پاسخ اجمالی:
براى اين کلام امام(ع) چهار تفسير بيان شده است: 1- هر كس بدن جسمانى را بشناسد خدا را مى شناسد. 2- كسى كه بداند كه مخلوق است علم پيدا مى كند كه خالق و علتى وجود دارد. 3- انسان وقتى نظر به خود مى كند می فهمد که فقير است و منبع بى نيازى وجود دارد که انسان محتاج اوست. 4- كسى كه نفس خود را در اثر رفع موانع و حجاب هاى درونى و بيرونى شناخت، خدا را مشاهده خواهد كرد.
پاسخ تفصیلی:
مولى الموحدين و امام العارفين امام علی(عليه السلام) مي فرمايد: «مَنْ عَرَفَ نَفسَهُ فَقَد عَرَفَ رَبَّهُ»(1)؛ (كسى كه خود را شناخت خدايش را شناخته است).
براى اين عبارت مي توان چهار تفسير بيان كرد:
1ـ تفسير ظاهرى جسمانى، كه برگشت به برهان نظم در خداشناسى مى كند، يعنى هر كس اين بدن جسمانى و عنصرى را بشناسد خدا را مى شناسد. دستگاه هائى در اين بدن است كه هر يك براى خداشناسى كافى است، چشم را اگر كسى از نظر تشريح و فيزيولوژى بنگرد محال است خدا را نشناسد، اگر به قلب دقيقاً نظر كند بر وجود خدا گواهى مى دهد.
می گویند یک قلب مصنوعى را به هزينه اي حدود 30 ميليون تومان ساختند؛ اما فقط پنج، شش روز كار كرد و باز ايستاد. اگر از كار باز نمى ايستاد هم مگر قابل مقايسه با قلب طبيعى بود؟ با قلب مصنوعى بايد آهسته برود آهسته بيايد، نه می توان با آن كوهنوردى کرد و نه کارهای سنگین انجام داد.
به سلول هاى بدن بنگر، دانشمندان می گویند: بدن انسان از واحدهائى به نام سلول و ياخته تشكيل شده كه آجرهاى ساختمانى بدن است و به طور متوسط [در بدن هر انسان] ده ميليون ميليارد سلول وجود دارد. اگر بشر بخواهد چيزى درست كند تا كار يك سلول را انجام دهد محاسبه شده كه نياز به شهرى است كه هزاران كارخانه و لابراتوار داشته باشد.(2) آيا وجدان باور مى كند كه طبيعت كور و كر چنين كند؟!
2ـ تفسير دوم اشاره به برهان علت و معلول است. كسى كه آگاه شد كه مخلوق است و معلول، علم پيدا مى كند كه خالق و علتى وجود دارد و در سلسله علل به جائى مي رسد كه ديگر او معلول نيست و علة العلل است و آن تنها خدا است و الّا تسلسل لازم مى آيد كه محال است.
3ـ اشاره به برهان وجوب و امكان و (فقر و غنا) دارد. انسان وقتى نظر به خود مى كند و خود را مى شناسد و می فهمد كه هيچ ندارد و فقير است؛ آگاهى پيدا مى كند كه منبع مستقل و بى نيازى هست كه نيازمند به اوست؛ «يَا أَيُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَرَاءُ إِلَى اللهِ وَ اللهُ هُوَ الْغَنِىُّ الْحَمِیدُ»(3)؛ (اى مردم! شما [همگى] نیازمند به خدایید؛ تنها خداوند است که بى نیاز و ستوده است).
