پاسخ اجمالی:
پیروی از تمدن غرب باعث عقب ماندگی شرق شد؛ وقتی شرقی ها محصولات و تکنولوژی غرب را دیدند دچار دستپاچگی گشته و سر تا پا وابسته غرب شدند و با ولع به سوی خرید محصولات غربی رفته در مقابل ذخایر کشورهای خود را به غرب بخشیدند. از طرفی چون برای آموزش نحوه استفاده و تعمیر و نگهداری این محصولات نیاز به کارشناسان آنها داشتند مجبور شدند با هزینه های هنگفت آنها را به کشورهای خود بیاورند و ...
پاسخ تفصیلی:
يك عامل مهم عقب ماندگى و اسارت شرقي ها در چنگال غرب، همان اقتباس نادرستى است كه از تمدّن كنونى غرب نموده اند. شرقي ها بر اثر برخورد ناگهانى با پديده هاى شگفت انگيز صنعتى تمدّن غرب دچار دستپاچگى و عدم تمركز فكرى شده اند كه نتوانسته اند ارزيابى صحيحى از فراورده هاى تمدن غربى نموده، سپس از آن به طور عاقلانه اقتباس كنند به همين جهت تسليم دنباله روي هاى غلط و اقتباس هاى بى مطالعه اى شده اند، و بدون توجه زنجير اسارت را به گردن خود نهاده اند.
توضيح اين كه آن روز كه اروپا به سرعت، دوران توحش قرون وسطى و محدوديت هاى قرون جديد را پشت سر مى گذاشت و فصل تازه اى در تاريخ خود به نام تاريخ معاصر به انقلاب كبير فرانسه [در سال 1789 ميلادى] مى گشود و نويسندگان پرشورى مانند «ولتر» و «منتسكيو» و «ديدرو» و «دالامبر» در آن گذرگاه حساس تاريخى به آتش اين انقلاب فرهنگى و اجتماعى دامن مى زدند، شرق در خود فرو رفته بود، و خواب عميقى بر افكار مردم اين سامان سنگينى مى كرد زمامداران بوالهوس به فكر كشور گشائي هايى كه غالباً هدفى جز ارضاى جاه طلبى آنها نداشت، بودند و همه سرمايه هاى انسانى و مادى شرق را در اين راه به آتش مى كشيدند. يك روز پس از يك سلسله جنگ هاى طولانى فلان شهر را بر مستملكات خود مى افزودند، و روز ديگر طى جنگ هاى خونين ديگرى از تصرّف آنها خارج مى شد، نه با تصرّف آن بهره اى برده بودند نه با از دست دادن آن ضررى!
در اين گيرو دارها، جسته گريخته اخبار عجيب و باور نكردنى از ديار فرنگ [يعنى همين اروپاى امروز] به شرق رسيد و ناگهان ناقلان اخبار و راويان آثار خبر آوردند كه: دانشمندان فرنگ اسبابى ساخته اند كه با سرعت عجيبى كه كالسكه و دليجان هاى آن زمان هرگز به گرد آن نمى رسيد روى زمين راه مى رود، و صدا هاى عجيبى از خود بيرون مى دهد! و اضافه كردند اين حركت از بركت بخار است.(1) آنها دستگاه ديگرى ساخته اند كه مانند يك غول عظيم، روى دو خط باريك آهنى، با دود و آتش عجيبى سير مى كند. چراغ هاى جادويى مخصوصى ساخته اند كه بدون روغن چراغ و گوگرد روشن مى شود! و مى توان آن را به طور معلق از سقف آويزان نمود! دستگاه ديگرى درست كرده اند كه انسان در يك محله شهر، توى بوقى آهسته صحبت مى كند، و صداى او در محله ديگر، از بوق ديگرى شنيده مى شود!، و قس على هذا!
