پاسخ اجمالی:
برخی از دانشمندان مانند: كرسى موريسن، الكسيس كارل، ويليام جيمس، فلاماريون و انشتين با یادآوری مجهولات انسان درباره فضا، کهکشانها، زمان، اتم، جاذبه زمین، قوانین طبیعت، ماهیت تفکر، ارتباط پدیده های مادی و غیر مادی و هزاران مجهول دیگر به این نتیجه رسیده اند که علم بشر در مقایسه با مجهولات وی بسیار بسیار محدود است. شاید به این خاطر است که علی(ع) فرموده اند: «خداوند کسانی را كه ... به ناتوانى خود اعتراف دارند ستوده است».
پاسخ تفصیلی:
دليل محدود بودن علم بشر روشن است و نياز به بحث زيادى ندارد؛ ولى به بعضى از گواهى هاى صريح دانشمندان در اين زمينه اشاره می كنيم تا معلوم شود اين سخن قولى است كه جملگى برآنند.
1. كرسى موريسن طبيب و روانشناس معروف در كتاب خود بنام «راز آفرينش انسان» چنين مى نويسد:
«وقتى درباره فضاى نامتناهى، يا زمان بى آغاز و انجام، يا نيروى شگرفى كه درون هسته اتم ذخيره شده، يا به عوالم نا محدودی كه منظومه هاى بى شمار و سيّارات و ثوابت بى حساب در آن شناورند، يا به قدرت تشعشع سيّارات، يا به قوه جاذبه زمين و قوانين ديگرى كه نظام عالم بسته به وجود آن است مى انديشيم، آن وقت به حقارت وجود خود و نقصان دانش خويش پى مى بريم».(1)
2. دكتر الكسيس كارل در كتاب خود «انسان موجود ناشناخته» مى نويسد:
«به خوبى واضح است كه مساعى تمام علومى كه انسان را مورد مطالعه قرار داده است، تا كنون به جايى نرسيده و شناسايى ما از خود هنوز نقايص زيادى در بر دارد».(2)
جالب اين است كه او به همين دليل نام «انسان موجود ناشناخته» را براى كتاب با ارزش خود انتخاب كرده است. وقتى شناخت انسان از خودش تا اين حدّ محدود باشد وضع دانش او درباره ساير جهان هستى روشن است.
3. ويليام جيمس عالم معروف مى گويد: «علم ما همچون قطره اى است ولى جهل ما همچون يك درياى عظيم!».
4. فلاماريون عالم معروف فلكى مى نويسد: «من مى توانم ده سال از مجهولات سؤال كنم كه شما هيچ يك از آنها را نتوانيد جواب دهيد!».(3)
5. او در كلام ديگرى مى افزايد: «ما فكر مى كنيم، امّا همين فكر چيست؟ و راه مى رويم، امّا اين عمل عضلانى چيست؟ هيچ كس آن را نمى داند! من اراده خود را يك قوّه غير مادى مى بينيم، امّا هر وقت اراده مى كنم دستم را بلند كنم مى بينم اراده غير مادى من دست مرا كه عضو مادى است حركت مى دهد. اين مطلوب چطور صورت مى گيرد؟ و آن واسطه كه به قواى عقلى من نتيجه مادى مى دهد چيست؟ كسى پيدا نمى شود كه جوابى از اين سؤال بدهد؟».(4)
وقتى معلومات ما درباره روشن ترين مسائل روزمرّه چنين باشد تكليف مسائل پيچيده يا دور دست مكانى و زمانى ناگفته پيدا است.
6. انشتين رياضى دان معروف و مبدع نظريه «نسبيت» و «بُعد چهارم» در يكى از كتاب هاى خود مى گويد: «آنچه تا كنون از كتاب طبيعت خوانده ايم بسيار چيزها به ما آموخته است و ما به اصول زبان طبيعت آشنا شده ايم... ولى با اين همه مى دانيم كه درباره مجلداتى كه خوانده و فهميده شده هنوز از حل و كشف كامل اسرار طبيعت دوريم».(5)
و بر اين گواهى ها بايد اين جمله را بيفزاييم که: عجب اين است كه هر كشف تازه اى مى شود بر حجم مجهولات انسان افزوده مى گردد، يا به تعبير ديگر كشف هاى جديد دانشمندان در زمينه هاى مختلف مانند كشف كتابخانه هاى تازه، يا كشف گنج هاى گرانبهايى در نقاط مختلف روى زمين است. بديهى است اگر ما از وجود كتابخانه اى در يكى از شهرها، و يا گنج مهمّى در يكى از ويرانه ها آگاه شويم يك مجهول را كشف كرده ايم، ولى هزاران مجهول در اطراف آن خودنمايى مى كند؛ تعداد كتاب ها، محتواى آنها، نويسندگان اين كتاب ها و مشخصات آنها و امور ديگرى از اين قبيل و همچنين مشخصات محتويات آن گنج ها.