4ـ سه طريق قبلي، اثبات و آگاهى بر وجود خداوند از طريق استدلال بود و راه چهارم يافتن خداوند از طريق شهود است؛ يعنى كسى كه نفس خود را در اثر رفع موانع و حجاب هاى درونى و بيرونى شناخت، خدا را مشاهده خواهد كرد و بر حاكميت او واقف خواهد شد و همان مى شود كه وقتى به ائمه اطهار(عليهم السلام) مى گفتند آيا خدا را ديده ايد؟ مى فرمودند: «مَا كُنتُ أعبُدُ شَيئاً لَمْ اَرَ لَمْ تَرَهُ الاَبصَارُ بِمُشَاهَدَةِ العَيَانِ وَ لَكِن رَأَتْهُ القُلُوبُ بِحَقَائِقِ الاِيمَانِ»(4)؛ (چيزى را كه نديده باشم، عبادت نمى كنم. ديدگان ظاهرى و چشم هاى سر، او را نمى بينند و لكن قلبها با حقيقت ايمان [و شناخت نفس، او را] خواهند ديد، [با بصر نتوان ديد؛ ولى با بصيرت توان ديد]). اگر كسى خود را شناخت راهى براى شناخت صفات خدا و يافتن آنها پيدا كرده است. «مَنْ عَرَفَ نَفسَهُ بِالعِلمِ وَ القُدرَةِ عَرَفَ رَبَّهُ بِالعِلمِ وَ القُدرَةِ»؛ (اگر با علم و قدرت، خود را شناخت، علم و قدرت خداوند را مى يابد).
وقتى ديد نفس او در صفحه ذهن مى تواند صورت هاى ذهنى را در يك لحظه خلق كند و در لحظه ديگر از صفحه ذهن پاك كند، معنى «كن فيكون» را مى يابد و یقین می کند كه اگر خداوند اراده كند در يك لحظه خلق و در لحظه ديگر محو مى كند. البته ايجاد صور و تشبيه آن به ايجاد مخلوقات، تمثيلي براى فهم مطلب است و گرنه فاصله بین این دو بسيار است. اينها تماماً در صفات الهى است و كسى را به كنه آن ذات پاك راهي نيست، چنان كه حقيقت و ذات نفس و روح بر ما پوشيده است؛ «وَ يَسْأَلُونَكَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّى»(5)؛ (و از تو درباره «روح» سؤال مى کنند، بگو: روح از فرمان پروردگار من است و از علم و دانش، جز اندکى به شما داده نشده است).(6)
چگونه مدعى هستيم روح و نفس را شناخته ايم در حالى كه محقق كاشانى در «روض الجنان» چهارده قول آورده است كه حقيقت نفس چيست؟(7) از حالت جسمانى گرفته تا فوق روحانى.
كميل يكى از اصحاب خاص اميرالمؤمنين علی(عليه السلام) است، او از يارانى بوده كه چه بسا به او حرف هائى گفته مى شد كه به ديگران گفته نمى شد. وى گويد: به علی(عليه السلام) عرض كردم: «اُرِيدُ اَنْ تُعَرِّفَنِى نَفسِى قَالَ يَا كُمَيلُ وَ أَىُّ الاَنْفُسُ تُرِيدُ اَنْ اُعَرِّفَكَ قُلتُ يَا مُولَاىَ هَل هِىَ اِلَّا نَفسٌ وَاحِدَةٌ قَالَ يَا كُمَيلُ اِنَّمَا هِىَ اَربَعَةٌ اَلنَّامِيَةُ اَلنَّبَاتِيَّهُ وَ الحِسِّيََّةُ الحَيوَانِيَّةُ وَ النَّاطِقَةُ اَلقُدسِيَّةُ وَ الكُلِّيَّةُ الاِلهِيَّةُ وَ لِكُلِ وَاحِدَةٍ مِنْ هَذِهِ خَمسُ قُوىً وَ خَاصِيَتَانِ...»(8)؛ (مى خواهم نفس مرا به من معرفى كني و بشناسانى. فرمودند: اى كميل! كدام يك از نفسها را مى خواهى به تو بشناسانم؟ گفتم: اى مولاى من آيا مگر غير از يك نفس، نفس ديگرى هم هست؟ فرمودند: اى كميل! چهار نفس داريم: ناميه نباتيه ـ حسّیه حيوانيه ـ ناطقه قدسيه ـ كليّه الهيه و هر كدام از اينها پنج قوا و نيرو و دو خصلت دارند....).
بى جهت نيست با اينكه موضوع بسيارى از علوم مثل روانشناسى و روانكاوى «انسان» است و با اينكه تشريح فيزيولوژى روى آن صورت گرفته ولى در عين حال انسان موجودى ناشناخته است. بى جهت نيست كه خداوند در خلقت انسان به خود باليده مى فرمايد: «فَتَبَارَكَ اللّهُ اَحسَنُ الخَالِقِينَ»(9)؛ (پس بزرگ و پر برکت است خدایى که بهترین آفرینندگان است!).(10)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.