پاسخ اجمالی:
يكى از عوامل آلوده شدن به اعمال دوزخى، انكار روز جزاست كه انسان را به يك موجود بى بند و بار مبدل مى سازد و سؤال از دوزخیان كه چه عاملى شما را به دوزخ فرستاد؟ بيانگر رابطه طبيعى ميان اعمال و عقائد سوء با دخول در دوزخ است. آیات 1 تا 4 مطففين نيز دليل بازدارندگي ايمان به قيامت در ترك ظلم و غصب حقوق مردم و امثال آن است. اگر كسى به طور قطع بداند و يا احتمال دهد كه دادگاه عظيمى در پيش است كه مثقال ذرّة كار نيك و بد را محاسبه مي كند و پاداش مى دهد و راه بازگشت و جبرانى نيست، مسلّماً مراقب اعمال خويش خواهد بود.
پاسخ تفصیلی:
خداوند در قرآن، سوره مدثّر، آیات 40 تا 46 مى فرمايد: (هنگامى كه بهشتيان نگاهى به دوزخ مى افكنند و مجرمان را غرق در عذاب ها و شكنجه ها مى بينند، سؤال پر معنايى از آنها مى كنند، مى گويند: چه چيزى شما را به دوزخ فرستاد؟)؛ «في جَنَّاتٍ يَتَساءَلُونَ * عَنِ الْمُجْرِمينَ * ما سَلَکَکُمْ في سَقَرَ».(1)،(2) دوزخيان فريادشان بلند مى شود و عوامل دوزخ شدن خود را در چهار چيز خلاصه مى كنند: ترك نماز، ترك اطعام مستمندان، همسوئى با اهل باطل و سرانجام تكذيب مستمر روز جزا! «قالُوا لَمْ نَكُ مِنَ الْمُصَلِّينَ وَ لَمْ نَكُ نُطْعِمُ الْمِسْكينَ وَ كُنّا نَخُوضُ مَعَ الْخائضين وَ كُنّا نُكَذِّبُ بِيَوْمِ الدِّيْنِ».
اين آيات به خوبى نشان مى دهد كه يكى از عوامل آلوده شدن به اعمال دوزخى، بلكه ام الفساد و عامل اصلى همان انكار روز جزاست كه انسان را به يك موجود بى بند و بار و فاقد تعهد و مسئوليت و تقوا مبدل مى سازد. قابل توجه اينكه: سؤال نمى كنند چرا خداوند شما را به دوزخ فرستاد؟ بلكه مى گويند: چه عاملى شما را به دوزخ فرستاد؟ تا رابطه طبيعى ميان «اعمال و عقائد سوء» را با «سلوك و دخول در دوزخ» روشن كنند و نيز قابل توجّه است كه اولين موضوع از اين چهار عامل ترك پيوند با خدا (نماز) و دوّمى ترك ارتباط با خلق مستضعف (اطعام مسكين) و سوّمى همسويى با اهل باطل (خوض با خائضين) و چهارمى عدم ايمان به قيامت است. تكيه بر «يوم الدّين»؛ (روز جزا) از ميان نام هاى قيامت اشاره به اين حقيقت است كه عامل اصلى حركت به سوى ايمان و عمل صالح، توجه به روز جزا بودن روز قيامت است.
همچنین در سوره مطففین، آیات 1تا 4 که از «مُطَفِّفين»؛ (كم فروشان) سخن مى گويد، مى فرمايد: (واى بر آنها... آيا آنها باور ندارند كه براى روز بزرگى مبعوث مى شوند؟ آن روزى كه مردم در پيشگاه ربّ العالمين قيام مى كنند)؛ «وَيْلٌ لِلْمُطَفِّفينَ... اَلا يَظُنَّ اُولئِكَ اَنَّهُمْ مَبْعُوثُونَ * لِيَوْم عَظيم * يَوْمَ يَقُوْمُ النّاسُ لِرَبِّ الْعالَمينَ» در اينجا آيه دليل بر اين است كه ايمان به قيامت اثر بازدارنده مهمّى در ترك ظلم و غصب حقوق مردم و امثال آن دارد. هرگاه كسى به طور قطع بداند و يا حتّى احتمال دهد كه دادگاه عظيمى در پيش دارد كه «مثقال ذرّة» كار نيك و بد در آن مورد محاسبه قرار مى گيرد و به آن پاداش مناسب داده مى شود و هيچ راه بازگشت و جبرانى در كار نيست، مسلّماً مراقب اعمال خويش در اين جهان خواهد بود و همين ايمان و باور او را تربيت خواهد كرد.
علاوه بر این در سوره توبه آيه 45 سخن از كسانى است كه هنگام صدور فرمان جهاد براى تعلل ورزيدن از شركت در اين فريضه بزرگ الهى، خدمت پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) مى آمدند، و عذرها و بهانه هايى عنوان مى كردند تا پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) را در محذور اخلاقى قرار داده و از آن حضرت اجازه عدم شركت در ميدان جهاد را بگيرند و به اين ترتيب از زير بار اين فريضه مهم شانه خالى كنند، بى آنكه ظاهراً مرتكب خلافى شده باشند! قرآن مى گويد: مؤمنان به خدا و روز قيامت، هيچگاه براى جهاد با اموال و جان هاى خود از تو اجازه نمى گيرند؛ بلكه هنگامى كه فرمان جهاد صادر شد، مشتاقانه به سوى ميدان مى روند (مگر انجام وظيفه اجازه مى خواهد؟).
