پاسخ اجمالی:
مادّیگرایان معتقدند: پیدایش وجود از عدم امکان ندارد؛ زیرا عدم نمی تواند منشأ اثر گردد. پس پدیده های جهان از نیستی پدید نیامده و همیشه بوده اند و نیاز به خالق نداشته اند. این در حالی است که آنها به این پرسش، پاسخ نمی دهند که این پدیده ها برای اوّلین بار از کجا آمده اند!؟ آنان منظور موحّدین را درست درک نکرده اند؛ زیرا خداپرستان نمی گویند که «ماده» اولیّه جهان «عدم» است! بلکه منظورشان اینست که آن موجودات زمانی نبوده اند و بعد به دست خداوند متعال و بدون ماده اولیّه پدید آمده اند؛ بنابراین جهان ازلی نمی باشد.
پاسخ تفصیلی:
در آیه 117 سوره بقره، خداوند به صفت «بَديعُ السَّماواتِ وَ الْأَرْض» معرّفی شده است؛ یعنی خدا «هستى بخش آسمانها و زمين» است. عین این تعبیر در آیه 101 سوره مبارکه انعام نیز تکرار شده است. كلمه «بَدِيع» از ماده «بدع» به معناى (به وجود آوردن چيزى بدون سابقه) است و اين مى رساند كه خداوند آسمان ها و زمين را بدون هيچ ماده و نمونه قبلى به وجود آورده است.(1)
این موضوع در احادیث اسلامی نیز مورد تأکید قرار گرفته است؛ برای مثال می بینیم حضرت علی(علیه السلام) درباره چگونگی آفرینش از سوی خداوند متعال، می فرماید: «إبتَدَعَ الأشیَاءَ لَا مِنْ شَيْءٍ كَانَ وَ لَا مِنْ شَيْءٍ خَلَقَ مَا كَان»(2)؛ (خداوند اشیاء را آفرید نه از چیزی که بوده و نه از چیزی که خلق شده). حضرت فاطمه زهرا(سلام الله علیها) نیز در تعبیر مشابهی راجع به این موضوع می فرماید: «اِبْتَدَعَ الْاَشْياءَ لا مِنْ شَيْءٍ كانَ قَبْلَها، وَ اَنْشَأَها بِلاَ احْتِذاءِ اَمْثِلَةٍ اِمْتَثَلَها»(3)؛ (خداوند اشیا را از چیزی که بوده نیافرید و آنها را بدون هیچ مشابهی پدید آورد). همچنین امام صادق(علیه السلام) در پاسخ به سوال شخص زندیقی که می گفت: «مِنْ أَيّ شَيْءٍ خَلَقَ اللَّهُ الْأَشْيَاءَ؟»(4)؛ (جهان از چه چيزى آفريده شده است؟) فرمود: «لَا مِنْ شَيْء»: (از چيزى آفريده نشده است).
آنچه از جمع بندی آیات و روایات به دست می آید اینست که خلقت و آفرينش عالم و نظام هستي و مادّه نخستين و خميره اصلی خلقت به هيچ وجه مسبوق به وجود قبلی نبوده و به عبارتی: «عالم از عدم خلق شده است». بالاخره خداوند بدون سابقه وجودی، ماده نخست را خلق كرده است. خداوند بر اساس قدرت بی انتهای خود هرگز نيازی ندارد كه خلقتش به سابقه وجودی شیئی خاص متوقّف باشد.
امّا سوالی که در این بین پیش می آید ـ و بیشتر از سوی دانشمندان و فلاسفه مادّی به صورت اشکالی بر خداپرستان مطرح می شود ـ اینست که مگر مى شود چيزى از عدم به وجود آيد؟ «عدم» كه نقيض «وجود» است، چگونه مى تواند علّت و منشاء آن باشد؟ آيا به راستى مى توان باور كرد كه نيستى منشاء هستى گردد؟!(5)
در پاسخ به این سؤال قبل از هر چيز بايد دانست كه مادیّون نيز از اين اشكال مصون نبوده و اين ايراد به خود آنان نیز وارد است؛ چرا كه آنان معتقدند كه مادّه ی عالَم قديم و ازلى است ولى پيوسته در تغيير و تحوّل بوده و از صورتى به صورت ديگر در آمده است، تا آنجا كه مى گويند مادّه ی عالم از ازل تا به حال نه چيزى از آن كم شده و نه بر آن افزون گرديده است و تمام تغييرات و تحوّلات در صورت آن بوده است. بنابراين صورت فعلى موجودات جهان و همچنين صورت هاى قبل از آن، همه حادث هستند. زيرا هر كدام در گذشته، عدم بوده و يكى پس از ديگرى وجود پيدا كرده است. به همين جهت عين اين اشكال در مورد صورت موجودات كه به عقيده خود آنها حادث است متوجه خودشان مى شود. زيرا صورت و كيفيّت هم كه به نوبه خود وجود دارد بايد گفت از عدم به وجود آمده است. يعنى همان ايرادى كه آنها در مورد وجود ماده به خداپرستان مى گيرند در «صورت» متوجّه خود آنها مى شود.
