پاسخ اجمالی:
تأكيد قرآن و روايات درباره فراگرفتن علوم، منحصر به علوم دينى نيست. مسئله تعليم اسماء در قضيه آدم(ع)، تعليم بيان از سوي خدا در سوره «الرّحمن»، علم تعبير خواب، علم زره بافي داود(ع)، تعليم علوم از سوي خضر(ع) به موسي(ع)، علم سخن گفتن با پرندگان، علم سدسازي و سفارش به يادگيري علم نجوم و .... همگي دلالت بر تجویز تعليم علومي غير از علوم ديني دارد.
پاسخ تفصیلی:
ممكن است بعضى چنين تصوّر كنند که اين همه تأكيدات كه درباره فراگرفتن تعليم و تعلّم و نشر علوم و دانش ها در آيات قرآن مجيد و روايات اسلامى آمده است تنها ناظر به علوم دينى است، و آنچه را در «بحث حكومت اسلامى» و گسترش همه علوم مورد توجّه است، شامل نمى شود.
ولى اين اشتباه بزرگى است؛ زيرا هم از آيات قرآن و هم از روايات اسلامى اهميّت علم و تعليم و تربيت به طور مطلق استفاده مى شود.
شواهد اين معنى فراوان است از جمله در آيات قرآن، موارد زير به چشم مى خورد:
1. در داستان آدم(عليه السلام) مسأله تعليم اسماء بيان شده كه اشاره به علم و آگاهى بر اسرار آفرينش تمام موجودات است نه اينكه در علوم دينى منحصر باشد: «وَ عَلَّمَ آدَمَ الاَسْمَاءَ كُلَّهَا».(1)
2. در سوره «الرّحمن» به تعليم بيان از سوى خداوند پرداخته، و آن را به عنوان يك موهبت عظيم الهى در آغاز سوره اى كه مجموعه بزرگترين نعمت ها در آن ذكر شده است معرّفى مى كند «عَلَّمَهُ الْبَيَانَ».(2)
3. در سوره «يوسف» به علم تعبير خواب و حكايت رؤياها از حوادث آينده ـ كه گاه مى تواند در سرنوشت ملّتى همچون ملّت مصر اثر بگذارد ـ اشاره كرده، و از قول يوسف نقل مى كند: «ذلِكُمَا مِمّا عَلَّمَنِى رَبِّى».(3)
4. باز در همين سوره به مسأله تدبير امر يك كشور و آگاهى بر مديريّت بيت المال اشاره كرده، و از قول يوسف خطاب به عزيز مصر مى گويد: «اِجْعَلْنِى عَلَى خَزَائِنِ الاَرْضِ اِنِّى حَفِيظٌ عَلِيمٌ»(4)؛ (مرا سرپرست خزائن اين سرزمين[مصر] بگمار كه من نگاه دارنده و آگاهم [و مديريّت آن را به خوبى مى دانم]).
5. باز قرآن در زمینه «مديريّت كشور» داستان طالوت و جالوت، هنگامى كه دليل انتخاب طالوت را از سوى پيغمبر آن زمان (اشموئيل) بيان مى كند، مى گويد: «اِنَّ اللهَ اصْطَفَاهُ عَلَيْكُمْ وَ زَادَهُ بَسْطَةً فِى الْعِلْمِ وَ الْجِسْمِ»(5)؛ (خداوند او را بر شما برگزيده است، و علم و قدرت جسمانى او را وسعت بخشيده). بديهى است امتياز طالوت بر ساير بنى اسرائيل تنها در معارف الهى نبود؛ بلكه آگاهى و مديريّت در امور نظامى و سياسى كه در نهاد اين جوان هوشيار و مدبّر وجود داشت، نيز مورد توجّه و استدلال بوده است.
