پاسخ اجمالی:
شأن نزولهای این آيه تنها مربوط به علي(ع) است. تاريخ اسلام هم گواهي مي دهد كه صدقه دادن به سائل در حال ركوع، تنها كار يك نفر بوده و تعبير به صيغه جمع براى احترام و تعظيم مقام آن فرد است. در قرآن مكرر از مفرد به لفظ جمع تعبير شده است مانند داستان مباهله که مراد از كلمه «نسائنا» و «انفسنا» كه به صورت جمع آمدهاند، فاطمه زهرا(س) و علي(ع) است و یا مراد از «انفاق كنندگان در شب و روز» در آيه 274 سوره بقره تنها علي(ع) است. همچنین در چندين مورد خداوند در قرآن، خود را با ضمير جمع خوانده است.
پاسخ تفصیلی:
با توجه به شأن نزول هایى که برای آيه 55 سوره مائده «اِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذینَ آمَنُوا الَّذینَ یُقیمُونَ الصَّلاهَ وَ یُوْتُونَ الزَّکاهَ وَ هُمْ راکِعُونَ»؛ (سرپرست و ولیّ شما تنها خداست و پیامبر او و آنها که ایمان آورده اند همانها که نماز را برپا می دارند و در حال رکوع زکات می دهند)، به طور مستفيض بلكه متواتر در كتب شيعه و اهل سنت نقل شده، ترديدى باقى نمى ماند كه آيه ناظر به يك فرد است و به تعبير ديگر احاديث و تاريخ اسلام گواهى مى دهند كه دادن صدقه به سائل در حال ركوع مربوط به على(عليه السلام) است نه اينكه يك گروه آن را انجام داده باشند.
بنابراين بايد گفت تعبير به صيغه جمع براى احترام و تعظيم مقام آن فرد است و در ادبيات عرب مكرّر ديده شده كه از مفرد به لفظ جمع، تعبير آورده شده است. مثلا در آيه 61 سوره آل عمران معروف به آیه «مباهله» که می فرماید: «فَمَنْ حَاجَّکَ فيهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَکُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَکُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَي الْکاذِبينَ»؛ (هر گاه بعد از علم و دانشی که [در باره مسیح] به تو رسیده [باز] کسانی با تو به محاجّه و ستیز برخیزند، به آنها بگو: بیایید ما فرزندان خود را دعوت کنیم، شما هم فرزندان خود را؛ ما زنان خویش را دعوت نماییم، شما هم زنان خود را؛ ما از نفوس خود دعوت کنیم، شما هم از نفوس خود؛ آن گاه مباهله کنیم و لعنت خدا را بر دروغگویان قرار دهیم)، كلمه «نسائنا» به صورت جمع است، در حالى كه مطابق صريح شأن نزول هاى متعدد، منظور از آن تنها، فاطمه زهرا(عليها السلام) است و نيز در همان آيه، واژه «انفسنا» به صورت جمع است در حالى كه همه قبول دارند غير از پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) كسى از مردم جز على(عليه السلام) در مباهله شركت نداشت.
در داستان غزوه «حمراء الاسد» نيز آمده است: «الّذين قالَ لَهُمُ النّاسُ اِنَّ النّاسَ قَدْ جَمَعُوا لَكُمْ فَاخْشَوْهُمْ فَزادَهُمْ اِيْماناً»(1)؛ ([همان] كسانى كه [بعضى از] مردم، به آنان گفتند: دشمنان براى [حمله به] شما گرد آمده اند از آنها بترسيد! امّا اين سخن، بر ايمانشان افزود).
در اينجا گوينده اين سخن به عنوان «ناس» كه معنى جمعى دارد ذكر شده در حالى كه در تواريخ آمده است كه گوينده كسى جز «نعيم بن مسعود» نبود.
و نيز در شأن نزول آيه 52 سوره مائده: «فَتَرى الّذين فى قُلوبِهِمْ مَرَضٌ يُسارِعُونَ فيهِمْ يَقُولُونَ نَخْشى اَنْتُصِيبَنا دائِره»؛ ([ولى] كسانى را كه در دلهايشان بيمارى است مى بينى كه در [دوستى با] آنان، بر يكديگر پيشى مى گيرند و مى گويند: مى ترسيم حادثه اى براى ما پيش آيد [و نياز به كمك آنها داشته باشيم])، مى خوانيم كه درباره «عبدالله بن اُبَىّ» نازل شده است، در حالى كه ضمائر در آن نيز به صورت جمع آمده است.