بعضى افراد اين گونه اخبار عجيب و غريب را اصلًا باور نمى كردند، شايد بعضى هم آن را يك نوع چشم بندى و جادو مى دانستند و معتقد بودند كه فرنگي ها ارواح خبيثه اى را براى اين كارها به زير فرمان كشيده اند! در مجالس شب نشينى نقل مجلس اين مقوله بحث ها بود كه در كنار قصه هاى امير ارسلان و هزار و يك شب جايى براى خود باز كرده بود! به قول سعدى «هنوز آنها از شراب اين سخن مست و باقى قدح در دست» كه پيش درآمد مصنوعات فرنگى! وارد بازارهاى شرق شد. دهان ها از تعجب باز مانده بود، ولى افكار همچنان در خواب عميقى فرو رفته بود و زمامداران بى فكر هم مى خواستند مردم هميشه در خواب بمانند تا چند صباحى بيشتر برگرده آنان سوار باشند غافل از اين كه اين سيل همه چيز را با خود خواهد برد.
بالاخره مصنوعات نوظهور فرنگى همه جا با تحسين و اعجاب رو برو گرديد و نام فرنگ را بر سر زبان ها انداخت، عده اى به عقل و هوش آنها آفرين مى گفتند، و عده اى هم اين كارهاى محير العقول را دليل ديگرى بر حرام زادگى آنها مى دانستند! و مى گفتند حتماً شيطان به آنها درس مى دهد.
امّا افراد متفكّر و مآل انديش، كه در اجتماع آن روز ميدانى براى ابراز نبوغ و استداد خود، و رقابت صحيح و عاقلانه با صنايع غربى نمى ديدند، از مشاهده اين اوضاع به شدت رنج مى بردند.
اين صنايع گر چه در آغاز جنبه تزيينى و اشرافى داشت ولى خيلى زود جزء زندگى مردم شرق شد و چنان با زندگى آنها آميخته گرديد كه به هيچ وجه قابل تفكيك نبود. با اين كه وسايل مزبور تحوّلى در وضع زندگى آنها به وجود مى آورد و بسيارى از مشكلات را حل مى كرد ولی حال مردم شرق در اين موقع درست مانند حال آدم معتادى شده بود كه مجبور باشد موادّ مخدّر مورد نياز خود را به طور جيره بندى از ديگرى دريافت دارد، آيا چنين كسى جز تسليم بدون قيد و شرط كار ديگرى مى تواند انجام دهد؟
البتّه اين صنايع، بسيار خوب و وسيله راحتى بود، ولى براى چه اشخاصى؟ براى آنها كه توليد كنندگان بودند نه براى مصرف كنندگان نيازمند. اشتباه بزرگى كه شرقي ها در آن روز مرتكب شدند همين بود؛ آنها مى بايست صنايع بيگانه را اصلًا در زندگى خود راه نمى داند، و يا اگر راه دادند كوشش مى كردند خودشان توليد كننده باشند نه مصرف كننده. زيرا خواهيم ديد همين اشتباه بزرگ و همين اقتباس غلط، دردناكترين ضربه را به حيثيت و استقلال شرق زد و آن را به صورت يك عضو وابسته و انگل درآورد! اين اقتباس عجولانه و غلط همان زنجير طلايى اسارت بود كه به گردن شرقي ها افكنده شد، براى اين كه:
اوّلًا، از آن تاريخ مسأله تازه و بغرنجى به نام «ارز» در زندگى آنها ظاهر گشت، يعنى: از طرفى مجبور بودند مصنوعات فرنگى را بخرند زيرا جزء زندگى آنها شده بود، و از طرف ديگر فرنگى چيزى جز پول خودش را قبول نمى كرد، و به اين ترتيب ناچار شدند براى تهيه پول فرنگى، از طريق فروش موادّ اوّليه و منابع پر ارزش خود به نازلترين قيمت، «ارز» دست و پا كنند و به اصطلاح از اين راه ذخيره ارزى براى خود فراهم سازند، و به اين ترتيب پول فرنگى به عنوان پول ارزشدار شناخته شد و پول آنها پول وابسته و بدون ارزش و استعمار اقتصادى از همين جا شروع شد!