سپس مى افزايد: (تنها كسانى از تو اجازه مى خواهند كه ايمان به خدا و روز جزا ندارند و دل هايشان آميخته با شك و ترديد است و در شك و ترديد خود حيرانند)؛ «اِنَّما يَسْتَأْذِنُك الِّذينَ لا يُؤْمِنُونَ بِاللهِ وَ الْيَوْمِ الاْخِرِ وَ ارْتابَتْ قُلُوبُهُمْ فَهُمْ فى رَيْبِهِمْ يَتَردَّدوُنَ». البته اين منحصر به فريضه جهاد نيست، افراد با ايمان و معتقد به معاد در همه جا با عزمى راسخ و اراده اى محكم و خلل ناپذير به دنبال انجام وظيفه الهى خود مى روند ولى افراد بى ايمان و متزلزل و ضعيف الايمان و مخصوصاً منافقان دائماً سعى دارند با عذر و بهانه هايى شانه از زير بار انجام وظائف خود خالى كنند و در عين حال چنين وانمود نمايند كه طبق موازين ظاهرى شرع انور، خود را مستثنی ساختند و چه علامت خوبى است اين علامت براى شناختن مؤمنان مخلص از منافقان مرموز.
بار دیگر سوره ماعون، آیات 1 و 2 با صراحت سخن از كسانى مى گويد كه به خاطر تكذيب دين (روز جزا) با يتيمان با خشونت رفتار مى كنند و از تشويق به اطعام مساكين خوددارى مى نمايند. مى فرمايد: (آيا كسى را كه پيوسته روز جزا را انكار مى كند نديدى؟ او همان كسى است كه يتيم را با خشونت از خود مى راند و ديگران را هرگز به اطعام مساكين تشويق نمى كند)؛ «اَرَأَيْتَ الَّذى يُكَذِّبُ بِالدِّيْنِ * فَذلكَ الَّذىَ يَدُعُّ الْيَتيمَ * وَ لا يَحُضُّ عَلى طَعامِ الْمِسْكينِ». يدّع از مادّه «دع» (بر وزن حدّ) در اصل به معناى راندن توأم با خشونت است و «يَحُضُّ» از ماده «حضّ» به معناى ترغيب ديگران بر كارى است و چون اين هر دو به صورت مضارع در آيه فوق آمده است، معناى استمرار را مى رساند و «طعام» به معناى «اطعام» است.
در آيه فوق با توجه به اينكه «فاء» در «فَذلِكَ»، معناى «سببيت» را مى بخشد دليل روشنى است بر اين معنا كه انكار روز جزا سرچشمه اصلى اين اعمال زشت و شوم است، نه تنها محروم كردن يتيمان؛ بلكه منع شديد آنها همراه با خشونت و عنف، نه تنها خودش از كمك به مساكين خوددارى مى كند؛ بلكه ديگران را هم به اين كار ترغيب نمى نمايد و مانع خير ديگران نيز هست؛ چرا كه از عواقب سوء اعمال خويش نمى هراسد. او ايمان به دادگاه عدل خدا و حساب و كتاب و پاداش و كيفر ندارد، او چيزى جز زندگى چند روزه دنيا و مواهب مادى آن نمى بيند و لذا به آن دل بسته و از غير آن بيگانه است. مفسران شأن نزول هايى براى آيات فوق آورده اند، از جمله اينكه گفته اند: آيات درباره ابوسفيان نازل شده، او هر هفته دو شتر ذبح مى كرد (ولى فقط براى خود و كسانش بود) روزى يتيم گرسنه اى به سراغ او آمد و تقاضاى چيزى كرد، او با عصايش يتيم را به عقب راند (در اين هنگام آيات فوق نازل شد).
فخر رازى از «ماوردى» نقل كرده كه: «آيه درباره ابوجهل نازل شد. او وصى يتيمى بود. يتيم او در حالى كه عريان و برهنه بود نزد ابوجهل آمد و چيزى از اموال خودش را مطالبه كرد. او يتيم را با خشونت از خود راند. سران قريش به كودك يتيمِ مأيوس گفتند: از محمد بخواه تا براى تو نزد ابوجهل شفاعت كند و منظورشان استهزا و مسخره بود. كودك كه به اين نكته توجه نداشت نزد پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) آمد و از آن حضرت تقاضاى شفاعت كرد و عادت پيامبر اين بود كه هيچ نيازمندى را از در خانه خود محروم بر نمى گرداند، همراه كودك به سراغ ابوجهل آمد، ابوجهل (با نهايت تعجب) به پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله وسلم) خوش آمد گفت و مال زيادى به يتيم داد. سران قريش او را بر اين كار سرزنش كردند و گفتند: نكند به محمّد علاقه پيدا كرده باشى؟! گفت: نه به خدا سوگند! به او علاقه اى پيدا نكرده ام ولى در طرف راست و چپ او حربه هايى ديدم و از آن ترسيدم كه اگر دعوتش را اجابت نكنم در درون جسم من فرو برد!».(3) به هر حال دلالت آيه بر تأثير ايمان به معاد در اعمال آدمى كاملا نمايان است.(4)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.