پاسخ اجمالی:
به اعتقاد بسياري از علماي اهل سنت، مراد از «شاهد» در آيه «أفمن كان على بيّنة من ربّه و يتلوه شاهد منه ...» امام على(ع) است. به عنوان نمونه حاكم حسكانى در «شواهد التنزيل» روايات متعددى كه بالغ بر 16 روايت مى شود در ذيل اين آيه آورده است که گواهى مى دهد منظور از «شاهد» در آيه فوق على(ع) است.
پاسخ تفصیلی:
در آيه 17 سوره «هود» مى خوانيم: «أَفَمَنْ كانَ عَلى بَيِّنَة مِنْ رَبِّهِ وَ يَتْلُوهُ شاهِدٌ مِنْهُ وَ مِنْ قَبْلِهِ كِتابُ مُوسى اِماماً وَ رَحْمَةً اُولئكَ يُؤمِنُونَ بِهِ» (آيا آن كس كه دليل آشكارى از پروردگارخويش دارد و به دنبال آن شاهدى از سوى [خدا] آمده و پيش از آن، كتاب موسى كه پيشوا و رحمت بوده [گواهى بر آن مى دهد، همچون كسى است كه چنين نباشد؟!] آنها [حق طلبان] به او ايمان مى آورند).
حاكم حسكانى در «شواهد التنزيل» روايات متعددى كه بالغ بر 16 روايت مى شود در ذيل اين آيه آورده است که گواهى مى دهد منظور از «شاهد» در آيه فوق على(عليه السلام) است، از جمله از انس بن مالك نقل مى كند كه منظور از جمله «أَفَمَنْ كانَ عَلى بَيِّنَة مِنْ رَبِّهِ»؛ (آيا آن كسى كه دليل آشكارى از پروردگار خويش دارد) محمد(صلى الله عليه و آله) است و منظور از جمله «وَ يَتْلُوُهُ شاهِد مِنْهُ» علىّ بن ابى طالب(عليه السلام) مى باشد، او بود كه زبان رسول خدا(صلى الله عليه و آله) به سوى اهل مكه به هنگام شكستن پيمان آنها شد.(1)
در حديث ديگرى از ابن عباس نقل مى كند كه در تفسير «وَ يَتْلُوهُ شاهِد مِنْهُ» گفت: «هُوَ عَلِىّ خاصَّة»(2)؛ (او فقط على بن ابى طالب (عليه السلام)است).
نيز از زاذان [يكى از اصحاب و ياران خاص امام على(عليه السلام)] از امام على(عليه السلام) نقل مى كند كه آن حضرت فرمود: «اگر مسند قضاوت براى من فراهم شود و من بر آن بنشينم در ميان اهل تورات به توراتشان، در ميان اهل انجيل به انجيلشان، در ميان اهل زبور به زبورشان و بين اهل قرآن به قرآن داورى خواهم كرد؛ آن چنان داوری ای كه به سوى خدا صعود كند! به خدا سوگند! آيه اى در شب يا روز، در بيابان يا كوه، در صحرا يا دريا نازل نشده مگر اينكه من مى دانم كه در چه ساعتى نازل شد! و درباره چه كسى نازل گرديد... كسى سؤال كرد چه آيه اى درباره تو نازل شده است اى امير مؤمنان؟ فرمود: «أَفَمَنْ كانَ على بَيِّنَة مِنْ رَبِّهِ وَ يَتْلُوُهُ شاهِد مِنهُ» محمد(صلى الله عليه و آله) بر «بينه» پروردگارش بود و من شاهد و گواهى او بودم كه به دنبال او گام بر مى دارم.(3)
سيوطى در تفسير «الدّر المنثور» نيز روايات متعددى در همين زمينه آورده است از جمله در روايتى از ابن ابى حاتم و ابن مردويه و ابونعيم از على بن ابى طالب(عليه السلام) نقل مى كند كه فرمود: «ما مِنْ رَجُل مِنْ قُرَيْش اِلّا نَزَلَ فيهِ طائِفة مِنَ القُرآنِ»؛ (هيچ مردى از مردان قريش نيست مگر اينكه بخشى از قرآن درباره او نازل شده است).
