پاسخ اجمالی:
الفاظ و کلمات در زندگی محدود این جهان، عاجز و ناتوان تر از آنند که بتوانند به شرح نعمت های بهشت و دردهای جانکاه کیفرهای دوزخ بپردازند. قرآن در شرح نعمت های بهشت می فرماید: «میوه های آن همیشگی و سایه اش دائمی است، نهرهایی از شیر دارد و ...». هم چنین در توصیف دوزخ می فرماید: «آتش دوزخ از درون جان خود مردم سر مى زند و هيزم اين آتش خود مردم و معبودها و اعمالشان است». در واقع عالمى است به مراتب وسيع تر از اين جهان، با مواهب پربركت، و كيفر دردناك تر، كه تنها شبحى از آن را از دور مشاهده مى كنيم.
پاسخ تفصیلی:
اگر رابطه اى ميان مادر و كودكى كه در شكم اوست برقرار شود، و بتوانند با هم سخن بگويند، هيچ مادرى قادر نخواهد بود منظره لذت بخش و دل انگيز لحظه طلوع يا غروب آفتاب را در كنار يك درياچه زيبا كه گرداگرد آن را درختان سرسبز فرا گرفته و بيدهاى مجنون با شاخه هاى آويزان خود امواج درياچه را نوازش مى دهند بازگو كند. او هرگز نمى تواند نسيم روح افزاى آميخته با عطر گلها را كه پيام آشنايى از لابه لاى آن به گوش جان مى رسد شرح دهد و نه او مى تواند درد فراق يك دوست صميمى را كه در آتش عشق و اشتياق دوست خود مى سوزد و مى سازد تشريح كند، و شب هايى كه تا صبح بيدار مانده و با ستارگان آسمان با زبان خاموش درد دل داشته مجسم سازد... جنين كه جز با يك مشت خون و گوشت سر و كار ندارد چگونه مى تواند اين مفاهيم را درك كند؟ شرح نعمت هاى بهشت و دردهاى جانكاه كيفرهاى دوزخ براى ما كه مانند جنین در رحم اين دنيا زندگى مى كنيم درست همين گونه است.
اصولاً كلمات ما كه براى اين زندگى محدود ساخته شده اند عاجزتر و ناتوان تر از آنند كه بتوانند حقايقى را كه در بيرون دايره اين زندگى است شرح دهند. الفاظ و كلمات ديگر و احساس و ديد و درك ديگرى لازم است تا بتوان از آنها سخن گفت و يا سخن شنيد.
چه زيبا مى گويد قرآن مجيد: «فَلا تَعْلَمُ نَفْسٌ ما أُخْفِيَ لَهُمْ مِنْ قُرَّةِ أَعْيُنٍ»(1)؛ (هيچ كس درك نمى كند چه نعمت هايى كه مايه روشنى چشم هاست براى تو [در آن سرا] نهفته شده است!).
و در آن حديث پرمعنى مى خوانيم: «فِيهَا مَا لَا عَيْنٌ رَأَتْ وَ لَا اُذُنٌ سَمِعَتْ وَ لَا خَطَرَ عَلَى قَلْبِ بَشَرٍ»(2)؛ (در آنجا چيزهايى است كه هيچ چشمى نديده، هيچ گوشى نشنيده و حتى از لابه لاى پرده هاى خيال هيچ كس نگذشته است) و اگر مفهوم وسيع «هيچ كس» را در نظر بگيريم آنگاه به اهميت موضوع آشناتر خواهيم شد! اين از يك سو. از سوى ديگر صفات و امتيازاتى براى نعمت هاى بهشتى در آيات قرآن مى خوانيم كه با آنچه در دنيا وجود دارد اصلاً قابل مقايسه نيست؛ مانند:
1. «اُكُلُهَا دَائِمٌ وَ ظِلُّهَا»(3)؛ (ميوه آن هميشگى و سايه اش دائمى است).
2. آبهاى آن هيچ گاه گنديده نمى شود، نهرهايى از شير دارد كه هرگز طعمش عوض نمى گردد و گويا همگى به طور دائم در محيطى سرباز به شكل پاستوريزه و هموژنيزه هستند، بدون آنكه شكل طبيعى خود را از دست بدهند؛ نهرهايى از باده هاى خوشگوار در آن جارى است، لذت بخش و لذت آفرين نه گنديده و مستى زا! «فيها أَنْهارٌ مِنْ ماءٍ غَيْرِ آسِنٍ وَ أَنْهارٌ مِنْ لَبَنٍ لَمْ يَتَغَيَّرْ طَعْمُهُ وَ أَنْهارٌ مِنْ خَمْرٍ لَذَّةٍ لِلشّارِبينَ».(4)
3. سايه هاى درختانش نزديك، چیدن ميوه ها آسان و حتى شاخه هاى آن در برابر چيننده تسليم است و نه سركش! «وَ دانِيَةً عَلَيْهِمْ ظِلالُها وَ ذُلِّلَتْ قُطُوفُها تَذْليلاً».(5)
4. باده هاى آن گوارا، و نه سكر آور، مهرزده و پلمپ شده و دست نخورده! اما مهرش از مشك روح پرور است و نه از آهن و لاك و مانند آن؛ «يُسْقَوْنَ مِنْ رَحيقٍ مَخْتُومٍ! خِتامُهُ مِسْكٌ».(6)
5. نعمت هاى آنجا هيچ گونه محدوديتى از نظر نوع و جنس ندارد؛ بلكه آنچه دل بخواهد و چشم لذت ببرد ايجاد مى گردد! «وَ فيها ما تَشْتَهيهِ الْأَنْفُسُ وَ تَلَذُّ اْلأَعْيُنُ».(7)
6. در آنجا هيچ گونه كينه توزى و حسد و صفات مزاحم وجود ندارد، يك جهان صفا يك دنيا پاكى و محبت در درون هر سينه اى نهفته است؛ «وَ نَزَعْنا ما في صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ إِخْوانًا».(8)
7. محيطى است كاملاً امن و امان، نه از جنگ و خونريزى در آنجا خبرى است، و نه از جدالها و كشمكشها اثرى، يكپارچه صلح و سلامت؛ «لَهُمْ دَارُ السَّلامِ عِنْدَ رَبِّهِمْ».(9)
8. هيچ لذتى در آنجا بالاتر از لذت مناجات با خدا و غرق در جمال و جلال او بودن و احساس خشنودى پروردگار كردن نيست؛ «دَعْواهُمْ فيها سُبْحانَكَ أَللّهُمَّ وَ تَحِيَّتُهُمْ فيها سَلامٌ وَ آخِرُ دَعْواهُمْ أَنِ الْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمينَ».(10)
9. آتش دوزخ از درون جان خود مردم سر مى زند و هيزم اين آتش خود مردمند و معبودها و اعمالشان؛ «وَ اَمَّا الْقَاسِطُونَ فَكَانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً».(11)«وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجَارَةُ».(12)
10. اين آتش بر خلاف تمام آتش هاى ديگر از درون مى سوزاند و به برون سرايت مى كند و نخستين جرقه آن بر قلب آدمى مى زند! «نَارُ اللّهِ الْمُوقَدَةٌ! الَّتِى تَطَّلِعُ عَلَى الْأَفْئِدَةِ».(13)
از آنچه گفتيم چنين نتيجه مى گيريم كه جهان پس از مرگ و رستاخيز، عالمى است به مراتب وسيع تر از اين جهان، با مفاهيم كاملاً تازه و زنده، مواهبش پربركت تر، و كيفرش دردناك تر، كه تنها شبحى از آن را از دور مشاهده مى كنيم.(14)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.