پاسخ اجمالی:
ذهبی گفته: اسماعیل مردى ادیب، خبره و شیعه بوده. ابوداود و ترمذى در صحیح خود به گفته هاى او استدلال کرده اند. از میان وزرای آل بویه، او نخستین کسى است که «صاحب» لقب گرفت. او ابتدا وزیر مؤید الدولة، بود و بعد از وفات وی فخر الدوله او را در منصب وزارت باقى گذاشت. صاحب در پیشگاه او شخصیتى عظیم داشت و نافذ الامر بود. هنگامى که صاحب، سال 385، در 59 سالگى، در شهر رى وفات یافت، بازار و مغازه هاى این شهر بسته و تعطیل عمومى گردید.
پاسخ تفصیلی:
اسماعیل بن عبّاد بن عباس طالقانى، معروف به صاحب بن عُبّاد؛ ذهبى در کتاب میزان الاعتدال(1)، نامش را ذکر کرده و رمز «د،ت» را کنار نامش قرار داده است. این رمز اشاره به این دارد که ابوداود و ترمذى، در صحیح خود، به گفته هاى او استدلال کرده اند. سپس وى را چنین وصف کرده است که مردى ادیب، خبره و شیعه بوده است.(2)
در شیعه بودنش کسى تردید ندارد و به همین دلیل، او و پدرش، در دولت و حکومت آل بویه، به آن همه جلال و عظمت نائل آمدند.
از میان وزرا، او نخستین کسى است که «صاحب» لقب گرفت؛ زیرا وى از هنگام کودکىِ مؤید الدولة بن بویه، همراه و مصاحب او بود. لذا او را صاحب نامید و سپس به همین نام مشهور گردید. از آن پس، هر کس به مقام وزارت مى رسید به این نام ملقب مى شد. او نخست، وزیر مؤید الدولة، ابومنصور بن رکن الدولة بن بویه، بود و آن دم که مؤید الدولة در ماه شعبان سال 373 در گرگان وفات یافت و برادرش، ابوالحسن على، معروف به فخرالدولة، رئیس حکومت شد، وى را به همان منصب وزارت باقى گذاشت. صاحب در پیشگاه او شخصیتى عظیم داشت و نافذ الامر بود، همان گونه که پدرش، عُبّاد بن عباس، در نزد پدر فخرالدوله با عظمت و نافذ الامر بود.
هنگامى که صاحب، در شب جمعه 24 صفر سال 385، در سن 59 سالگى، در شهر رى در گذشت، بازار و مغازه هاى این شهر بسته شد و تعطیل عمومى گردید. مردم در جلو قصر او اجتماع کردند و منتظر خارج شدن جنازه بودند. فخرالدولة، وزرا و فرماندهان لشکرى، همه حاضر بودند؛ لباس هاى خویش را تغییر داده بودند و لباس عزا پوشیده بودند. زمانى که جنازه را از قصر بیرون آوردند، همه مردم یک باره فریاد زدند و به احترام او زمین را بوسیدند. فخرالدولة، همانند سایر مردم، پیاده تشییع جنازه مى کرد، و چند روز به عزادارى نشست. شاعران در مرگش مرثیه سرایى کردند، علما و دانشمندان به مدحش پرداختند، و بالاخره هر کس پس از وى آمده است وى را ستوده است.
ابوبکر خوارزمى مى گوید: صاحب بن عُبّاد در دامن وزارت پرورش یافت و در کاشانه آن رفت و آمد داشت. بیشتر شیرهاى پستان وزارت را او نوشیده و آن را از پدرانش به ارث برده است. چنان که ابوسعید رستمى در حق وى سروده است:
وَرِثَ الْوِزارَةَ کابِراً عَنْ کابِرٍ***مَوْصُوْلَةُ الأَسْنادِ بِالاَْسْنادِ
یَرْوِى عَنِ الْعَبّاسِ عُبّادٌ وِزا *** رَتَهُ وَ اِسْماعِیْلُ عَنْ عُبّاد
«وزارت را همچون ارث، بزرگى از بزرگى دیگر گرفته است، مانند روایتى که اسنادش متصل است و واسطه ها قطع نمى شود. عباد وزارت را از عباس به ارث برد و اسماعیل از عباد.»
ثعالبى، در کتاب یتیمه، در شرح حال او مى گوید: «هم اکنون، عبارتى رضایت بخش که بتواند روشنگر علو مقام علمى، ادب و دانش وى باشد در اختیار ندارم. عبارتى که بتواند شأن او را در جود و کرم، یگانه بودنش را در اهداف و اعمال نیک و این که او جامع مفاخر مختلف بوده است، بازگو کند. آرى، چنین عبارتى آماده نکرده ام؛ زیرا دستِ بلندِ سخنم از رسیدن به پایین ترین مراحل فضایل و مقاماتش کوتاه است و کوشش و تلاش من در توصیف وى از ساده ترین برترى ها و مساعیش قاصر است».
سپس عنان قلم را در توصیف محاسن، نیکى ها و ویژگى هاى او رها ساخته است.
صاحب نوشته ها و تألیفات گران قدرى دارد که از جمله آنها باید کتاب المحیط را نام برد که در علم لغت و در هفت جلد، به ترتیب حروف الفبا، تنظیم شده است. او داراى کتابخانه بى نظیرى بوده است. دلیل آن پاسخى است که به نوح بن منصور، یکى از سلاطین سامانى، داده است؛ چرا که نوح ضمن نامه اى از وى تقاضا مى کند که وزارت و تدبیر امور مملکتش را بپذیرد و او چنین اعتذار مى جوید که براى نقل کتاب هاى ویژه و مورد نیازش که باید همه جا همراهش باشند، چهارصد شتر لازم است، و این خود زحمت و مشکلاتى درپـى دارد. از اینجا مى توان عظمت کتابخانه اش را درک کرد، یعنى مى توان یافت که میزان کتاب هاى غیر ویژه اش چقدر بوده است.(3)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.