پاسخ اجمالی:
این ادعا در تاریخ طبری آمده و همان منبع می گوید كه امام حسن(ع) چون ياوری برای جنگ با معاويه نداشتند با او صلح كردند [نه به خاطر پول!]؛ امام خلافت و خراج همه شهرها را در دست داشت، و منطقی نیست به خاطر پول خلافت را رها کند!
امام می داند که معاویه فردا برای هواداران علی(ع) حقی از بیت المال، قائل نخواهد بود، لذا جا دارد که از معاویه تعهداتی را بگیرد تا بتواند متکفّل خانواده شهدا و رزمندگانی باشد که با علی(ع) و ایشان همراه بودند.
تقاضاهای امام حسن برای افشای ماهیت بنی امیه بود و هرگز از طرف معاویه عملی نشد و چهره منافق و فریبکار معاویه را برای سست عنصرهای کوفه نشان داد.
پاسخ تفصیلی:
از نظر شیعه همان طور که قیام امام حسین(علیه السلام) بر علیه یزید اقدامی در راستای احیای سنت پیامبر(صلی الله علیه وآله) و بیداری مسلمانان و افشای ماهیت پلید بنی امیه بود، صلح امام حسن(علیه السلام) نیز در شرایطی که مردم رغبتی به جنگ نداشتند و معاویه با توطئه و نیرنگ می خواست بر جامعه مسلط شود، اقدام مهمّی برای حفظ اسلام و بیداری مسلمانان بود تا متوجّه ماهیت پلید بنی امیه شوند.
اما دشمنان اهل بیت(علیهم السلام) و طرفداران بنی امیه برای اینکه چنین تحوّل بزرگی را که در عالم اسلام صورت می گرفت، در هاله ای از ابهام قرار بدهند، سعی کردند حوادث مربوط به دوران خلافت امام مجتبی(علیه السلام) را در تاریخ به شدت غیر واقعی جلوده داده و اطلاعات بسیار ناقص و کمی را بیان و به نسل های آینده منتقل کنند. لذا هیچ جا متن پیمان صلح را به صورت کامل گزارش نمی کنند و فقط به صورت پراکنده هر منبعی چیزی را گفته است و محققان از مجموع اینها یک سری موارد را استخراج کرده اند که اینها می تواند جزو پیمان صلح امام مجتبی(علیه السلام) بوده باشد و نه همه آن.
یکی از مسائلی که مورخ مشهور، طبری آن را نقل کرده است به مسائل مالی برمی گردد؛ بر اساس آن امام حسن(علیه السلام) از معاویه تعهد گرفته بود که بیتالمال کوفه را که در آن وقت، 5 میلیون درهم بود به همراه خراج دارابگرد(1) متعلق به امام مجتبی باشد.(2)
در توضیح این سخن طبری لازم به ذکر است که ممکن است آنچه طبری ادعا کرده یکی از شروط مطرح شده در صلح امام حسن(علیه السلام) باشد اما به چند دلیل نمی تواند علت اصلی صلح به شمار رود:
علت اصلی پذیرش صلح توسط امام حسن(ع)؟
در همان تاريخ طبري آمده است كه امام حسن(عليه السلام) بعد از اينكه ديدند ياوری براي جنگ با معاويه ندارند با او صلح كردند(3) و علاوه بر دریافت پول مفاد مهم دیگری نیز در صلح نامه وجود دارد که طبری به آن اشاره نکرده است(4)، لذا این بی انصافی است که بدون اینکه تمام مطالب تاريخ طبري و همچنین سایر منابع را ببينیم این گونه نتیجه گیری کنیم.
ضمن اینکه خلافت بعد از امام علی(علیه السلام) با وصیت ایشان و بیعت مردم به امام حسن(علیه السلام) منتقل شد؛ اما معاویه که در آن زمان حکومت بر شام را در اختیار داشت برای توسعه مناطق تحت تصرف خود با امام حسن(علیه السلام) وارد جنگ شد. آیا منطقی است که امام حسن که خلافت را به دست داشت و خراج همه شهرهای تحت سلطه مسلمانان را دریافت می کرد به خاطر پول خلافت را رها کرده و با معاویه صلح کند؟!