كسى از حضرتش پرسيد: درباره شما چه نازل شده است؟ فرمود: آيا سوره هود را نمى خوانى؟ مى فرمايد: «أَفَمَنْ كانَ عَلى بَيِّنَة مِنْ رَبِّهِ وَ يَتْلُوهُ شاهِد مِنْه»؛ (رسول خدا(صلى الله عليه و آله) دليل آشكارى از پروردگار خويش دارد و من شاهد و گواهى از اويم).(4)
سپس چند حديث ديگر به همين مضمون آورده است.(5)
در تفسير «روح المعانى» بعد از آنكه حديث ابن ابى حاتم و ابن مردويه از امام على(عليه السلام) درباره نزول اين آيه در مورد وجود مقدس آن حضرت نقل مى كند و نيز همين معنى را در حديث ديگرى از پيامبر اسلام(صلى الله عليه و آله) روايت مى كند كه فرمود: ««أَفَمَنْ كانَ عَلى بَيِّنَة مِنْ رَبِّهِ» من هستم، «وَ يَتْلُوهُ شاهِد» على(عليه السلام) است»، مى گويد: بعضى از شيعه به اين احاديث براى خلافت على(عليه السلام) بعد از رسول خدا(صلى الله عليه وآله) استدلال كرده اند؛ زيرا در اين آيه على(عليه السلام) شاهد شمرده شده و در آيه «اِنّا اَرْسَلْناكَ شاهِداً وَ مُبَشِّراً وَ نَذيراً»(6) پيامبر(صلى الله عليه و آله) شاهد و گواه معرفى شده است و نشان مى دهد كه مقام على(عليه السلام) همطراز مقام پيامبر(صلى الله عليه و آله) در ميان امت است؛ چون خداوند مى فرمايد: «وَ يَتْلُوهُ» يعنى على(عليه السلام) به دنبال او مى آيد، اشاره به اين است كه او خليفه بعد از پيامبر(صلى الله عليه و آله) است. سپس مى گويد: اين خبر صحيح نيست و بعد روايتى نقل مى كند كه منظور از شاهد، زبان پيامبر(صلى الله عليه و آله) است.(7)
مفسر «المنار» كه او هم در تعصّب نسبت به شيعه و مسائل مربوط به امامت على(عليه السلام) كمتر از آلوسى در «روح المعانى» نيست؛ در تفسير آيه، سخت به دست و پا مى افتد و خود را در تكلفات عجيبى گرفتار مى سازد؛ از جمله اينكه مى گويد: ظاهرترين معنى آيه اين است كه «بيّنه» اشاره به علم يقينى پيامبر(صلى الله عليه و آله) به نبوت خويش است و شاهد همان قرآن است و از سعيد بن جبير نقل مى كند كه «بيّنه» قرآن و «شاهد» جبرئيل و «يتلوه» به معنى تلاوت كردن قرآن است بر پيامبر(صلى الله عليه و آله). سپس مى گويد: در روايت ضعيفى آمده است كه «شاهد» زبان پيامبر(صلى الله عليه و آله) است كه قرآن را بر مردم تلاوت مى كرد و در روايت ضعيف ديگرى كه شيعه آن را نقل كرده آمده است كه «شاهد» على(عليه السلام) است.(8)
متأسفانه هميشه پيش داورى ها و پيش فرض ها مانع مهمى بر سر راه فهم آيات قرآن و روايات مشهور اسلامى بوده است و در اينجا چند نكته حائز اهميت است:
1ـ شگفت آور است درباره حديثى كه اين همه طرق مختلف در كتب معروف و مشهور اهل سنت دارد، گفته شود آن، يك روايتى است كه شيعه آن را نقل مى كند، آيا مفسر المنار اين همه رواياتى را كه در «الدر المنثور» و «شواهد التنزيل» و حتى «روح المعانى» در مورد تفسير «شاهد» به على(عليه السلام) آمده است نديده و مى گويد: اين روايت را فقط شيعه نقل كرده، يا بايد گفت هر روايتى كه به نفع مكتب شيعه باشد، روايت شيعى است، هر چند ده ها نفر از روات اهل سنت آن را نقل كرده باشند؟!
