پاسخ اجمالی:
عدهاي گفته اند كلمات «ابنائنا»، «انفسنا»، «نساءنا» جمعند و بر يك يا دو نفر اطلاق نميشوند؟ پاسخ اينکه اولا: پيغمبر(ص)، تنها امام على(ع) و حضرت فاطمه(س) و دو فرزندشان را به مباهله برد. ثانیا: در قرآن و غیر آن اطلاق صيغه جمع بر مفرد يا تثنيه زیاد دیده شده است. ضمن اینکه بسيار مى شود كه به هنگام تنظيم يك قرارداد، حكم به صورت كلى و به صيغه جمع آورده مى شود تا بر همه مصاديق منطبق گردد؛ ولى در مرحله اجرا، ممكن است مصداق منحصر به يك فرد باشد و اين انحصار در مصداق، منافات با كلى بودن مسئله ندارد.
پاسخ تفصیلی:
اشكال معروفى كه نويسنده «المنار» و بعضى ديگر، در مورد نزول آيه 61 سوره آل عمران معروف به آیه «مباهله» در حق اهل بيت(عليهم السلام) ذكر كرده اند اين است كه چگونه امكان دارد منظور از «ابنائنا»؛ (فرزندان ما) حسن و حسين(عليهما السلام) باشند در حالى كه «ابنائنا» جمع است و جمع بر دو نفر اطلاق نمى شود؟ و نيز چگونه ممكن است «نساءنا»؛ (زنان ما) كه معنى جمع دارد، تنها بر بانوى اسلام فاطمه زهرا(عليها السلام) اطلاق گردد؟ و نيز چگونه ممكن است منظور از «انفسنا»، تنها على(عليه السلام) مراد باشد؟ زيرا «انفسنا» نيز صيغه جمع است و على(ع) يك نفر بود.
«فَمَنْ حَاجَّکَ فيهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَکُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَکُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَي الْکاذِبينَ»؛ (هر گاه بعد از علم و دانشی که [در باره مسیح] به تو رسیده [باز] کسانی با تو به محاجّه و ستیز برخیزند به آنها بگو: بیایید ما فرزندان خود را دعوت کنیم، شما هم فرزندان خود را؛ ما زنان خویش را دعوت نماییم، شما هم زنان خود را؛ ما از نفوس خود دعوت کنیم، شما هم از نفوس خود؛ آن گاه مباهله کنیم و لعنت خدا را بر دروغگویان قرار دهیم).
در پاسخ اين شبهه نظر شما را به چند نكته جلب مى كنيم:
1ـ احاديث فراوانى در بسيارى از منابع معروف و معتبر اسلامى اعم از شيعه و سنى در زمينه ورود اين آيه در مورد اهل بيت(عليهم السلام) به ما رسيده است كه در آنها تصريح شده پيغمبر(صلى الله عليه وآله) غير از على و فاطمه و حسن و حسين(عليهم السلام) كسى را به مباهله نياورد و اين خود قرينه آشكارى براى تفسير آيه خواهد بود؛ زيرا مى دانيم از جمله قرائنى كه آيات قرآن را تفسير مى كند سنت و شأن نزول قطعى است.
بنابراين، ايراد مزبور تنها متوجه شيعه نمى شود. بلكه همه دانشمندان اسلام بايد از آن پاسخ گويند.
2ـ اطلاق صيغه جمع بر مفرد يا بر تثنيه تازگى ندارد و قرآن و غير قرآن از ادبيات عرب و حتى غير عرب اين معنى بسيار ديده مى شود.
توضيح اينكه: بسيار مى شود كه به هنگام بيان يك قانون يا تنظيم يك عهدنامه، حكم به صورت كلى و به صيغه جمع آورده مى شود و مثلا در عهدنامه چنين مى نويسند كه: مسؤول اجراى آن امضاء كنندگان عهدنامه و فرزندان آنها هستند؛ در حالى كه ممكن است يكى از دو طرف تنها يك يا دو فرزند داشته باشد؛ اين موضوع هيچگونه منافاتى با تنظيم قانون يا عهدنامه به صورت جمع ندارد.
خلاصه اينكه ما دو مرحله داريم مرحله قرارداد و مرحله اجرا. در مرحله قرارداد، گاهى الفاظ به صورت جمع ذكر مى شوند تا بر همه مصاديق تطبيق گردند؛ ولى در مرحله اجرا، ممكن است مصداق منحصر به يك فرد باشد و اين انحصار در مصداق، منافات با كلى بودن مسئله ندارد.