امام مجتبى(عليه السلام) پس از هفت ماه خلافت(5)، بر اثر توطئه هاى معاويه و بى وفايى و ضعف ياران، مجبور به صلح شد و زمامدارى را طبق صلح نامه اى به معاويه واگذار كرد.(6) در حقیقت علت اصلی صلح امام حسن(علیه السلام) با معاویه عدم وجود نيرو بود و اگر نیروی وفادار وجود می داشت هرگز صلح نمی شد. با نبود نیرو، باز هم امام حسن(علیه السلام) تا پای زخمی شدن پیش رفت تا اینکه با اصرار مردم صلح را پذیرفت. به عبارت دیگر در زمان امام حسن مجتبی(علیه السلام) از طرفی مردم به سبب تحمل جنگهاى متعدد، از جنگ خسته و بيزار بودند و به پيروى از روساى خود و تحت تاثير تبليغات و وعده هاى فريبنده ایادی معاويه، دل به صلح و سازش بسته بودند و از طرفی هم به گواهى همه تواريخ، معاويه مردى محافظه كار و مرموز بود و سعى مى كرد اعمال نارواى خود را در قالب هاى فريبنده و عوام پسند بريزد. داستان بر سر نيزه كردن قرآن ها در جنگ صفّين نمونه اى از اين موضوع است.(7) به همین دلیل ایستادگی تا پای جان در برابر چنین شخصی از نظر مردم فریب خورده آن زمان، مقابله و شهادت در برابر باطل دانسته نمی شد.
با وجود همه اینها امام حسن(علیه السلام) تلاش خود را برای سازماندهی سپاه و جنگ با معاویه انجام داد، اما افراد این سپاه نیز انگیزه کافی برای جنگ نداشتند و در بین آنها افراد خائن و حتی خوارج هم حضور داشتند؛ به طوری که وقتی با تهدیدهای معاویه روبرو شدند به طرف امام حمله کردند و ایشان را زخمی کردند. برخی از رجال و سرشناسان لشکریان امام حسن مجتبی نیز در قبال وعده های معاویه از سپاه امام جدا شدند. برخی هم از روى تعصب عشيرگى و صرفاً به پيروى از رئيس قبيله خود براى جنگ حاضر شده بودند که با نظر رئیس قبیله و خیانت برخی از آنها از جنگ منصرف شدند یا همراه با آنها به سپاه دشمن پیوستند.(8)
در چنین شرایطی که سازمان سپاه امام حسن از هم پاشیده، امام را مجروح کرده اند و برخی هم به سپاه دشمن امام پیوسته اند، باز هم امام مجتبی(علیه السلام) این طور نبود که فوراً با معاویه بیعت کند و صلح را بپذیرد بلکه با همان حالت مجروح به میان لشکریانی که سازمان شان از بین رفته بود آمد و با آنها اتمام حجت کرد و تاکید کرد که بنی امیه بر خلاف سنت جدّم عمل خواهند کرد و شما نیز با خلافت آنها روی خوش نخواهید دید. آنگاه افزود: اگر يارانى داشتم كه در جنگ با دشمنان خدا با من همكارى می كردند هرگز خلافت را به معاويه واگذار نمی كردم زيرا خلافت بر بنى اميه حرام است.(9) اما مردم از هر طرف فرياد زدند: «البقية، البقية»(10)؛ (ما زندگى می خواهيم، ما می خواهيم زنده بمانيم!). لذا امام نيز به ناچار از جنگ خوددارى نمود و مجبور به پذيرفتن صلح شد.
موضوع مهمّ ديگرى كه بايد بر آنچه گفته شد افزود، اين است كه طبق گواهى تاريخ وضع سياست خارجى مسلمانان در زمان معاويه نیز ايجاب چنان صلحى را مى نمود. زيرا امپراطور روم شرقى كه جنگهاى داخلى مسلمانان را به دقّت تعقيب مى كرد، خود را آماده مى ساخت كه اگر جنگ ديگرى ميان امام حسن(عليه السلام) و معاويه درگيرد به مرزهاى كشورهاى اسلامى حمله كند و شكست هاى گذشته خود را جبران سازد و اگر چنين حادثه اى رخ مى داد ممكن بود ضربه سختى بر پيكر اسلام و مسلمين وارد شود. چنين شرايطى ايجاب مى كرد كه امام مجتبى(عليه السلام) صلح كند و دشمن اسلام را عملًا سرجاى خود بنشاند.(11)
شروط امام حسن(ع) برای صلح بر اساس اهداف عالی و نه مصالح شخصی
امام(علیه السلام) وقتی جنگ با معاويه را بر خلاف مصالح عالى جامعه اسلامى و حفظ موجوديت اسلام تشخيص داد و ناگزير صلح و آتش بس را قبول كرد فوق العاده كوشش نمود تا هدف هاى عالى و مقدس خود را به قدر امكان از رهگذر صلح و به نحو مسالمت آميز تامين كند. از طرف ديگر معاويه به خاطر برقراری صلح و قبضه نمودن قدرت، حاضر به دادن همه گونه امتياز بود به طورى كه ورقه سفيد امضا شده اى براى امام فرستاد و نوشت هر چه در آن ورقه بنويسد مورد قبول وى می باشد.(12) وقتي شخص مجبور به صلح شد و دشمن هم همه شروط را پذیرفت، آيا بايد همه حقوق را واگذار كند و هيچ امتيازي از طرف مقابل نگيرد؟ خصوصا وقتی گرفتن امتیاز از دشمن برای مصلحت جامعه باشد نه مصلحت شخصی. آیا منطقی است که از حقوق مظلومان دفاع نشود و خلافت رایگان تقدیم شود؟!