همچنين در آيه اوّل سوره ممتحنه «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا عَدُوِّي وَ عَدُوَّکُمْ أَوْلِياءَ تُلْقُونَ إِلَيْهِمْ بِالْمَوَدَّةِ وَ قَدْ کَفَرُوا بِما جاءَکُمْ مِنَ الْحَقِّ يُخْرِجُونَ الرَّسُولَ وَ إِيَّاکُمْ أَنْ تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ رَبِّکُمْ إِنْ کُنْتُمْ خَرَجْتُمْ جِهاداً في سَبيلي وَ ابْتِغاءَ مَرْضاتي تُسِرُّونَ إِلَيْهِمْ بِالْمَوَدَّةِ وَ أَنَا أَعْلَمُ بِما أَخْفَيْتُمْ وَ ما أَعْلَنْتُمْ وَ مَنْ يَفْعَلْهُ مِنْکُمْ فَقَدْ ضَلَّ سَواءَ السَّبيلِ»؛ (ای کسانی که ایمان آورده اید! دشمن من و دشمن خودتان را دوست نگیرید! شما نسبت به آنان اظهار محبّت می کنید در حالی که آنها به آنچه از حقّ برای شما آمده کافر شده اند و رسول اللَّه و شما را به خاطر ایمان به خداوندی که پروردگار همه شماست از شهر و دیارتان بیرون می رانند اگر شما برای جهاد در راه من و جلب خشنودیم هجرت کرده اید [پیوند دوستی با آنان برقرار نسازید] شما مخفیانه با آنها رابطه دوستی برقرار می کنید در حالی که من به آنچه پنهان یا آشکار می سازید از همه داناترم! و هر کس از شما چنین کاری کند، از راه راست گمراه شده است!)، خطاب عام است در حالى كه شأن نزول فردى به نام «حاطب بن ابى بلتعه» مى باشد و در آيه 8 سوره منافقون «يَقُولُونُ لَئِن رَجَعْنا ِالَى المَدِينَهِ ...» نيز به صورت جمع آمده در حالى كه گوينده اين سخن «عبدالله بن ابىّ» بود.
در آيه 274 سوره بقره: «الّذين يُنْفِقُونَ اَمْوالَهُمْ بِاللّيل وَ النَّهار» طبق احاديث بسيارى در شأن على(عليه السلام) نازل شده در حالى كه ضميرهاى آن نيز تمام به صورت جمع آمده است.
آيه 215 سوره بقره كه مربوط به سؤال از چيزهايى است كه بايد انفاق كرد «يَسْئَلُونَكَ ماذا يُنْفِقُونَ ...» نيز به صورت جمع آمده در حالى كه سؤال كننده، يك نفر به نام «عمرو بن جموح» بود.(2)
اما چه دليلى دارد كه در اين موارد با اينكه نظر روى فرد است، كلام به صورت جمع مى آيد؟ ممكن است دليلش در بعضى از موارد احترام باشد و در بعضى از موارد اشاره به هم فكرى ديگران با آن فرد بوده باشد و با دقت در موارد بالا (مورد احترام) از موارد هم فكرى را مى توان جدا كرد.
از همه اينها گذشته مى دانيم در موارد بى شمارى از آيات قرآن، هنگامى كه خداوند سخن از خودش مى فرمايد، ضمير جمع (متكلم مع الغير) به كار رفته، با اينكه ذات پاكش در يكتايى و يگانگى بى نظير است و از هر نظر احد و واحد است، اين به خاطر آن است كه شخص بزرگ همواره مأمورانى دارد كه در انجام آنچه مورد اراده او است، مطيع و فرمانبردارند و همين سبب مى شود كه او در عين مفرد بودن ضمير جمع به كار برد و به تعبير ديگر اين ضمير جمع نشانه عظمت و بزرگى مقام والاى او است.(3)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.