پاسخ اجمالی:
قرآن درباره نحوه برخورد با «اسيران جنگى» مى فرمايد: «يا بر آنها منّت بگذاريد[و آزادشان كنيد]، يا از آنها فديه گرفته رهايشان سازيد». راه ديگر برده ساختن اسيران است و حكم چهارم كشتن آنهاست. گرفتن اسير، هم در عصر پيامبر(ص) و هم در عصر پيامبرانِ پيشين معمول بوده است. البته اسير گرفتن بايد بعد از تسلط كامل بر دشمن باشد و نبايد به خاطر اهداف مادى باشد. قرآن، به اسيران دلدارى مى دهد كه اگر خداوند، در دل هاى شما خيري ببيند بهتر از آنچه از شما گرفته شده به شما مى دهد و شما را مشمول آمرزش خود مى سازد.
پاسخ تفصیلی:
خداوند در سوره محمد(ص) مسلمانان را مخاطب ساخته و لزوم قاطعيت در جنگ را به آنها گوشزد مى كند، ابتدا مى فرمايد: (هنگامى كه با كافران[جنايت پيشه در ميدان جنگ] روبه رو شديد گردن هايشان را بزنيد)؛ «فَاِذا لَقِيتُمُ الَّذِينَ كَفَرُو ا فَضَرْبَ الرِّقَابِ».(1)
روشن است كه «لقيتم» در اينجا از «لقاء» به معنى جنگ است، نه هر گونه ملاقات؛ ذيل آيه كه سخن از اسيران جنگى مى گويد، بهترين گواه بر اين مطلب است.
با توجّه به اين كه جنگ ها در اسلام هميشه جنبه تحميلى دارد، منطقى بودنِ دستور بالا واضح است؛ چرا كه اگر در برابر هجوم دشمن قدرت و قاطعيت نشان داده نشود؛ شكست حتمى است؛ هر انسانى كه با دشمن خونخوار در نبرد رو به رو شود اگر ضربات كوبنده بر دشمن وارد نكند خودش را نابود ساخته است.
سپس اضافه مى كند: اين حملاتِ كوبنده بايد همچنان ادامه يابد تا دشمن به زانو در آيد؛ در اين هنگام اقدام به گرفتن اسيران كنيد و آنها را محكم ببنديد. «حَتّى اِذَا اَثْخَنْتُمُوهُمْ فَشُدُّوا الْوَثَاقَ».
بسيارى از مفسّران اين جمله را به معنى شدّت و كثرت كشتار دشمن تفسير كرده اند؛ ولى با توجّه به اينكه اين جمله از مادّه «ثخن» بر وزن (شكم) به معنى غلظت و صلابت گرفته شده، مى تواند اشاره به پيروزى و غلبه آشكار و تسلط كامل بر دشمن باشد؛ يعنى جنگ بايد با قدرت و صلابت دنبال شود تا دشمن از پا درآيد و مغلوب گردد(بنابراين هدف، خونريزىِ بسيار نيست؛ بلكه هدف، مغلوب شدنِ دشمن است).
به هر حال آيه فوق ناظر به يك دستور مهم جنگى است و آن اينكه پيش از درهم شكستن مقاومتِ دشمن نبايد جنگ را متوقف كرد و اسير گرفت؛ چرا كه پرداختن به اين امر، سبب تزلزل موقعيت مسلمانان در جنگ خواهد شد و پرداختن به امر اسيران و تخليه آنها در پشت جبهه، جنگجويان را از هدف اصلى باز مى دارد. تعبير به «شُدُّوا الوَثَاقَ» ـ توجّه داشته باشيد «وَثاق» به معنى طناب يا هر وسيله ديگرى است كه چيزى را با آن مى بندند ـ اشاره به لزوم محكم كارى در بستن و نگهدارى اسيران است، مبادا آنها از فرصت استفاده كرده خود را آزاد سازند و ضربه كارى وارد كنند.
سپس حكم اسيران جنگى را بيان مى كند و مى فرمايد: (يا بر آنها منّت بگذاريد [و آزادشان كنيد]، يا از آنها فديه [و غرامت] گرفته رهايشان سازيد!)؛ «فَاِمّا مَنّاً بَعْدُ وَ اِمّا فِداءً».