به عبارت ديگر پيامبر(صلى الله عليه وآله) موظف بود طبق قراردادى كه با نصاراى نجران بسته بود همه فرزندان و زنان خاص و خاندانش و تمام كسانى كه بمنزله جان او بودند همراه خود به مباهله ببرد؛ ولى اينها مصداقى جز دو فرزند و يك زن و مرد نداشتند.(دقّت كنيد)
در آيات قرآن موارد متعدد ديگرى داريم كه عبارت بصورت صيغه جمع آمده اما مصداق آن به جهتى از جهات منحصر به يك فرد بوده است: مثلا در قرآن مى خوانيم: «اَلَّذين قالَ لَهُمُ النّاسُ اِنَّ النّاسَ قَدْ جَمَعُوا لَكُمْ فَاخْشَوْهُمْ»(1)؛ ([همان] كسانى كه [بعضى از] مردم، به آنان گفتند: دشمنان براى [حمله به] شما گرد آمده اند؛ از آنها بترسيد!). در اين آيه منظور از «الناس»؛ (مردم) طبق تصريح جمعى از مفسران، «نعيم بن مسعود» است كه از ابوسفيان اموالى گرفته بود تا مسلمانان را از قدرت مشركان بترساند! و همچنين قرآن مى فرمايد: «لَقَدْ سَمِعَ اللهُ قَولَ الَّذينَ قالُوا اِنَّ اللهَ فَقيرٌ وَ نَحْنُ اَغْنياء»(2)؛ (خداوند، سخن آنها [گروهى از يهود] را كه گفتند: خدا فقير است و ما بى نيازيم شنيد!).
منظور از «اَلّذين» در آيه طبق تصريح جمعى از مفسران حى بن اخطب يا فنحاص است. گاهى اطلاق كلمه جمع بر مفرد به عنوان بزرگداشت نيز ديده مى شود؛ همان طور كه درباره ابراهيم مى خوانيم: «اِنَّ اِبْراهيمَ كانَ اُمَّةً قانتاً لله»(3)؛ (ابراهيم [به تنهايى] امّتى بود مطيع فرمان خدا). در اينجا كلمه «امت» كه اسم جمع است بر فرد اطلاق شده است.
3ـ از آيه مباهله استفاده مى شود كه به فرزندان دختر نيز حقيقتاً «ابن» گفته مى شود برخلاف آنچه در جاهليت مرسوم بود كه تنها فرزندان پسر را فرزند خود مى دانستند و مى گفتند: بَنُونا بَنُو اَبْنائِنا وَ بَناتِنا *** بَنُوهُنَّ اَبْناءُ الرِّجالِ اَباعِدِ
(يعنى فرزندان ما تنها پسر زاده هاى ما هستند اما دختر زاده هاى ما فرزندان مردم بيگانه محسوب مى شوند نه فرزندان ما).
اين طرز تفكّر مولود همان سنت غلط جاهلى بود كه دختران و زنان را عضو اصلى جامعه انسانى نمى دانستند و آنها را در حكم ظروفى براى نگهدارى پسران مى پنداشتند. چنانكه شاعر آنها مى گويد: وَ اِنَّما اُمَّهاتُ النّاسِ اَوْعِيَةُ *** مُسْتَودَعاتُ وَ لِلاَنْسابِ آباء
(مادران مردم حكم ظروفى براى پرورش آنها دارند و براى نسب، تنها پدران شناخته مى شوند!).
ولى اسلام اين طرز تفكر را به شدت در هم كوبيد و احكام فرزند را بر فرزندان پسرى و دخترى يكسان جارى ساخت.
قرآن درباره فرزندان ابراهيم مى فرماید: «وَ مِنْ ذُرِيَّتِهِ داوُدَ وَ سُليمانَ وَ اَيُّوبَ وَ يُوسُفَ وَ مُوْسى وَ هارُونَ وَ كذلِكَ نَجْزى الْمحْسِنينَ وَ زَكَرِيّا وَ يَحْيى وَ عِيسى وَ الْياسَ كلٌّ مِنَ الصّالِحينَ»(4)؛ (و از فرزندان او، داود و سليمان و ايوب و يوسف و موسى و هارون را [هدايت كرديم]؛ اين گونه نيكوكاران را پاداش مى دهيم. و [همچنين] زكريا و يحيى و عيسى و الياس را كه همگى از صالحان بودند).
