پاسخ اجمالی:
او از جمله افرادى است که در کار خود صادق و درست کردار نبوده و احادیث را به میل و دلخواه خود جرح و تعدیل مى کرده است. هر گاه حدیثى با رأى و نظر او سازگار نبوده، به هر نحو ممکن آن را تضعیف مى کرد؛ در حالى که حدیثى را که مضمون آن موافق با رأى و نظرش بوده، با همان راوى که قبلا او را تضعیف کرده در این روایت او را توثیق نموده و در نتیجه حدیث را تصحیح مى کند. این مطلبى است که یکى از علماى اهل سنّت نیز بعد از تحقیق فراوان به آن اعتراف کرده و براى اثبات تناقضات او سه جلد کتاب تألیف نموده است.
پاسخ تفصیلی:
با تأمّل و دقت در جرح و تعدیل احادیث از ناحیه البانى پى خواهیم برد که وى از جمله افرادى است که در کار خود صدوق و درست کردار نبوده و احادیث را به میل و دلخواه خود جرح و تعدیل مى کرده است. و لذا هر گاه حدیثى با رأى و نظر او سازگار نبوده، به هر نحو ممکن آن را تضعیف مى کرد؛ در حالى که در موارد دیگر حدیثى را که مضمون آن موافق با رأى و نظرش بوده، با همان راوى که قبلا او را تضعیف کرده در این روایت او را توثیق نموده و در نتیجه حدیث را تصحیح مى کند.
این مطلبى است که یکى از علماى اهل سنّت نیز بعد از تحقیق فراوان به آن اعتراف کرده و براى اثبات تناقضات او سه جلد کتاب تألیف نموده است.
حسن بن على سقاف شافعى در کتاب «تناقضات البانى الواضحات» بابى را منعقد کرده و در مورد تضعیف احادیث فضایل اهل بیت(علیهم السلام) و در رأس آنان امام على و فاطمه زهرا(علیهما السلام) از ناحیه او، اثبات کرده که در تضعیف احادیث تناقض گویى نموده است.(1)
او مى گوید: « و از جمله امورى که دلالت بر ناصبى بودن او از جهت دیگر دارد این است که احادیث صحیح السندى را در فضایل سید ما على(علیه السلام) تضعیف کرده، بلکه بر روى بعضى از آن ها خط بطلان کشیده است.(2)
سقاف براى اثبات مدّعاى خود، نمونه هایى را از این قبیل تناقضات البانى در باب فضایل اهل بیت(علیهم السلام) آورده و به آن ها استشهاد مى کند؛ از باب نمونه:
البانى در کتاب «سلسلة الاحادیث الضعیفة» حدیثى از بریده نقل مى کند که گفت: «کان أحبّ النسآء إلى رسول الله(صلى الله علیه وآله) فاطمة، و من الرجال علیّ»؛ «محبوب ترین زنان نزد رسول خدا(صلى الله علیه وآله) فاطمه، و از مردان على بود.» آن گاه حکم به بطلان آن نموده و مى گوید: «ترمذى و حاکم آن را از طریق جعفر بن زیاد احمر، از عبدالله بن عطا، از عبدالله بن بریده، از پدرش چنین نقل کرده، و ترمذى آن را حدیث حسن غریب و حاکم و ذهبى آن را صحیح الاسناد معرفى کرده اند.
آنگاه درصدد تضعیف حدیث برآمد، عبدالله بن عطا و راوى از او؛ یعنى جعفر بن زیاد احمر را تضعیف مى کند در عین حال که از ذهبى اعتراف به ثقه بودن او را نقل کرده و از حافظ ابن حجر عنوان «صدوقٌ یتشیّع» را آورده است. سپس مى گوید: مثل این شخص، انسان به حدیثش اطمینان ندارد، خصوصاً که در فضیلت على رضى الله عنه ـ وارد شده است؛ زیرا به طور معلوم شیعه در مورد او غلو کرده و حدیث بسیارى در مناقب او نقل کرده است که هرگز ثابت نشده است. و من بر این حدیث حکم به بطلان از حیث معنا نمودم؛ زیرا مخالف آن چیزى است که از پیامبر(ص) در مورد محبوب ترین زنان و مردان ذکر کرده است.
حسن بن على سقاف درصدد اثبات تناقض گویى البانى برآمده، مى گوید: «اما گفتار و تضعیف او درباره عبدالله بن عطاء... جوابش آن است که عبدالله بن عطاء از رجال مسلم در «صحیح» و چهار کتاب دیگر از کتب اربعه به حساب مى آید و یحیى بن معین و ترمذى در «سنن» و ابن حبّان در «الثقات» او را توثیق کرده و ذهبى در «الکاشف» او را «صدوق» معرفى کرده است. آن گاه مى گوید: و از عجایب تناقضات البانى این است که در موردى دیگر حدیثى را که در سند آن عبدالله بن عطاء از عبدالله بن بریده از پدرش قرار داشته، تصحیح کرده است.(3)
و اما در مورد جرح او درباره جعفر بن زیاد احمر، سقّاف این گونه پاسخ مى دهد: «این حرفى باطل و کلامى متهافت و متناقض است؛ زیرا: البانى در کتاب «إرواء غلیله» او را توثیق نموده است.(4)
سپس مى گوید: و نیز از تناقضات آشکار البانى این که در مورد حدیث فوق مى گوید: «مثل این شخص؛ یعنى جعفر بن زیاد الاحمر قلب انسان به حدیث او اطمینان ندارد؛ زیرا او از شیعیان به حساب مى آید گرچه صدوق است».
این در حالى است که در جایى دیگر تصریح دارد که تشیع شخصِ صدوق هیچ گونه ضررى به روایت او نمى رساند.
او در ذیل حدیث (2223) از کتاب «سلسلة الاحادیث الصحیحة» در ترجمه اجلح بن عبدالله کندى مى گوید: «درباره او اختلاف شده است. ولى ابن حجر در «التقریب» او را «صدوق شیعى» معرفى کرده است. و اگر کسى اشکال کند که راوى این شاهد، شیعى است و همچنین در سند مشهود له شیعى دیگرى - یعنى جعفر بن سلیمان ـ وجود دارد، آیا این طعن در حدیث و عیب در آن به حساب نمى آید؟! در جواب مى گوییم: هرگز! زیرا اعتبار در روایت حدیث تنها به صدق و حفظ است، و اما مذهب، آن بین او است و بین پروردگارش و خداوند حسابرس از او است. و به همین جهت است که مشاهده مى کنیم صاحب «صحیحین» و غیر از این دو از افراد ثقه که با آن ها مخالف در مذهبند همچون خوارج و شیعه و دیگران روایت نقل کرده اند. و نمونه اش همین حدیثى است که مورد بحث ما است...».(5)
آنگاه سقّاف مى گوید: « و اما قول البانى که مى گوید: من بر این حدیث حکم به بطلان از حیث معنا مى کنم؛ زیرا مخالف آن چیزى است که از پیامبر(صلى الله علیه وآله) درباره محبوب ترین زنان و مردان نزد او رسیده است! این ادّعا دلالت بر بى اطّلاعى او در علم اصول و عدم معرفت او به جمع بین احادیث صحیحه دارد...».(6)
این، نمونه اى از تناقضات البانى در تضعیف احادیث بود.(7)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.