در اينجا مسلمانان ميان دو امر در مورد اسيران مخيّر شده اند؛ آزادى بى قيد و شرط و آزاد كردن در مقابل فديه(منظور از فديه، غرامتى است كه دشمن در برابر آزاد كردن اسيرش مى پردازد و در واقع قسمتى از خسارتى را كه بر اثر جنگ به وجود آورده ادا مى كند).
قابل توجّه اينكه فقهاى اسلام به پيروى از روايات، راه سوّمى نيز درباره اسيران ذكر كرده اند و آن «برده ساختن اسيران» است، ولى با اينكه مسأله «بردگى اسيران» در آن زمان و در دنياى آن روز كارى معمولى بود در آيه هيچ اشاره اى به آن نشده؛ شايد به اين جهت كه «بردگى» يك حكم مقطعى بود كه در شرايط خاصّى انجام مى شده است و نظر اسلام اين بوده كه بردگان تدريجاً آزاد شوند تا چيزى به نام مسئله بردگى وجود نداشته باشد؛ به همين دليل در آيه فوق تنها سخن از آزادى بى قيد و شرط اسيران، يا آزادى در برابر گرفتن غرامت به ميان آمد (مبادله اسيران از دو طرف نيز نوعى گرفتن غرامت در مقابل آزادسازى اسير است).
همان طور كه حكم چهارمى كه در كتب فقهى براى اسيران ذكر كرده اند ـ و آن كشتن اسرا است ـ در اين آيه ذكر نشده، به دليل اينكه كشتن اسير يكى از احكام اصلى درباره اسراء نيست، بلكه يك استثناء است كه در مورد اسيران خطرناك و جنايتكار جنگى انجام مى شود نه در مورد همه اسيران.(2)
از آنچه گفتيم روشن مى شود كه حكم آيه منسوخ نيست و دليل بر نسخ آن داريم و اگر بعضى از احكام مربوط به اسراء در آن نيامده دليلى داشته است.
در سوره «انفال» نيز اشاره اى به چگونگى گرفتن اسيران مى كند، و مى فرمايد: (هيچ پيامبرى حق ندارد اسيرانى[از دشمن] بگيرد تا زمانى كه كاملاً بر آنها غلبه كند)؛ «مَا كَانَ لِنَبِىٍّ اَنْ يَكُونَ لَهُ اَسْرى حَتّى يُثْخِنَ فِى الاَرْضِ».(3)
تعبير به «يُثْخِنَ فِى الاَرْضِ» چنانكه قبلا هم اشاره شد، به معنى مبالغه در خونريزى و كشتار دشمن نيست؛ بلكه با توجّه به كلمه «فى الارض» روشن مى شود كه منظور، محكم كردن جاى پا در زمين و برترى كامل بر دشمن و سيطره بر منطقه است، و اگر فرضاً به معنى خونريزى باشد، تا زمان به زانو در آوردن دشمن است.
در واقع اين تعبير دقيقاً شبيه چيزى است كه در ذيل آيه آمده است كه مى فرمايد: «حَتّى تَضَعَ الحَرْبُ اَوزَارَها»(4)؛ (تا جنگ بار سنگين خود را بر زمين نهد) و آن گواه خوبى بر تفسير ما است.
نكته مهم اين است كه اين هشدار كه به مسلمانان در مورد پرهيز از گرفتن اسير قبل از تحقّق يافتن اهداف جنگ داده است، به خاطر اين است كه بعضى از تازه مسلمانان، تمام هدفشان در جنگ، گرفتن اسير بود، تا به هنگام گرفتن فديه در مقابل آزادى آنان به نوايى برسند؛ و اين كار، گاه سبب مى شد كه خطرات جنگ را ناديده بگيرند و به مسائل جنبى بپردازند و از اين راه ضربه كارى بر پيكر لشكر اسلام وارد شود؛ همان گونه كه در جنگ احد در مورد گرفتن غنائم رخ داد.
لذا در ذيل آيه مى فرمايد: (شما متاع ناپايدار دنيا را مى خواهيد؛ [و مايليد اسيران بيشترى بگيريد، تا با گرفتن فديه آزاد كنيد]؛ ولى خداوند سراى آخرت را [براى شما] مى خواهد؛ و خداوند توانا و حكيم است)؛ «تُريدُونَ عَرَضَ الدُّنْيا وَ اللهُ يُريدُ الآخِرَةَ وَ اللهُ عَزيزٌ حَكيمٌ».