6. در داستان داود(عليه السلام) نيز تعليم «صَنعَةَ لَبُوسٍ»؛ (علم زره بافى) را يكى از افتخارات بزرگ او مى شمرد بلكه «لبوس» به گفته طبرسى در مجمع البيان هر گونه اسلحه دفاعى و تهاجمى را شامل مى شود و منحصر به زره نيست(6) و مى فرمايد: «وَ عَلّمْنَاهُ صَنْعَةَ لَبُوسٍ لَكُمْ لِتُحْصِنَكُمْ مِنْ بَأسِكُمْ».(7)
7. در سوره «كهف» در داستان موسى و خضر، از علوم و دانش هايى سخن مى گويد كه از سوى خضر(عليه السلام) به موسى(عليه السلام) آموخته شد و هيچ كدام از آنها از علوم و معارف دينى به معنى خاص نبود، بلكه از علومى بود كه جامعه انسانى را طبق نظام احسن اداره مى كند، مى فرمايد: «فَوَجَدَا عَبْداً مِنْ عِبادِنَا آتَيْنَاهُ رَحْمَةً مِنْ عِنْدِنَا وَ عَلَّمْنَاهُ مِنْ لَدُنّا عِلْماً»(8)؛ (در آنجا [موسى و دوست همسفرش يوشع] بنده اى از بندگان ما را يافتند كه او را مشمول رحمت خود ساخته و از سوى خود، علم فراوانى به او تعليم داده بوديم).
و سپس در آيات بعد سه نمونه از اين علوم را مشروحاً بيان مى كند كه هيچ كدام از علوم و معارف دينى نيست؛ بلكه همه آنها مربوط به تدبير اموز زندگى است.
8. در سوره «نمل» از آگاهى سليمان(عليه السلام) نسبت به چگونگى سخن گفتن پرندگان سخن به ميان آورده، و آن را به عنوان يكى از افتخارات سليمان كه به آن مباهات مى كرد ذكر مى كند: «وَ قالَ يا اَيُّهَا النّاسُ عُلِّمْنَا مَنْطِقَ الطَّيْرِ»(9)؛ (گفت: اى مردم زبان پرندگان به ما تعليم داده شده است).
9. در اواخر سوره «كهف» در داستان ذى القرنين سخن از سدّ سازىِ او به عنوان يك واقعه مهم به ميان آمده، و حتى جزئياتى از چگونگى تدبير او در امر ساختن يك سدّ نيرومند آهنين براى جلوگيرى از هجوم قبايل فاسد و مفسد [يأجوج و مأجوج] را بيان مى كند: «آتُونِى زُبُرَ الْحَدِيدِ حَتّى اِذَا ساوَى بَيْنَ الصَّدَفَيْنِ قَالَ انْفُخُوا حَتّى اِذَا جَعَلَهُ نَاراً قَالَ آتُونِى اُفْرِغْ عَلَيْهِ قِطْراً»(10)؛ (قطعات بزرگ آهن را برايم بياوريد[و آنها را روى هم بچينيد] تا هنگامى كه كاملا ميان دو كوه را پوشانيد، سپس گفت: [در اطراف آن آتش بيفروزيد] و در آن بدميد[آنها دميدند] تا قطعات آهن را سرخ و گداخته كرده، گفت اكنون مس مذاب برايم بياوريد تا بر روى آن بريزم). اين موهبت نيز به علم و دانش سد سازى اشاره مى كند.
10. در سوره «لقمان» نيز در آياتى كه شرح وصاياى لقمان به فرزندش مى باشد به يك سلسله دستورات برخورد مى كنيم كه جنبه روانشناسى و اجتماعى و مردم دارى دارد كه رعايت آنها براى همگان در زندگى مهم و كارساز است؛ از جمله اينكه به پسرش دستور مى دهد: «نسبت به مردم بى اعتنايى و ترشرويى نكن، مغرورانه بر زمين راه نرو، در راه رفتن اعتدال را رعايت كن، بلند سخن نگو، فرياد نكش و صبر و شكيبايى و استقامت در كارها داشته باش».(11)
اين در حالى است كه خداوند مقام لقمان را به خاطر برخوردارى از موهبت علم و حكمت و دانش، بزرگ داشته است، تا آنجا كه سخن او را در كنار سخن خويش قرار داده است!