ثانياً، صنايع غرب را مى بايست كارشناسان غربى راهنمايى كنند و به كار اندازند، و صنايع آنها بدون كارشناسان مفهوم صحيحى نداشت. اين موضوع پاى كارشناسان غربى را كه با هزار گونه منت و افاده و گران فروشى! همراه بود، به شرق گشود و از آن جا كه پيشرفت صنايع، و زندگى ماشينى منحصر به مايحتاج روزانه نبود، و مسائل نظامى را نيز شامل مى شد مسأله اى به نام خريد اسلحه و به دنبال آن مستشاران نظامى مطرح شد و شرق مجبور بود تمام اين وسايل را از غرب بخواهد، نه تنها بخواهد بلكه به استقبال آن بشتابد.
روز به روز زندگى شرقي ها در سايه اين عوامل به پيروى از غربيها مكانيزه تر و ماشينى تر! مى شد، آب و روشنايى و زراعت، و وسايل ارتباطى و ... همه و همه به اصطلاح «ماشينيزه»! شدند، ماشين هايى كه كوچكترين قطعات يدكى آن نيزمى بايست از خارج وارد شود و اگر يك روز شاه راه هاى آبى و خشکى شرق به غرب بسته مى شد يك مرتبه همه چيز متوقّف مى گشت و از كار مى افتاد و قيمت ها به سرعت سر سام آور بالا مى رفت و قحطى همه جا را فرا مى گرفت! درست مانند اتومبيلى كه بنزينش در وسط بيابان تمام شود و مسافران آن سرگردان بمانند، اين ها هم در بيابانِ زندگى، همان بيابانى كه مى خواستند آن را با پاى ديگران بپيمايند، سرگردان مى ماندند. و البته، و صد البته شرق با چنين وضع زندگى مجبور بود هميشه با غرب روابط حسنه داشته باشد، روابط حسنه اى كه شرايطش تنها از طرف غرب تعيين مى شد، و به اين ترتيب نه راه پيش داشتند نه راه پس! ولى باز هم خدا با مردم اين سامان يار بود، درى به تخته اى خورد و تضاد يا تضادهايى در ميان غربي ها پيدا شد و از بركت آن شرقي ها توانستند در اين وسط نيمه نفسى، آن هم على الحساب! بكشند، تا بعداً خدا چه خواهد؟
ثالثاً، جوانان شرق براى فرا گرفتن تكنيك صنايع جديد ناچار شدند راهى ديار غرب يعنى زادگاه اصلى ماشين ها شوند، آنها مى رفتند و ارزها هم به همراهشان! پس از خاتمه تحصيل عده اى آب و هواى ديار فرنگ و امكانات وسيع زندگى آن جا را بر زندگى محدود و عقب مانده وطن خودشان ترجيح داده، در همان ديار غربت رحل اقامت مى افكندند و به اصطلاح «اطراق» مى كردند و به اين ترتيب: مغزهاى توانا و به ثمر رسيده به سرعت از مشرق فرار مى كردند و شرق را از نظر ذخاير فكرى فقيرتر، و غرب را غنى تر مى ساختند. عده اى هم كه شور و عشقى نسبت به وطن در سر داشتند، و راه وطن را پيش مى گرفتند جمعى غرب زده بودند كه بهترين وسيله براى محكم كردن زنجير اسارت شرق به شمار مى آمدند. جمع ديگرى كه در اين وسط جان سالم و فكر سالم به در برده بودند و به وطن خود بازگشتند چون امكانات كافى براى فعاليت خود نمى ديدند، خسته و افسرده به گوشه اى نشسته تماشاچى اين صحنه ها مى شدند.
با اين توضيحات جاى ترديد باقى نمى ماند كه تا زمانى كه شرقي ها خود توليد كننده وسايل صنعتى نيستند، مجبورند از مصنوعات ديگران به كلّى چشم بپوشند، حالا كه خودشان توليد كننده نيستند مصرف كننده مصنوعات ديگران هم نباشند ولى اين حرف را هم نه كسى جرأت مى كند بگويد، و نه اگر كسى گفت احدى به آن گوش خواهد داد. پس راه عملى تر همان راه اوّل است يعنى بايد بكوشند كه خود توليد كننده نيازمندي هاى صنعتى خود باشند.(2)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.