به این مثال توجّه نمائید: فرض كنيد قلم را به دست گرفته و نامه اى به دوست صميمى خود نوشتيم؛ يا تصويرى از فلان منظره زيباى بهارى روى كاغذ رسم كرديم. فیلسوف مادى مى گويد: «مادّه اين مركب و كاغذ ازلى و قديم است»؛ ولى نمى تواند صورت و شكلى را كه پيش از اين اثرى از آن بر صفحه كاغذ نبوده و توسط حركات دست ما انجام گرفته ازلى و قديم بداند پس خواه ناخواه آن را حادث مى داند. در اينجا نوبت ماست كه بگوييم اين صورت و شكل كه به عقيده شما حادث است چگونه از عدم به وجود آمده؟ مگر عدم مى تواند منشأ وجود باشد؟ هر پاسخى كه مادى ها به اين ايراد (در مورد كيفيات و صور موجودات) جواب دهند ما هم برای ماده عالَم آن را تكرار مى كنيم و چنانچه نتوانستند جوابى براى اين اشكال تهيّه كنند حق ندارند بگويند: «اين اشكال از نظر مكتب خداپرستان لاينحل و از نظر مكتب مادیّون قابل حلّ است».
علاوه بر آن، اگر اندكى در اشكال مزبور دقّت كنيم در مى يابيم كه اين اشكال از اينجا پيدا شده كه كلمه «از» به همان معنایی كه در جمله هاى «خانه را از آجر و سنگ و گل»، «كاغذ را از چوب و پنبه»، «ميز را از چوب» و «لباس را از پشم و پنبه می سازند»، استعمال گردیده است. يعنى همان طورى كه در اين گونه موارد كلمه «از» به معناى علّيت مادى و منشأ اصلى يک موجود به كار مى رود در جمله «عالم از عدم به وجود آمده» نيز به همين معنا به كار رفته است! در حالى كه در اينجا اين معنا منظور نبوده و در علّت مادى استعمال نشده است؛ بلكه مراد آن است كه عالم پيش از اين وجود نداشت و سپس موجود شد و به عبارت ديگر اين كلمه براى فهماندن معناى حدوث عالم به كار برده مى شود نه آنكه مقصود آن باشد كه عدم، منشأ مادى عالم است.(6) يعنى اگر صفحات هستى را ورق بزنيم و به عقب برگرديم به نقطه اى خواهيم رسيد كه اوراق هستى در آن جا پايان يافته و ديگر نشانى از هستى نخواهيم يافت.(7)
به عبارت دیگر، هر ممكن الوجودی داراى دو جنبه «ماهيّت» و «وجود» است. «ماهيّت» عبارت است از همان معناى اعتبارى كه نسبت آن به وجود و عدم مساوى است. به عبارتی «ماهيّت»، همان قدر مشتركى است كه از ملاحظه حالت وجود و عدم شئ و مقايسه آن دو با يكديگر انتزاع مى شود. يعنى هنگامى كه ما چيزى را با حالت وجود و عدم در نظر گرفتيم، قدر مشترک بين اين دو حالت همان «ماهيّت» است؛ به عنوان مثال مى گوييم: «اين درخت در گذشته نبود و اكنون هست» یا «پيش از اين فلان شخص وجود نداشت و حالا وجود دارد». در اينجا آنچه را كه ما به آن نسبت وجود یا عدم مى دهيم همان «ماهيّت» است. بنابراين معناى عبارت «خداوند عالم را از عدم به وجود آورده» اين است كه ماهيت عالم را پس از آنكه معدوم بود، موجود كرد؛ و به عبارت ديگر، ماهيّت را از حال عدم به حال وجود آورد.(8)
خلاصه اینکه: خلق از عدم به معنای خلق از «ماده مفرضی به نام عدم» نیست؛ بلکه به معنی خلق و ایجاد مخلوقات با سابقه عدم است؛ یعنی اینکه موجودی - غیر از خدا - سابق بر جهان نبوده و خداوند در آفرینش آن از هیچ چیزی به عنوان «ماده آفرینش» استفاده نکرده است. به عبارتی دیگر خلق از عدم به معنی «خلق جهان بدون استفاده از ماده قبلی» است. در حقیقت جهان با ماده خود، به محض اراده الهی به حیّز وجود درآمده و قبل از اراده الهی مادّه ای نبوده است. بنابراین جهان نه از مادّه عدم و نه هیچ مادّه ی دیگری آفریده نشده است؛ بلکه از حیث رتبه با اراده الهی از رتبه «عدم» به رتبه «وجود» پا گذاشت.
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.