11. در سوره «سبأ» در شرح حال سليمان(عليه السلام)، سخن از برنامه هاى گسترده عمرانى و هنرى به ميان آمده است، كه پريان زير نظر سليمان(عليه السلام)، انجام مى دادند: «يَعْمَلُونَ لَهُ مَا يَشَاءُ مِنْ مَحَارِيبَ وَ تَماثيلَ وَ جِفانٍ كَالْجَوَابِ وَ قُدُورٍ رَاسِيَاتٍ»(12)؛ (آنها هر چه سليمان مى خواست [و دستور مى داد] برايش درست مى كردند معبدها، تمثال ها، ظروف بزرگ غذا همانند حوض و ديگ هاى ثابت!) و در آيه قبل از آن، به دستيابى سليمان(عليه السلام) به دانش ذوب فلزّات اشاره كرده، و مى فرمايد: «وَ اَسَلْنَا لَهُ عَيْنَ القِطْرِ»(13)؛ (ما چشمه هاى مس[مذاب] را براى او روان ساختيم).
12. در سوره «بقره» درباره زمامدارى داوود پيامبر(عليه السلام)، مى فرمايد: «وَ قَتَلَ دَاوُدُ جَالُوتَ وَ آتَاهُ اللّهُ الْمُلْكَ وَ الْحِكْمَةَ وَ عَلَّمَهُ مِمّا يَشَاءُ»(14)؛ (داوود جالوت را كشت و خداوند حكومت و حكمت و دانش را به او بخشيد و از آنچه مى خواست به او تعليم داد).
روشن است علم و حكمت در اينجا دانشى است كه براى تدبير مُلك و مملكت لازم است؛ و اگر معنى وسيع ترى نيز داشته باشد، اين بخش از علوم مربوط به كشوردارى و نظام حكومت را قطعاً شامل مى شود.
از مجموع اشاراتى كه در آيات فوق و بعضى ديگر از آيات قرآن وارد شده به خوبى مى توان استفاده كرد كه: بر خلاف پندار كسانى كه تصوّر مى كنند، قرآن تنها به علوم دين و معارف الهيّه اهميّت داده و سخنى از علوم ديگر به ميان نياورده است، قرآن براى اين بخش از علوم اهميّت فوق العاده اى قائل است، و آن را از مواهب بزرگ الهيّه مى شمرد، و مسلمانان را تشويق به فراگيرى هر گونه علم مفيد و نافع در زندگى مادّى و معنوى مى نمايد.
در احاديث اسلامى (به پيروى از آيات قرآن مجيد)، تنها اكتفا به تشويق فراگيرى علوم دينى نشده؛ بلكه علاوه بر آن هر گونه علم مفيد در زندگى مادّى و معنوى مورد توجّه قرار گرفته است؛ به عنوان نمونه به روايات زير توجّه كنيد:
1. در حديث معروفى از پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) مى خوانيم؛ كه فرمودند: «اُطْلُبُوا الْعِلْمَ وَ لَوْ بِالصِّيْنِ فَاِنَّ طَلَبَ الْعِلْمِ فَريضَةٌ عَلَى كُلِّ مُسْلِمٍ»(15)؛ (دانش را فرا گيريد هر چند در كشور چين باشد؛ زيرا تحصيل دانش بر هر مسلمانى واجب است).
بايد توجّه داشت كه مملكت چين در آن زمان دورترين كشور جهان شناخته مى شد؛ بنابراين منظور اين است كه به سراغ دانش برويد هر چند در دورافتاده ترين كشورهاى دنيا باشد.