روشن است که در چنین شرایطی لازم است نهایت استفاده را کرد نه اینکه تسلیم محض دشمن شد. امام حسن(علیه السلام) نیز از آمادگى معاویه حداكثر بهره بردارى را نموده و موضوعات مهم و حساس را كه در درجه اول اهميت قرار داشت و از آرمانهاى بزرگ آن حضرت بشمار مى رفت در پيمان صلح گنجانيد و از معاويه تعهد گرفت كه به مفاد قرار داد عمل كند. گر چه متن پيمان صلح در كتب تاريخ، به طور كامل و به ترتيب، ذكر نشده است بلكه هر كدام از مورخان به چند ماده از آن اشاره نموده اند، ولى با جمع آورى مواد پراكنده آن از كتب مختلف مى توان صورت تقريباً كاملى از آن ترسيم نمود.
با این توضیحات، یکی از مفاد این پیمان چنان که برخی مورخین نقل کرده اند این بود که مبلغ پنج ميليون درهم كه در بيت المال كوفه موجود است از موضوع تسليم حكومت به معاويه مستثنا باشد و بايد زير نظر امام مجتبى(علیه السلام) مصرف شود. گرچه برخی در وجود چنین مبلغی در بیت المال کوفه با توجه به اینکه امام علی(علیه السلام) و پس از ایشان امام حسن(علیه السلام) بیت المال را در جای خود مصرف می کردند و ذخیره نمی کردند تردید کرده اند.
دیگر اینکه معاويه بايد در تعيين مقررى و بذل مال بنى هاشم را بر بنى اميه ترجيح بدهد. همچنين بايد معاويه از خراج «دارابگرد» مبلغ يك ميليون درهم در ميان بازماندگان شهداى جنگ جمل و صفين كه در ركاب امير مومنان كشته شدند تقسيم كند.(13) اما این امور بر فرض صحت آنها تنها بخشی از موارد صلحنامه بود و مفاد دیگر سیاسی مثل تعیین نکردن جانشین برای خود و دفاع از حقوق شیعیان و... نیز در آن وجود دارد(14) که طبری و سایر دوست داران معاویه به آن اشاره نمی کنند و از بیان آن طفره می روند.
مفاد مالی صلح نامه هم از جمله مفادی بودند که تدبیر آنها را اقتضا می کرد؛ حضرت امام حسن(علیه السلام) می داند که معاویه فردا برای هواداران امیرالمومنین(علیه السلام) هیچ حقی از بیت المال، قائل نخواهد بود و امام که دیگر حکومتی در دست ندارد تا خراج ها و مالیات ها دستش بیاید؛ لذا جا دارد که از معاویه این تعهدات را بگیرد تا بتواند متکفل خانواده شهدا و رزمندگانی باشد که با امیرالمومنین(ع) همراه بودند و اینک از هرگونه حقی محرومند. این تدبیر خوبی است اما ما سندی نداریم که نشان دهد آیا پرداخت این پول، عملی شد یا نه؟ بلکه اسناد فراوانی وجود دارد که نشان می دهد معاویه به هیچ یک از شروطی را که زیر آنها را امضا کرده بود عمل نکرد.
بدعهدی و خیانت معاویه به پیمانی که امضا کرده بود
معاویه وقتی به کوفه رسید بر فراز منبر نشست و خطبه اى خواند ولى نه تنها در مورد پايبندى به شرائط صلح تاكيدى نكرد بلكه با طعنه و همراه با تحقير چنين گفت: «من به خاطر اين با شما نجنگيدم كه نماز و حج به جا آوريد و زكات بپردازيد! چون می دانم كه اينها را انجام می دهيد بلكه براى اين با شما جنگيدم كه شما را مطيع خود ساخته و بر شما حكومت كنم». آنگاه گفت: «آگاه باشيد كه هر شرط و پيمانى كه با حسن بن على بسته ام زير پاهاى من است، و هيچ گونه ارزشى ندارد».(15) بدين ترتيب، معاويه تمام تعهدات خود را زير پا گذاشت و پيمان صلح را آشكارا نقض كرد.
تقاضاهای امام حسن(علیه السلام) نیز فقط برای افشای ماهیت بنی امیه و اتمام حجت بر مردم بود و معاویه همانطور که اشاره شد، به هیچ یک از مفاد پیمان صلح عمل نکرد. به عنوان مثال در مورد خراج «دارابگرد»، «طبرى» می نويسد: «اهل بصره خراج دارابگرد را ندادند و گفتند اين مال، متعلق به بيت المال ما و از آن ماست».(16)
«ابن اثير» نیز می نويسد: «اهل بصره از دادن خراج دارابگرد امتناع ورزيدند و اين كار را به دستور معاويه انجام دادند».(17)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.