواقع خطر همچون سپر در برابر وجود پيامبر اسلام قرار داد چگونه ممكن است مورد چنين اتهامى واقع شود؟!
اينجاست كه محقّقانِ باريك بين، چنين حدس زدهاند كه موج مخالفت بر ضد ابوطالب يك موج سياسى است كه از مخالفت «شجره خبيثه بنى اميه» با موقعيت حضرت علي(عليه السلام) سرچشمه گرفته است؛ زيرا: اين تنها ابوطالب نيست كه به خاطر نزديكيش با حضرت علي(عليه السلام) اين چنين مورد تهاجم قرار گرفته؛ بلكه مىبينيم هر كس در تاريخ اسلام به نحوى از انحاء، ارتباط نزديك با اميرمؤمنان علي(عليه السلام) داشته از اين حملات ناجوانمردانه بركنار نمانده است، در حقيقت ابوطالب گناهى نداشت جز اينكه پدر حضرت علي(عليه السلام) پيشواى بزرگ اسلام بود!
در اينجا فشردهاى از دلائل گوناگونى كه به روشنى، گواهى بر ايمان ابوطالب ميدهد فهرست وار ميآوريم و شرح بيشتر را به كتاب هائى كه در اين زمينه نوشته شده موكول مى كنيم:
1. ابوطالب قبل از بعثت پيامبر اكرم(صلى الله عليه و آله و سلم) به خوبى ميدانست كه فرزند برادرش به مقام نبوت خواهد رسيد؛ زيرا مورخان نوشتهاند: «در سفري كه ابوطالب با كاروان قريش به شام رفت برادرزاده دوازده ساله خود محمد را نيز با خويش همراه برد، در اين سفر علاوه بر كرامات گوناگونى كه از او ديد، همين كه كاروان با راهبى بنام «بحيرا» كه ساليان درازى در صومعه مشغول عبادت بود و آگاهى از كتب عهدين داشت و كاروانهاى تجارتى در مسير خود به زيارت او ميرفتند برخورد كرد، در بين كاروانيان، حضرت محمّد(ص) كه آن روز دوازده سال بيش نداشت نظر راهب را به خود جلب كرد. بحيرا پس از اندكى خيره شدن و نگاههاى عميقانه و پر معنى به او گفت: اين كودك به كدام يك از شما تعلق دارد؟ جمعيت به ابوطالب اشاره كردند او اظهار داشت برادر زاده من است. «بحيرا» گفت: اين طفل، آينده درخشانى دارد، اين همان پيامبرى است كه كتابهاى آسمانى از رسالت و نبوتش خبر دادهاند و من تمام خصوصيات او را در كتب خواندهام!».(1)
«ابوطالب» پيش از اين برخورد و برخوردهاى ديگر از قرائن ديگر نيز به نبوت پيامبر اكرم(صلى الله عليه و آله و سلم) و معنويت او پى برده بود. طبق نقل دانشمند اهل تسنن شهرستانى، صاحب «ملل و نحل» و ديگران: «در يكى از سالها آسمان مكه بركتش را از اهلش باز داشت و خشكسالىِ سختى به مردم روى آورد، ابوطالب دستور داد تا برادرزاده اش محمّد را كه كودكى شيرخوار بود حاضر ساختند پس از آنكه كودك را در حالى كه در قنداقهاى پيچيده شده بود به او دادند در برابر كعبه ايستاد و با تضرع خاصى سه مرتبه طفل شيرخوار را به طرف بالا انداخت و هر مرتبه مىگفت: پروردگارا! بحق اين كودك، باران پر بركتى بر ما نازل فرما، چيزى نگذشت كه تودهاى ابر از كنار افق پديدار گشت و آسمان مكه را فرا گرفت، سيلاب آن چنان جارى شد كه بيم آن ميرفت مسجد الحرام ويران شود».
سپس شهرستانى مىنويسد: «همين جريان كه دلالت بر آگاهى ابوطالب از رسالت و نبوت برادرزاده اش از آغاز كودكى دارد ايمان وى را به پيامبر ميرساند و اشعار ذيل را بعدها ابوطالب به همين مناسبت سروده است:
«و ابيض يستسقى الغمام بوجهه *** ثمال اليتامى عصمة للارامل
(او روشن چهرهاى است كه ابرها به خاطر او مىبارند، او پناهگاه يتيمان و حافظ بيوهزنان است).
يلوذ به الهلاك من آل هاشم *** فهم عنده فى نعمة و فواضل
(هلاك شوندگان از بنى هاشم به او پناه مىبرند و بوسيله او از نعمتها و احسانها بهره مىگيرند).