راه دور نمى رويم، آن روز كه جهان جاندارن ذرّه بينى (ميكروب ها و باكترى ها و ويروس ها) هنوز كشف نشده بود اين مطلب بر انسان كاملا مجهول بود؛ امّا همين كه پاستور نخستين گام در اين زمينه برداشت، عالَم بزرگى با هزاران هزار مجهول در برابر او خودنمايى كرد.
كشف سيّاره اورانوس و نپتون و پلوتون در منظومه شمسى و كشف كهكشان هاى جديد و ... همه از اين قبيل است. اينجا است كه بايد با نهايت خضوع اعتراف كنيم كه تمام علوم و دانش هاى بشرى همانند نور يك شمع است و حقايق اين جهان همچون نور آفتاب و حتی از آن عظيم تر!
اينجا است كه بايد بگوييم: «سُبْحانَكَ لا عِلْمَ لَنا الاَّ ما عَلّمتَنا». (6)
اين سخن را با كلام عظيمى از يك گوينده اى عظيم يعنى سخنى از خطبه «اشباح» اميرمؤمنان على(عليه السلام) پايان مى دهيم آنجا كه مى فرمايد:
«وَاْعْلَمْ اَنْ الّراسخينَ فى الْعِلمِ هُمُ الّذينَ اغناهُمْ عَنِ اِقتحامِ السُّدَدِ الْمَضْروَبِة دُونَ الغُيُوبِ، الاِقرارُ بِجُمْلَةِ ما جَهِلُوا تفسيرَهُ مِنَ الغيب المَحجُوب، فَمَدح الله - تَعالى - اِعترافَهُمْ بالعَجزِ عَنْ تناوُلِ مالَم يُحيطُوا بِه عِلْماً، وَسَمّى تَرْكِهِمْ التَعَمُقِّ فِيما لَمْ يُكَلِّفُهُم الْبَحثَ عَنْ كنهه رُسُوخاً، فاقتصر عَلَى ذلِك وَلاتُقَدّر عَظَمَةَ الله سُبحانَهُ على قَدْرِ عَقْلِكَ فَتَكُونَ مِنَ الهالكينَ!؛» (7)؛ (آگاه باش راسخان در علم آنها هستند كه خداوند آنها را با اقرار اجمالى به تمام آنچه از آنها پوشيده است، از فرو رفتن در اسرار نهانى بى نياز ساخته و خدا آنان را از اين جهت كه در برابر آنچه از تفسير آن بى خبرند به عجز و ناتوانى خويش اعتراف دارند، ستوده است و ترك بحث و تعمق در آنچه خداوند بر عهده آنان نگذاشته است رسوخ در علم ناميده و آنان را راسخان در علم خوانده به همين مقدار اكتفا كن و عظمت خداوند سبحان را با مقياس عقل خود اندازه مگير كه هلاك خواهى شد).(8)
1. كرسى موريسن طبيب و روانشناس معروف در كتاب خود بنام «راز آفرينش انسان» چنين مى نويسد:
«وقتى درباره فضاى نامتناهى، يا زمان بى آغاز و انجام، يا نيروى شگرفى كه درون هسته اتم ذخيره شده، يا به عوالم نا محدودی كه منظومه هاى بى شمار و سيّارات و ثوابت بى حساب در آن شناورند، يا به قدرت تشعشع سيّارات، يا به قوه جاذبه زمين و قوانين ديگرى كه نظام عالم بسته به وجود آن است مى انديشيم، آن وقت به حقارت وجود خود و نقصان دانش خويش پى مى بريم».(1)
2. دكتر الكسيس كارل در كتاب خود «انسان موجود ناشناخته» مى نويسد:
«به خوبى واضح است كه مساعى تمام علومى كه انسان را مورد مطالعه قرار داده است، تا كنون به جايى نرسيده و شناسايى ما از خود هنوز نقايص زيادى در بر دارد».(2)
جالب اين است كه او به همين دليل نام «انسان موجود ناشناخته» را براى كتاب با ارزش خود انتخاب كرده است. وقتى شناخت انسان از خودش تا اين حدّ محدود باشد وضع دانش او درباره ساير جهان هستى روشن است.
3. ويليام جيمس عالم معروف مى گويد: «علم ما همچون قطره اى است ولى جهل ما همچون يك درياى عظيم!».