بديهى است دانشى كه در آن روز در چين يافت مى شد معارف قرآنى و دينى نبود؛ چرا كه جاى آنها[معارف قرآني و ديني] مراكز وحى بود؛ بلكه منظور دانش هاى مفيد دنيوى است.
2. در حديث ديگرى از امير مؤمنان على(عليه السلام) مى خوانيم: «اَلْحِكْمَةُ ضَالَّةُ الْمُؤمِنِ فَاطْلُبُوهَا وَ لَوْ عِنْدَ الْمُشْرِكِ»(16)؛ (دانش، گمشده شخص باايمان است، پس آن را طلب كنيد هر چند نزد مشركان باشد).
روشن است، آنچه نزد مشركان يافت مى شود؛ معارف توحيدى و علوم الهى نيست، بلكه علوم مفيد ديگرى است كه در زندگى به كار مى آيد، و گاه نزد آنان است. اين گونه احاديث؛ شعار معروف «علم وطن ندارد» را تداعى مى كند و تأكيد مى نمايد كه علم و دانش گمشده مؤمنان است، هر جا و نزد هر كس بيابند، آن را فرا مى گيرند. چنانچه در حديث ديگرى آمده است «كَلِمَةُ الْحِكْمَةِ ضَالَّةُ الْمُؤمِنِ فَحَيثُ وَجَدَهَا فَهُوَ اَحَقُّ بِهَا»(17)؛ (دانش، گمشده مؤمن است، هر جا آن را بيابد به آن سزاوارتر است).
3. در حديث معروفى از پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) مى خوانيم: «اَلْعِلْمُ عِلْمَانِ: عِلْمُ الاَدْيَانِ وَ عِلْمُ الاَبْدَانِ»(18)؛ (علم دو گونه است: علوم دينى و علوم پزشكی [اوّلى مايه سلامت روح انسان است و دوّمى مايه سلامت جسم]).
4. در حديث ديگر از همان حضرت آمده است: «اَلْعِلْمُ ثَلَاثَةٌ: اَلْفِقْهُ لِلاَدْيَانِ وَ الطِّبُ لِلاَبْدَانِ وَ النَّحْوُ لِلِّسَانِ»(19)؛ (علم بر سه گونه است: آگاهى نسبت به اديان، و پزشكى براى بدن ها، و نحو [ادبيات] براى زبان). در اين حديث سه شاخه مهم از علوم الهى و بشرى مطرح شده است؛ علوم دينى و علم پزشكى و ادبيات كه در واقع كليد علوم ديگر است.
5. در حديث ديگرى از امير مؤمنان على(عليه السلام) آمده است: «اَلْعُلُومُ اَرْبَعَةٌ: اَلْفِقْهُ لِلاَدْيَانِ وَ الطِّبُ لِلاَبْدَانِ وَ النَّحْوُ لِلِّسَانِ، وَ النُّجُومُ لِمَعْرِفَةِ الاَزْمَانِ»(20)؛ (دانش چهار بخش است: فقه براى دين، پزشكى براى بدن، نحو [ادبيّات] براى زبان، ستاره شناسى براى شناخت اوقات).