و ميزان عدل لايخيس شعيرة *** و وزان صدق وزنه غير هائل»
(او ميزان عدالتى است كه يك جو تخلف نمىكند و وزن كننده درستكارى است كه توزين او بيم اشتباه ندارد)».
جريان توجه قريش را در هنگام خشكسالى به ابوطالب و سوگند دادن ابوطالب، خدا را به حق او علاوه بر شهرستانى بسيارى از مورخان بزرگ نقل كردهاند، علامه امينى در «الغدير» آن را از كتاب «شرح بخارى»، «المواهب اللدنية»، «الخصائص الكبرى»، «شرح بهجة المحافل»، «سيره حلبى»، «سيره نبوى» و «طلبة الطالب» نقل كرده است.(2)
2. به علاوه در كتب معروف اسلامى اشعارى از ابوطالب در اختيار ما است كه مجموعه آنها در ديوانى بنام «ديوان ابوطالب» گردآورى شده است كه تعدادى از آنها را در ذيل ميآوريم:
«والله لن يصلوا اليك بجمعهم *** حتى اوسد فى التراب دفينا
(اى برادرزاده تا ابوطالب در ميان خاك نخوابيده و لحد را بستر نساخته هرگز دشمنان به تو دست نخواهند يافت).
فاصدع بامرك ما عليك غضاضة *** و ابشر بذاك وقرمنك عيونا
(بنابراين از هيچ چيز مترس و مأموريت خود را ابلاغ كن بشارت ده و چشمها را روشن ساز!).
و دعوتنى و علمت انك ناصحى *** و لقد دعوت و كنت ثم أمينا
(مرا به مكتب خود دعوت كردى و خوب ميدانم كه هدفت تنها پند دادن و بيدار ساختن من بوده است، تو در دعوت خود امين و درستكارى).
و لقد علمت ان دين محمد(صلى الله عليه و آله و سلم) *** من خير اديان البرية ديناً»(3)
(من هم اين را دريافتم كه مكتب و دين محمّد بهترين دين و مكتبها است!).
و نيز گفته است:
«الم تعملوا انا وجدنا محمداً *** رسولا كموسى خط فى اول الكتب
(اى قريش آيا نمىدانيد كه ما محمّد را همانند موسى، پيامبر و رسول خدا مىدانيم و نام و نشان او در كتب آسمانى قيد گرديده است [و ما آنرا يافتهايم]).
و ان عليه فى العباد محبة *** و لاحيف فى من خصه الله فى الحب»(4)
(بندگان خدا علاقه ويژهاى به وى دارند و نسبت به كسى كه خدا او را به محبت خود اختصاص داده است اين علاقه بى مورد نيست).
ابن ابي الحديد پس از نقل قسمت زيادى از اشعار ابوطالب (كه ابن شهر آشوب در «متشابهات القرآن» آنها را سه هزار بيت ميداند) ميگويد: «از مطالعه مجموع اين اشعار براى ما هيچگونه ترديدى نخواهد ماند كه ابوطالب به مكتب برادرزادهاش ايمان داشته است».
3. احاديثى از پيامبر اكرم(صلى الله عليه و آله و سلم) نيز نقل شده كه گواهى آن حضرت را به ايمان عموى فداكارش ابوطالب روشن ميسازد از جمله نويسنده كتاب «ابوطالب، مؤمن قريش» مي نويسد: «چون ابوطالب درگذشت، پيامبر اكرم(صلى الله عليه و آله و سلم) پس از تشييع جنازه او ضمن سوگوارى كه در مصيبت از دست دادن عمويش ميكرد، ميگفت: واى پدرم! واى ابوطالب! چقدر از مرگ تو غمگينم؟ چگونه مصيبت تو را فراموش كنم اى كسى كه در كودكى مرا پرورش دادى و در بزرگى دعوت مرا اجابت نمودى و من در نزد تو هم چون چشم در حدقه و روح در بدن بودم»(5) و نيز پيوسته اظهار مىداشت: «مَا نَالَتْ مِنِّى قُرَيْشُ شَيْئاً اَكْرَهُهُ حَتّى مَاتَ اَبُوطالِبُ»(6)؛ (قريش هيچ گاه نتوانست مكروهى بر من وارد كند؛ مگر زمانى كه ابوطالب از جهان رفت).
