پاسخ اجمالی:
ابونعیم روایت کرده که آیه اکمال دین (آیه 3 سوره بقره) در حادثه غدیر و بعداز انتخاب علی به خلافت از سوی پیامبر(ص) نازل شده است. این حدیث نزد اهل سنت معتبر است و راویان سلسله سند آن گروهی از مهم ترین راویان و رجال معتبرترین نویسندگان کتب حدیثی هستند که به عنوان معتبر و ثقه در میان حدیث شناسان شناخته می شوند.
پاسخ تفصیلی:
ابو نعیم، از محمّد بن احمد بن على بن مخلّد، از محمّد بن عثمان بن ابو شیبه، از یحیى حمانى، از قیس بن ربیع، از ابو هارون عبدى، از ابو سعید خدرى نقل مى کند که: پیامبر(صلى الله علیه وآله) مردم را در روز غدیر خم به علىّ(علیه السلام) دعوت نمود. و امر کرد که هر چه خار و خاشاک زیر درخت بود بکنند. و این واقعه در روز پنجشنبه بود. علىّ(علیه السلام) را صدا زد، آن گاه بازوهاى او را گرفت و هر دو را بلند نمود، به حدّى که مردم سفیدى زیر بغل رسول خدا(صلى الله علیه وآله) را مشاهده کردند. مردم متفرّق نشدند تا این که این آیه نازل شد: ( أَلْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتى وَرَضِیتُ لَکُمُ الاِْسْلامَ دِیناً) پس رسول خدا(صلى الله علیه وآله) فرمود: الله اکبر بر کامل کردن دین و تمام نمودن نعمت، و رضایت پروردگار به رسالت من و به ولایت علىّ بعد از من. آن گاه فرمود: هر که من مولاى اویم پس علىّ مولاى اوست، بار خدایا هر کس ولایت او را پذیرفت او را دوست بدار و هر که با او دشمنى نمود او را دشمن دار. و هر کس او را یارى کرد یارى کن و هر کس او را خوار کرد خوارش نما... .(1)
این حدیث مطابق رأى اهل سنت معتبر است، ما در اینجا به بررسى سند آن مى پردازیم:
ـ «محمد بن احمد بن على بن مخلّد» معروف به ابن محرّم; وى از بزرگان شاگردان «ابن جریر طبرى» و ملازمین او است، که «دار قطنى» و «ابو بکر برقانى» او را معتبر دانسته اند، و «ذهبى» از او به «امام» تعبیر کرده است.(2) و اگر برخى او را تضعیف کرده اند به جهت نقل احادیث مناقب اهل بیت(علیهم السلام)است.
ـ «محمّد بن عثمان بن ابى شیبه»، ذهبى او را به «امام، حافظ» تعبیر کرده، و «صالح جزره» او را توثیق نموده است. و «ابن عدى» مى گوید: من از او حدیث منکرى ندیده ام تا آن را نقل کنم.(3)
ـ «یحیى حمانى»; او از رجال «مسلم» در صحیح اوست. و نیز از مشایخ «ابى حاتم» و «مطیّن» و امثال این دو از بزرگان اهل سنّت به حساب مى آید. و عده اى از «یحیى بن معین» نقل کرده اند که او را «صدوق و ثقه» معرفى نموده است. و نیز گروهى دیگر از علماى اهل جرح و تعدیل (رجال) او را توثیق نموده اند. و هر کس درباره او سخنى ناشایست گفته به جهت حسد بوده است. گفته اند که او «عثمان» را دوست نداشته و درباره «معاویه» مى گفته که او بر غیر ملت اسلام بوده است.(4)
ـ «قیس بن ربیع»; او از رجال «ابى داوود» و «ترمذى» و «ابن ماجه» به حساب مى آید. و «ابن حجر» او را «صدوق» دانسته است.(5)
ـ« ابو هارون عبدى»; وى همان «عمارة بن جوین» است، او از مشاهیر تابعین بوده و از رجال بخارى در کتاب «خلق افعال العباد»، و ترمذى و ابن ماجه و از شیوخ «ثورى» و «حمّادین» و دیگر از بزرگان اهل سنّت بوده است. گرچه برخى به جهت تشیّع بر او خرده گرفته اند،(6) ولى نمى توانند او را ردّ کنند; زیرا حدیث او در کتب بخارى و دو کتاب از صحاح اهل سنّت وارد شده است. و دیگر این که در جاى خود به اثبات رسیده که تشیّع با وجود صداقت راوى مضرّ به حدیث او نیست(7).(8)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.