در اين آيه حضرت مسيح از فرزندان ابراهيم شمرده شده در حالى كه فرزند دخترى بود و در رواياتى كه از طرق شيعه و سنى درباره امام حسن و امام حسين(عليهما السلام) وارد شده اطلاق كلمه «ابن رسول الله»؛ (فرزندان پيامبر) كراراً ديده مى شود. در آيات مربوط به زنانى كه ازدواج با آنها حرام است مى خوانيم: «و حلائل ابنائكم»؛ (يعنى همسران پسران شما). در ميان فقهاى اسلام اين مسئله مسلم است كه همسران پسرها و نوه ها چه دخترى باشند و چه پسرى بر شخص حرام است و مشمول آيه فوق مى باشند.
از نكات قابل توجه در مورد آيه مباهله اينكه در حديث معروفى آمده است كه مأمون عباسى از امام على بن موسى الرضا(عليه السلام) سؤال كرد دليل بر خلافت [بلافصل] جدت على بن ابيطالب(عليه السلام) چيست؟ فرمود: آيه «انفسنا».
مأمون عرض كرد: اگر«نسائنا» نبود! امام در پاسخ او فرمود: اگر «ابنائنا» نبود!
علامه طباطبايى در تفسير اين جمله هاى كوتاه و پر معنى مى گويد: استدلال امام به آيه «انفسنا» از اين جهت است كه خداوند على(عليه السلام) را همچون نفس و جان پيامبر(صلى الله عليه وآله) قرار داده (و بنابراين شايسته ترين فرد براى امامت و خلافت است و در همه چيز جز مقام رسالت و نبوت شبيه او مى باشد).
پاسخ مأمون در واقع ايرادى است كه به اين استدلال گرفته مى گويد: كلمه «نسائنا»؛ (زنان ما) مى تواند دليل بر اين باشد كه «انفسنا» به معنى «رجالنا»؛ (مردان ما) مى باشد، نه به معنى كسى كه همچون جان پيامبر(صلى الله عليه وآله) است و پاسخ مجدد امام(عليه السلام) اشاره به اين است كه اگر «انفسنا» به معنى «رجالنا» بوده باشد ديگر جايى براى «ابنائنا» باقى نمى ماند. زيرا اين افراد نيز در واژه هاى رجال و نساء داخل هستند، بنابراين «انفسنا» به معنى «رجالنا» نيست. (دقت كنيد)(5)
در «بحارالانوار» جريان مأمون به صورت ديگرى نقل شده است و ظاهراً سؤال و جواب ديگرى از امام على بن موسى الرضا(عليه السلام) در جاى ديگر است. اين روايت مى گويد: روزى مامون به امام على بن موسى الرضا(عليه السلام) عرض كرد: بالاترين فضيلت امام اميرالمؤمنين(على بن ابيطالب) كه قرآن بر آن دلالت دارد بيان كنيد. امام(ع): فرمود آيه مباهله است، خداوند مى فرمايد: «فَمَنْ حاجَّكَ فيه ...» هنگامى كه اين آيه نازل شد رسول خدا(صلى الله عليه وآله) حسن و حسين(عليهما السلام) را فرا خواند پس اين دو نفر مصداق «ابنائنا» بودند و فاطمه(عليها السلام) را نيز فرا خواند. بنابراين او مصداق «نسائنا» بود و اميرالمؤمنين على(عليه السلام) را فرا خواند و او نفس و جان پيامبر به حكم خدا بود و از آنجا كه احدى از خلق خدا بالاتر و بزرگوارتر از رسول خدا(ص) نيست، بنابراين ثابت مى شود كه احدى افضل از نفس رسول الله يعنى على(ع) نمى باشد».
مأمون گفت: ممكن است كسى بگويد «انفسنا» اشاره به خود پيامبر(صلى الله عليه وآله) است نه غير او. امام(عليه السلام) در جواب فرمود: «مگر كسى خودش را فرا مى خواند؟ و چون پيامبر(ص) علاوه بر فاطمه(عليها السلام) و حسن و حسين، على(عليه السلام) را فرا خواند معلوم مى شود على(ع) بمنزله نفس و جان پيامبر(صه) است».(6)،(7)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.