2ـ جمعى از مفسران اهل سنت اين تفسير را كه منظور از «شاهد» زبان پيامبر(صلى الله عليه و آله) است مى پذيرند [مفهومى كه در هيچ جاى قرآن ديده نمى شود] در حالى كه المنار آن را يك روايت ضعيف مى شمرد، شايد او به اين حقيقت توجه كرده است كه تفسير «شاهد» به زبان پيامبر(صلى الله عليه و آله) و همچنين «يتلوهُ» را به «تلاوت» قرآن تفسير كردن، بسيار پر تكلف است؛ زيرا معنى مجموع جمله اين مى شود: «آيا كسى كه دليل روشنى يعنى قرآن از سوى پروردگارش داشته و زبانش آن را تلاوت مى كند و بر آن گواهى مى دهد ... مانند كسى است كه چنين نيست» مفهوم اين سخن آن است كه پيامبر(صلى الله عليه و آله) شاهد و گواه خويشتن است، آيا مدعى مى تواند شاهد خويش باشد؟ يا بايد شاهد و گواه شخص ديگرى باشد؟ مگر قرآن را پيامبر نياورده، چگونه زبان پيامبر(صلى الله عليه و آله) شاهد قرآن است؟ مگر زبان پيامبر(صلى الله عليه و آله) غير از خود او است؟ چگونه مى توانيم جزء وجود كسى را شاهد و گواه خودش قرار دهيم؟! كسى كه نخواهد به واقعيت ها اعتراف كند به اين بيراهه ها كشيده خواهد شد.
3ـ اينكه گفته اند: منظور از «شاهد» جبرئيل است؛ در حالى كه هيچ كس از مردم اين شاهد را نمى بيند و از وجود او خبر ندارند، چگونه با مفهوم شهادت سازگار است؟ آيا مجبوريم شعرى بگوئيم كه در قافيه آن گرفتار شويم؟
4ـ عجيب تر اين كه آلوسى در «روح المعانى» مى گويد: منظور از «بيّنه» قرآن است و «شاهد» همان جنبه اعجاز آن مى باشد.
در حالى كه «بيّنه» بودن قرآن، تنها از طريق اعجاز آن است و قرآن بدون جنبه هاى اعجاز نمى تواند «بيّنه» محسوب شود، بنابراين «بيّنه» و «شاهد» يكى خواهد بود و اين با محتواى آيه سازگار نيست.
5ـ تفسير «بيّنه» به «علم يقينى باطنى» پيامبر(صلى الله عليه و آله) به نبوت خويش و سپس تفسير «شاهد» به قرآن مجيد آن هم از عجائب است؛ زيرا مفهوم واژه «بيّنه» را بايد قبل از هر چيز در خود قرآن جستجو كرد، «بيّنه» در قرآن مجيد 19 بار و «بيّنات» كه جمع آن است 52 بار، به كار رفته و معمولا به معنى معجزه يا كتب آسمانى و قرآن مجيد آمده است، نه به معنى علم باطنى فطرى ضرورى.
بنابراين اگر بخواهيم تكلفات را كنار بگذاريم، «بيّنه» در آيه فوق به معنى قرآن است كه معجزه جاويدان پيامبر اسلام(صلى الله عليه و آله) مى باشد و «شاهد» به معنى شخصى غير از پيامبر(صلى الله عليه و آله) است كه گواهى بر حقانّيت آن بدهد، امّا آنها كه از اين تفسير كه به حقانيّت مذهب شيعه منتهى مى شود، وحشت دارند، حاضرند هر گونه تكلف را براى كنار زدن اين تفسير مرتكب شوند، تا پيش داورى هاى آنها خلاف از آب در نيايد.(9)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.