پاسخ اجمالی:
علمای اهل سنت در روایاتی، از عطوفت حضرت فاطمه(س) نسبت به پیامبر(ص) حکایت کرده اند. همانند مسلم که می گوید؛ در جنگ احد صورت پیامبر(ص) زخمی شد و دندان رباعیه ی آن حضرت شکست، در این میان فاطمه(ع) خون را از چهره آن حضرت می شست. هم چنین امام علی(ع) می فرماید: با پیامبر(ص) در گودال های خندق بودیم که فاطمه(ع) قطعه نانی را به حضرت تقدیم کرد. پیامبر فرمود: این چیست؟ عرض کرد: از قطعه نانی که برای فرزندانم پخته ام برای شما آوردم. حضرت فرمود: دخترکم! این اولین طعامی است که پدرت بعد از سه روز می خورد.
پاسخ تفصیلی:
در منابع تاریخی و حدیثی اهل سنت، روایاتی وجود دارد که از کمال عطوفت و دلسوزی حضرت فاطمه (علیها السلام) نسبت به پدر بزرگوارش حکایت می کند؛ از جمله:
1- مسلم در صحیح خود، از ابن مسعود نقل می کند که گفت: روزی پیامبر(صلی الله علیه وآله) در برابر خانه ی خدا به نماز مشغول بود، و ابوجهل و یارانش در کناری نشسته بودند، و این در حالی بود که روز قبل شتری نحر شده بود. ابوجهل گفت: چه کسی از شما حاضر است بچه دان شتر را برداشته و آنگاه که محمد به سجده رفت آن را روی کتف هایش قرار دهد؟ شقی ترین آن جماعت برخاست و بچه دان را برداشت، هنگامی که رسول خدا(صلی الله علیه وآله) به سجده رفت آن را در میان کتف های آن حضرت گذاشت. آن جماعت شروع به خندیدن کردند و یکدیگر را می نگریستند و من ایستاده و شاهد بودم. اگر قدرت داشتم آن را از پشت رسول خدا(صلی الله علیه وآله) بر می داشتم.
رسول خدا(صلی الله علیه وآله) همچنان در سجده ماند تا آن که کسی، فاطمه(علیها السلام) را از جریان آگاه کرد. فاطمه(علیها السلام) در حالی که دختری خردسال بود، آمد و بچه دان شتر را به کناری انداخت و سپس رو به سوی آن جماعت کرد و آنان را شماتت نمود.
هنگامی که رسول خدا(صلی الله علیه وآله) نمازش به پایان رسید، صدا به نفرین آنان بلند کرد ـ و عادت حضرت بر این بود که اگر دعا می کرد آن را سه بار تکرار می کرد ـ و فرمود: «خدایا! بر تو باد به مجازات قریش» آن جماعت چون صدای رسول خدا(صلی الله علیه وآله) را شنیدند، خنده از دهانشان برفت و خوف بر دلهایشان چیره گشت. سپس حضرت عرض کرد: «خدایا! بر تو باد به کیفر ابی جهل بن هشام، و عتبة بن ربیعة، و شیبة بن ربیعة، و ولید بن عتبة، و أمیة بن خلف، و عقبة بن ابی معیط» و نام دیگری هم فرمود که من فراموش کردم.
ابن مسعود در ادامه می گوید: سوگند به آن که محمد(صلی الله علیه وآله) را به پیامبری برانگیخت، دیدم که همه ی آن هایی که نامشان را برده بود، روز بدر کشته شده و در چاه افکنده شده اند.(1)
2- همچنین مسلم، در صحیح خود، از سهل بن سعد، در مورد جراحت های رسول خدا(صلی الله علیه وآله) در جنگ احد روایت کرده که گفت: صورت رسول خدا(صلی الله علیه وآله) در آن روز زخمی شد و دندان رباعیه ی آن حضرت شکست و کلاه خود بر سرش شکافت.
در این میان فاطمه(علیها السلام) دختر رسول خدا(صلی الله علیه وآله) خون را از چهره آن حضرت می شست و علی(علیه السلام) با سپر آب می ریخت. چون فاطمه(علیها السلام) دید آب جریان خون را قطع نکرد بلکه بر شدت آن نیز افزود، قطعه حصیری را برگرفت و سوزانید تا خاکستر شد؛ سپس خاکستر را روی زخم گذاشت و به این ترتیب خون ریزی قطع شد.(2)
3- ابو نعیم اصفهانی، از ابی ثعلبه نقل می کند که رسول خدا(صلی الله علیه وآله) از یکی از جنگ ها بازگشتند و داخل مسجد شده و دو رکعت نماز خواندند ... سپس از مسجد خارج شده و پیش از ملاقات با همسرانش به دیدار فاطمه آمد. فاطمه نیز به استقبال پدر آمد و در حالی که می گریست شروع به بوسه زدن بر چهره و چشمان پیامبر(صلی الله علیه وآله) کرد. رسول خدا(صلی الله علیه وآله) فرمود: چه چیزی اشک را بر چشمانت جاری ساخته؟ فاطمه عرضه داشت: این که شما را رنگ پریده دیدم. پیامبر فرمود: ای فاطمه ! خداوند-عزوجل- پدرت را برای امری (بس بزرگ) مبعوث کرد...(3)
4- از علی(علیه السلام) روایت شده که فرمود: با رسول خدا(صلی الله علیه وآله) در گودال های خندق بودیم که فاطمه(علیها السلام) با قطعه نانی نزد رسول خدا(صلی الله علیه وآله) آمد و آن را به آن حضرت تقدیم کرد. پیامبر فرمود: ای فاطمه این چیست؟ عرض کرد: از قطعه نانی که برای فرزندانم پخته ام برای شما آوردم. پیامبر(صلی الله علیه وآله) فرمود: دخترکم! این اولین طعامی است که پدرت بعد از سه روز می خورد.(4)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.