4. از طرفى مسلّم است كه سالها قبل از مرگ ابوطالب، پيامبر اسلام(صلى الله عليه و آله و سلم) مأمور شد هيچ گونه رابطه دوستانه با مشركان نداشته باشد، با اين حال اين همه اظهار علاقه و مهر به ابوطالب نشان مىدهد كه پيامبر(صلى الله عليه و آله و سلم) او را معتقد به مكتب توحيد ميدانسته است و گرنه چگونه ممكن بود ديگران را از دوستى با مشركان نهى كند و خود با ابوطالب تا سر حد عشق، مهر ورزي كند؟!
5. در احاديثى كه از طرق اهل بيت(عليهم السلام) رسيده است نيز مدارك فراوانى بر ايمان و اخلاص ابوطالب ديده مىشود كه نقل آنها در اينجا به طول مىانجامد. اين احاديث آميخته با استدلالات منطقى و عقلى است مانند روايتى كه از امام چهارم(عليه السلام) نقل گرديده است كه حضرتش پس از اين كه در پاسخ سؤالى اظهار ميدارد ابوطالب مؤمن بود ميفرمايد: «يعنى راستى در شگفتم كه چرا برخى مىپندارند كه ابوطالب كافر بوده است! آيا نميدانند كه با اين عقيده بر پيامبر خدا(صلى الله عليه و آله و سلم) و ابوطالب طعنه ميزنند؟ مگر نه اين است كه در چندين آيه از آيات قرآن از اين موضوع منع شده است كه زن بعد از اسلام آوردن در قيد زوجيت كافر خود بماند و اين مسلم است كه فاطمه بنت اسد از پيشگامان در اسلام است و تا پايان عمر، ابوطالب همسرش بود».(7)
6. از همه اينها گذشته اگر در هر چيز ترديد كنيم در اين حقيقت هيچ كس نميتواند ترديد كند كه ابوطالب از حاميان درجه اوّل اسلام و پيامبر اكرم(صلى الله عليه و آله و سلم) بود حمايت او از پيامبر خدا(صلى الله عليه و آله و سلم) و اسلام به حدى بود كه هرگز نميتوان آنرا با علايق و پيوندهاى خويشاوندى و تعصبات قبيلهاى تفسير كرد.
نمونه زنده آن، داستان شعب ابوطالب است همه مورخان نوشتهاند: «هنگامى كه قريش، پيامبر اسلام(صلى الله عليه و آله و سلم) و مسلمانها را در يك محاصره اقتصادى، اجتماعى و سياسى شديد قرار دادند و روابط خود را با آنها قطع كردند ابوطالب يگانه حامى و مدافع حضرت، سه سال از همه كارهاى خود دست كشيد و بنى هاشم را به درّهاى كه در ميان كوههاى مكه قرار داشت و به شِعب ابوطالب معروف بود برد و آنجا سُكنى گزيد.
فداكارى را به جائى رسانيد كه اضافه بر ساختن برجهاى مخصوصى، به خاطر جلوگيرى از حمله قريش، هر شب پيامبر اكرم(ص) را از خوابگاه خود بلند ميكرد و جايگاه ديگرى براى استراحت او تهيه مىنمود و فرزند دلبندش حضرت علي(عليه السلام) را به جاى او ميخوابانيد و هنگامى كه حضرت علي(ع) مىگفت: پدر جان من با اين وضع بالأخره كشته خواهم شد، پاسخ ميداد عزيزم بردبارى را از دست مده، هر زنده اي به سوى مرگ رهسپار است، من ترا فداى فرزند عبدالله نمودم. جالب توجه اينكه على(ع) در جواب پدر ميگويد: پدر جان اين كلام من نه به خاطر اين بود كه از كشته شدن در راه حضرت محمّد(ص) هراسى دارم؛ بلكه بخاطر اين بود كه ميخواستم بدانى چگونه در برابر تو مطيع و آماده براى يارى احمدم».(8)
ما معتقديم هر كس تعصب را كنار گذاشته و بيطرفانه سطور طلائى تاريخ را درباره ابوطالب مطالعه كند با ابن ابى الحديد شارح نهج البلاغه هم صدا شده و ميگويد:
«و لولا ابوطالب و ابنه *** لما مثل الدين شخصاً و قاما
فذاك بمكة آوى و حامى *** و هذا بيثرب حسّ الحماما»(9)
(هر گاه ابوطالب و فرزند برومندش نبود هرگز دين و مكتب اسلام به جاى نميماند و قد راست نميكرد. ابوطالب در مكه به يارى پيامبر اكرم(صلى الله عليه و آله و سلم) شتافت و حضرت علي(عليه السلام) در يثرب [مدينه] در راه حمايت از اسلام در گرداب مرگ فرو رفت!).(10)،(11)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.