4. فلاماريون عالم معروف فلكى مى نويسد: «من مى توانم ده سال از مجهولات سؤال كنم كه شما هيچ يك از آنها را نتوانيد جواب دهيد!».(3)
5. او در كلام ديگرى مى افزايد: «ما فكر مى كنيم، امّا همين فكر چيست؟ و راه مى رويم، امّا اين عمل عضلانى چيست؟ هيچ كس آن را نمى داند! من اراده خود را يك قوّه غير مادى مى بينيم، امّا هر وقت اراده مى كنم دستم را بلند كنم مى بينم اراده غير مادى من دست مرا كه عضو مادى است حركت مى دهد. اين مطلوب چطور صورت مى گيرد؟ و آن واسطه كه به قواى عقلى من نتيجه مادى مى دهد چيست؟ كسى پيدا نمى شود كه جوابى از اين سؤال بدهد؟».(4)
وقتى معلومات ما درباره روشن ترين مسائل روزمرّه چنين باشد تكليف مسائل پيچيده يا دور دست مكانى و زمانى ناگفته پيدا است.
6. انشتين رياضى دان معروف و مبدع نظريه «نسبيت» و «بُعد چهارم» در يكى از كتاب هاى خود مى گويد: «آنچه تا كنون از كتاب طبيعت خوانده ايم بسيار چيزها به ما آموخته است و ما به اصول زبان طبيعت آشنا شده ايم... ولى با اين همه مى دانيم كه درباره مجلداتى كه خوانده و فهميده شده هنوز از حل و كشف كامل اسرار طبيعت دوريم».(5)
و بر اين گواهى ها بايد اين جمله را بيفزاييم که: عجب اين است كه هر كشف تازه اى مى شود بر حجم مجهولات انسان افزوده مى گردد، يا به تعبير ديگر كشف هاى جديد دانشمندان در زمينه هاى مختلف مانند كشف كتابخانه هاى تازه، يا كشف گنج هاى گرانبهايى در نقاط مختلف روى زمين است. بديهى است اگر ما از وجود كتابخانه اى در يكى از شهرها، و يا گنج مهمّى در يكى از ويرانه ها آگاه شويم يك مجهول را كشف كرده ايم، ولى هزاران مجهول در اطراف آن خودنمايى مى كند؛ تعداد كتاب ها، محتواى آنها، نويسندگان اين كتاب ها و مشخصات آنها و امور ديگرى از اين قبيل و همچنين مشخصات محتويات آن گنج ها.
راه دور نمى رويم، آن روز كه جهان جاندارن ذرّه بينى (ميكروب ها و باكترى ها و ويروس ها) هنوز كشف نشده بود اين مطلب بر انسان كاملا مجهول بود؛ امّا همين كه پاستور نخستين گام در اين زمينه برداشت، عالَم بزرگى با هزاران هزار مجهول در برابر او خودنمايى كرد.
كشف سيّاره اورانوس و نپتون و پلوتون در منظومه شمسى و كشف كهكشان هاى جديد و ... همه از اين قبيل است. اينجا است كه بايد با نهايت خضوع اعتراف كنيم كه تمام علوم و دانش هاى بشرى همانند نور يك شمع است و حقايق اين جهان همچون نور آفتاب و حتی از آن عظيم تر!
اينجا است كه بايد بگوييم: «سُبْحانَكَ لا عِلْمَ لَنا الاَّ ما عَلّمتَنا». (6)
اين سخن را با كلام عظيمى از يك گوينده اى عظيم يعنى سخنى از خطبه «اشباح» اميرمؤمنان على(عليه السلام) پايان مى دهيم آنجا كه مى فرمايد:
«وَاْعْلَمْ اَنْ الّراسخينَ فى الْعِلمِ هُمُ الّذينَ اغناهُمْ عَنِ اِقتحامِ السُّدَدِ الْمَضْروَبِة دُونَ الغُيُوبِ، الاِقرارُ بِجُمْلَةِ ما جَهِلُوا تفسيرَهُ مِنَ الغيب المَحجُوب، فَمَدح الله - تَعالى - اِعترافَهُمْ بالعَجزِ عَنْ تناوُلِ مالَم يُحيطُوا بِه عِلْماً، وَسَمّى تَرْكِهِمْ التَعَمُقِّ فِيما لَمْ يُكَلِّفُهُم الْبَحثَ عَنْ كنهه رُسُوخاً، فاقتصر عَلَى ذلِك وَلاتُقَدّر عَظَمَةَ الله سُبحانَهُ على قَدْرِ عَقْلِكَ فَتَكُونَ مِنَ الهالكينَ!؛» (7)؛ (آگاه باش راسخان در علم آنها هستند كه خداوند آنها را با اقرار اجمالى به تمام آنچه از آنها پوشيده است، از فرو رفتن در اسرار نهانى بى نياز ساخته و خدا آنان را از اين جهت كه در برابر آنچه از تفسير آن بى خبرند به عجز و ناتوانى خويش اعتراف دارند، ستوده است و ترك بحث و تعمق در آنچه خداوند بر عهده آنان نگذاشته است رسوخ در علم ناميده و آنان را راسخان در علم خوانده به همين مقدار اكتفا كن و عظمت خداوند سبحان را با مقياس عقل خود اندازه مگير كه هلاك خواهى شد).(8)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.