در ضمن از اين آيه به خوبى استفاده مى شود كه گرفتن اسير نه تنها در عصر پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) كه در عصر پيامبران پيشين نيز معمول بوده؛ منتها در اين آيه تأكيد شده است كه گرفتن اسير نبايد به منظور سودجويى بوده باشد، و چه بسا مصالح مسلمين ايجاب كند كه اسيران را بدون گرفتن فديه آزاد نمايند، و چيزى در برابر آن نگيرند.
قابل توجّه اينكه قرآن در آيه بعد به كسانى كه اهداف مهم جنگ را فداى منافع مادّى خود مى كنند و مصالح مهم جامعه را به خطر مى افكنند هشدار داده و مى گويد: «اگر آنچه خداوند از قبل مقرر داشته، نبود[كه بدون ابلاغ، هيچ امّتى را كيفر ندهد]، بخاطر چيزى[اسيرانى] كه گرفتيد، مجازات بزرگى به شما مى رسيد».(5)
از مجموع اين تعبيرات به روشنى استفاده مى شود كه اوّلا اقدام به گرفتن اسير بايد بعد از تسلط كامل بر دشمن باشد ـ هر چند اين تسلطّ در جبهه معيّنى صورت گيرد ـ ديگر اينكه گرفتن اسير نبايد به خاطر اهداف مادى؛ يعنى فديهاى كه در برابر آزادى آن گرفته مى شود صورت گيرد؛ زيرا بسيار مى شود كه مسائل انسانى و مصالح مسلمين ايجاب مى كند كه آنها بدون گرفتن فديه آزاد شوند و در چنين موردى افرادى كه در گرفتن اسيران، اهداف مادّى داشته اند به زحمت تسليم اين حكم الهى مى شوند.
همچنين در جاي ديگر، به اسيران دلدارى مى دهد، همان دلداري اى كه نشانه احترام به موقعيّت آنها و توجّه به دردها و نگراني شان است، و مى فرمايد: (اى پيامبر! به اسيرانى كه در دست شما هستند بگو: اگر خداوند، خير در دل هاى شما ببيند[يعنى نيّت خوب داشته باشيد] بهتر از آنچه از شما گرفته شده به شما مى دهد؛ و شما را مشمول آمرزش خود مى سازد و خداوند آمرزنده و مهربان است)؛ «يا اَيُّهَا النَّبِىُّ قُلْ لِمَنْ فِى اَيْدِيكُمْ مِنَ الاَسْرَى اِنْ يَعْلَمِ اللهُ فِى قُلُوبِكُمْ خَيْراً يُؤْتِكُمْ خَيْراً مِمّا اُخِذَ مِنْكُمْ وَ يَغْفِرْ لَكُمْ وَ اللهُ غَفُورٌ رَحيمٌ».(6)
«خيراً» در جمله اوّل اشاره به ايمان، اسلام و پيروى از حق است، و منظور از «خيراً» در جمله دوّم، پاداش هاى الهى اعم از مادى و معنوى است كه در سايه ايمان به خدا عايد آنها مى شود و به مراتب بالاتر از مبلغى است كه به عنوان فديه پرداخته اند يا در ميدان جنگ از دست داده اند.
جمله «اِنْ يَعْلَمِ اللهُ»؛ (اگر خدا بداند) به معنى تحقّق معلوم است، و گرنه علم خداوند از ازل به همه چيز تعلّق گرفته است و هرگز چيزى در علم او حادث نمى شود و مطلبى بر علم او افزوده نمى گردد، تنها معلومات است كه بر اثر گذشت زمان تحقّق مى يابد؛ مانند وجود فلان نيّت و اعتقاد در قلب فلان اسير.
علاوه بر اين پاداش ها، لطف ديگرى كه خدا درباره اسيران مى فرمايد آمرزش گناهانشان است كه به يقين بعد از ايمان آوردن فكر آنها را ناراحت مى كند و روحشان را آزار مى دهد و آمرزش الهى آرامشى است براى آنها.
اين بود تفسير فشرده بر آياتى كه در قرآن مجيد درباره اسيران آمده و جمع بندى آنها.(7)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.