پاسخ اجمالی:
انسان با صرف گفتن «لا إله إلا الله» به ملكوت آسمان وارد نمي شود، مگر اينكه قولش را با عمل كامل كند؛ زيرا قول بي عمل ناقص است. اين مسئله ما را به حكمت عبادت دعوت مي كند. كسي كه به عالم ملكوت آشنا شد از آنجايي كه ملكوت يقين آور است، ديگر مردد نيست و در هيچ امري شك ندارد. ترديد انسان به خاطر آن است كه به ملكوت راه پيدا نكرده، عبادتش صوري است و به حكمت عبادت نرسيده است. حكمت عبادت راه يافتن به ملكوت است و مشاهده ملكوت با يقين همراه است و خدا اين يقين را به افراد خاصي اعطا مي كند نه همگان.
پاسخ تفصیلی:
«ملكوت» يعني باطن و «مُلك» يعني ظاهر؛ آنجا كه سبحان است، جاي ملكوت است: «فَسُبْحانَ الَّذي بِيَدِهِ مَلَکُوتُ کُلِّ شَيْءٍ»(1) و آنجا كه سخن از مُلك است جاي تبارك: «تَبارَکَ الَّذي بِيَدِهِ الْمُلْکُ».(2) بين مُلك و ملكوت مثل ظاهر و باطن فرق است. او همگان را دعوت كرده كه سري به باطن عالم بزنيد و خود را ارزان نفروشيد. نه به خود اعتماد كنيد و نه به ديگران. راه رسيدن به باطن عالم را راهيان و واصلان اين راه تبيين كرده اند. مرحوم شيخ مفيد(رضوان الله عليه) بياني را از امام باقر يا امام صادق(سلام الله عليهما) نقل كرده كه فرمودند: «وَيْلٌ لِقَوْمٍ لَا يَدِينُونَ اللَّهَ بِالْأَمْرِ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْيِ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ قَالَ مَنْ قَالَ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ فَلَنْ يَلِجَ مَلَكُوتَ السَّمَاءِ حَتَّى يُتِمَّ قَوْلَهُ بِعَمَلٍ صَالِحٍ وَ لَا دِينَ لِمَنْ دَانَ اللَّهَ بِتَقْوِيَةِ بَاطِلٍ وَ لَا دِينَ لِمَنْ دَانَ اللَّهَ بِطَاعَةِ الظَّالِم»(3)؛ (واي به حال گروهي كه با امر به معروف و نهي از منكر دِين خود را نسبت به خداي سبحان و دين او ادا نمي كنند. دينداري را در جايي اِعمال مي كنند كه خطري نداشته باشد. اما نظارت بر كار ديگران به عنوان امر به معروف و نهي از منكر و باز داشتن از گناه ندارند. انسان با صرف گفتن كلمه «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ» به ملكوت آسمان وارد نمي شود، جز اينكه اين قول را با عمل تكميل كند؛ زيرا قول بي عمل ناقص و عمل، متمّم و مكمّل آن است. آيا اين مسئله ما را به حكمت عبادت دعوت نمي كند؟ ما را به حكمت «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ» هدايت نمي كند؟ مگر هر كسي به ملكوت عالم راه دارد؟ كسي كه به عالم ملكوت آشنا شد از آنجايي كه ملكوت يقين آور است، ديگر مردّد نيست و در هيچ امري شكّ ندارد.
عمّار ياسر گفت: ما در جنگ با حكومت اموي هيچ ترديدي نداريم. به اميرالمؤمنين(عليه السلام) عرض كرد: يا علي من اگر بدانم رضاي خدا در آن است كه اين شمشير را در دلم فرو ببرم كه از آن طرف سر در بياورد، با دست خود انتحار مي كنم. نيز در نهج البلاغه آمده است كه علي(عليه السلام) فرمود: «مَا شَكَكْتُ فِي الْحَقِّ مُنْذُ أُرِيتُه»(4) از آن هنگام كه خدا حق را به من نشان داد ديگر شك نكردم. كسي كه «عَلي بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّهِ»(5) قرار دارد شك نمي كند. اگر انسان گرفتار ترديد است، براي آن است كه به ملكوت راه پيدا نكرده، عبادتي صوري دارد و به حكمت عبادت نرسيده است.
حكمت عبادت راه پيدا كردن به ملكوت است و مشاهده ملكوت با يقين همراه است و چيزي در عالم گرامي تر و گرانتر از يقين نيست. خدا اين يقين را به افراد خاصي اعطا مي كند نه همگان. آيا اگر ابراهيم خليل(سلام الله عليه) هم اكنون نيز بود همان حرفي كه به بت پرستان آن منطقه گفت به ما نمي گفت؟ آيا نمي فرمود: «أُفٍّ لَکُمْ وَ لِما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ»(6) اف بر شما، و معبودهاي شما كه در بتكده هاي درون، آنها را مي پرستيد آيا ما به ميل خود عمل نمي كنيم؟ اگر از ما تعريف كنند، خوشمان نمي آيد؟ آيا اگر انتقادي سازنده و سالمي به ما داشتند بدمان نمي آيد؟ ما به خودمان چقدر علاقه منديم آن هم علاقه كاذب؟ ما خودپرست هستيم يا نه؟ اگر حضرت ابراهيم(عليه السلام) بود به ما نمي فرمود: اف بر شما و آن هواهايي كه مي پرستيد؟
اگر به ملكوت راه پيدا كنيم درون خودمان را مي بينيم و اگر درون خود و ديگران را ديديم، لحظه اي هم به غير خدا تكيه نمي كنيم آنگاه شيعه ابراهيمِ خليل خواهيم شد: «إِنَّ أَوْلَي النَّاسِ بِإِبْراهيمَ لَلَّذينَ اتَّبَعُوهُ وَ هذَا النَّبِيُّ»(7) پيروان راستين ابراهيم خليل، مؤمنان به آن حضرت و مؤمنان به خاتم الأنبيا(صلي الله عليه و آله و سلم) هستند. آنگاه انسان بر اساس آيه «أَ وَ لَمْ يَنْظُرُوا في مَلَکُوتِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ»(8) دعوت خدا را لبيك مي گويد و به ملكوت عالم راه پيدا خواهد كرد.(9)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.