6. در حديث ديگرى از امام صادق(عليه السلام) مى خوانيم: «وَ كَذلِكَ اَعْطَى[اَلاِنْسَانَ] عِلْمَ مَا فِيهِ صَلَاحُ دُنْيَاهُ كَالزِّرَاعَةِ وَ الغِرَاسِ وَ اسْتِخْرَاجِ الاَرَضِينَ، وَ اقْتِنَاءِ الاَغْنَامِ وَ الاَنْعَامِ وَ اسْتِنْبَاطِ المِيَاهِ، وَ مَعْرِفَةِ الْعَقَاقِيرِ الَّتِى يُسْتَشْفَى بِهَا مِنْ ضُرُوبِ الاَسْقَامِ، و الْمَعَادِنِ الَّتِى يُسْتَخْرَجُ مِنْهَا اَنْوَاعُ الْجَوَاهِرِ، وَ رُكُوبِ السُّفُنِ وَ الْغَوْصِ فِى الْبَحْرِ ... وَ التَّصَرُّفِ فِى الصِّنَاعَاتِ وَ وُجُوهِ الْمَتَاجِرِ وَ الْمَكَاسِبِ»(21)؛ (امام صادق(عليه السلام) مطابق اين روايت ضمن بر شمردن علوم و دانش هاى مفيدى كه خداوند به لطف و كرمش بر انسان ارزانى داشته، مى فرمايد: همچنين به او علومى بخشيده؛ كه اصلاح دنياى او در آن است، مانند: كشاورزى، باغدارى، استخراج زمين(22) دامدارى و استخراج آبها از زمين، شناخت گياهان دارويى كه براى انواع بيمارى ها مفيد است و شناخت معادنى كه از آنها انواع جواهر استخراج مى شود، و سوار شدن بر كشتى ها و غواصّى در درياها... و تصرّف در انواع صنايع و انواع تجارت ها و كسب ها). به اين ترتيب امام(عليه السلام) تمام اين علوم را از مواهب الهى شمرده و انسانها را به تحصيل، تعليم و گسترش آن تشويق فرموده است.
7. در حديثى از پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) ضمن بيان حقوق فرزندان بر پدران آمده است: «وَ يُعَلِّمَهُ كِتابَ اللهِ وَ يُطَهِّرَهُ وَ يُعَلِّمَهُ السِّبَاحَةِ»(23)؛ (از حقوق فرزندان بر پدر اين است كه كتاب خدا را به او تعليم كند، و او را از پليدى ها و گناهان پاك سازد، و فن شنا را به او بياموزد). از اين حديث به خوبى استفاده مى شود كه حتّى تعليم فن شنا از نظر قانونگذار اسلام دور نمانده، و تعليم آن را به فرزندان توصيه كرده است.
8. در حديثى ديگر از امام موسى بن جعفر(عليهما السلام) مى خوانيم: «وَ بَعْدَ عِلْمِ الْقُرآنِ مَا يَكُونُ اَشْرَفَ مِنْ عِلْمِ النُّجُومِ وِ هُوَ عِلْمُ الاَنْبِيَاءِ وَ الاَوْصِيَاءِ وَ وَرَثَةِ الاَنْبِيَاءِ الَّذِينَ قَالَ اللهُ عَزَّوَجَلَّ: «وَ عَلَامَاتٍ وَ بِالنَّجْمِ هُمْ يَهْتَدُونَ»(24)؛ (بعد از علم قرآن، علمى شريف تر از علم نجوم و ستاره شناسى نيست و آن علم انبياء و اوصياء و وارثان آنها است، همانها كه خداوند متعال در حقّ آنها فرموده: خداوند علاماتى قرار داد و به وسيله ستارگان هدايت مى شوند).
از مجموع آيات و روايات فوق و نيز روايات ديگرى كه شرح همه آنها به طول مى انجامد به خوبى استفاده مى شود كه چگونه اسلام يك نهضت علمى نيرومند را پايه گذارى كرد؟ و به همين دليل با گذشت دو سه قرن اين نهال برومند رشد و نمو كرد و شاخ و برگ آن سراسر جهان اسلام را زير پوشش خود قرار داد، و چنان به ثمر نشست كه در مدّت كوتاهى كتاب هاى فراوان در رشته هاى مختلف علمى اعم از معارف الهى، فلسفه، طب، بهداشت، جغرافيا، فيزيك، شيمى و غير آنها تأليف و تصنيف شد؛ كه بخشى از آن به صورت ترجمه، و بخش ديگرى به صورت تحقيقات جديد دانشمندان اسلام، در رشته هاى مختلف علمى انتشار يافت.(25)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.