پاسخ اجمالی:
جابر بن عبدالله انصاری نقل می کند در هنگام فتح مکه و پاکسازی کعبه از لوث وجود بتهای دوره جاهلیت، علی بر دوش پیامبر بالا رفت و بت هبل را از روی بام کعبه به زیر کشید. این روایت را گروهى از حافظان و ائمّه حدیث و تاریخ نقل کرده اند و در قرون بعدى نویسندگان از آنان اخذ کرده و در کتابهاى خود آن را ذکر نموده اند و بدون هیچ خدشه اى در سند آن، دربست آن را پذیرفته اند.
پاسخ تفصیلی:
از «جابر بن عبدالله» نقل شده است: ما وقتى که با پیامبر وارد مکّه شدیم ، اطراف خانه خدا 360 بُت وجود داشت، پیامبر خدا(صلى الله علیه وآله) دستور داد همه آنها را سرنگون کنند و بر بام کعبه بت بلندى به نام هُبل قرار داشت، حضرت به على(علیه السلام) نگاه کرده و به او فرمود : «یا علیُّ ترکب علیَّ أو أرکبُ علیک لاُلقی هبل عن ظهر الکعبة؟»؛ ( اى على! یا تو روى دوش من برو یا من بروم بر روى دوش تو تا بت هبل را از روى پشت بام کعبه بیندازیم) . على(علیه السلام) گفت: «یا رسول الله! بل ترکبنی» ( اى پیامبر خدا ! شما بروید بر روى دوش من) . هنگامى که پیامبر بر دوش من قرار گرفت از سنگینى رسالت نتوانستم آن حضرت را تحمّل کنم. عرض کردم: یا رسول الله اجازه بدهید من بالاى دوش شما بروم. حضرت خندید و از دوش من پایین آمد و کمر خود را خم کرد و من بر دوش حضرت قرار گرفتم، و سوگند به خدایى که دانه را شکافته و انسان را آفریده اگر مى خواستم بر آسمان چنگ بزنم هر آینه مى توانستم، و من هُبل را از بالاى بام کعبه به زیر انداختم و به دنبال آن خداى تعالى آیه: «وَقُلْ جَآءَ الْحَقُّ وَزَهَقَ الْبَاطِلُ إِنَّ الْبَاطِلَ کَانَ زَهُوقاً»(1)؛ ( و بگو: «حقّ آمد، و باطل نابود شد»; یقیناً باطل نابود شدنى است) را نازل کرد .
این روایت را گروهى از حافظان و ائمّه حدیث و تاریخ نقل کرده اند و در قرون بعدى نویسندگان از آنان اخذ کرده و در کتابهاى خود آن را ذکر نموده اند و بدون هیچ خدشه اى در سند آن، دربست آن را پذیرفته اند .
علاّمه امینى(رحمه الله) در الغدیر(2) ، 41 نفر از کسانى که این روایت را نقل کرده اند، یاد آور شده است از جمله :
1 ـ «احمد بن حنبل»، متوفّاى (241)، در «مسند»(3) خود با سند صحیح و راویان ثقه .
2 ـ «ابو على احمد مازنى»، متوفّاى (263); و نسائى(4) از او نقل کرده است .
3 ـ «حافظ شمس الدین ذهبى»، متوفّاى (748)در «تلخیص المستدرک»(5) وى مى گوید : «إسناده نظیفٌ والمتن منکرٌ»؛ (سند آن سالم است ، ولى متن آن غیر قابل پذیرش و نادرست است) .
قابل ذکر است: در قرون گذشته تا زمان ذهبى، حافظ و محدّثى دیده نشد که متن این حدیث را نادرست و غیر قابل پذیرش بداند تا اینکه نوبت به ذهبى رسید و حدیث ، آتش کینه اش را شعله ور ساخت، و خوشبختانه این سنگ اندازى و انکار خیالى، با خود او دفن شد و هیچ محدّث و حدیث شناسى با او در این عقیده همراهى نکرد .
4 ـ «حافظ جلال الدین سیوطى»، متوفّاى (911); وى این روایت را در کتابهاى خود «الجامع الکبیر»، و نیز در ترتیب آن(6) و «الخصائص الکبرى»(7) نقل کرده است.
5 ـ نور الدین حلبى شافعى ، متوفّاى (1044) ، در «السیره الحلبیّة»(8).
6 ـ شیخ ابوبکر بن محمّد حنفى، متوفّاى (1270)، در «قرّة العیون المبصرة»(9).(10)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.