پاسخ اجمالی:
ابن تیمیه حدیث نبوی «هذا فاروق امّتی» درباره علی(ع) و نفاق مبغض علی(ع) را جعلی می داند. در پاسخ باید گفت منافق بودن کینه ورزان به علی(ع) حقیقتی سرچشمه گرفته از احادیث صحیح و پذیرفته شده نزد بزرگان حدیث اهل سنت است. همچنین احادیث نبوی بسیار معتبری از طریق صحابه ای که سخنشان برای امثال ابن تیمه معتبر است درباره معیار حق و باطل بودن علی(ع) روایت شده که با نفی آنها مرتبه علمی شخص نافی زیر سوال می رود.
پاسخ تفصیلی:
ابن تیمیه مى گوید: روایت پیامبر درباره على: «هذا فاروقُ اُمّتی، یفرقُ بین أهلِ الحقِّ و الباطلِ»؛ (على معیار تشخیص امّت من است، و اهل حقّ را از اهل باطل جدا مى سازد) و سخن ابن عمر که مى گوید: «ما کنّا نعرف المنافقین على عهد النبیِّ(صلى الله علیه وآله) إلاّ ببغضهم علیّاً»؛ (در زمان پیامبر معیار شناخت منافق از غیر منافق براى ما بغض ورزیدن آنان نسبت به على(علیه السلام) بود)، هر دو حدیث جعلى است و به دروغ به پیامبر نسبت داده شده است و هیچ یک از آن دو سند ندارد و در کتب معتبر نقل نشده است.(1) در پاسخ مى گوییم: [با این شیوه سخن گفتن ابن تیمیه که بدون دلیل روایات را انکار می کند] جامع ترین جمله اى که با این غفلت زده نادان مطابقت دارد، این جمله است که پیش از او درباره شخص دیگرى گفته شده است: «اُعطی مقولا و لم یعط معقولا»؛ (قدرت حرف زدن به او داده اند، ولى عقل به او نداده اند). و لذا مى بینید که وى در کتابش بدون تعقّل حرف مى زند و بى ربط جواب مى دهد؛ مثلاً آیت الله علاّمه حلّى جمله: «ما کنّا نعرف المنافقین على عهد النبیِّ(صلى الله علیه وآله) إلاّ ببغضهم علیّاً» را از ابن عمر نقل مى کند، ولى ابن تیمیّه مى گوید: این حدیث دروغ است و به دروغ به پیامبر نسبت داده شده است، و اصلاً به عقلش نرسیده که راوى، این سخن را به پیامبر نسبت نداده است و حقّش آن بود که این آقا آن را به ابن عمر نسبت مى داد نه به پیامبر. [ضمن اینکه ابن تیمیه با این سخن ابن عمر که بیان فضیلت علی(علیه السلام) است مشکل دارد و دیگر سخنان او را انکار نمی کند!] از آن گذشته این سخنى نیست که فقط ابن عمر گفته باشد، بلکه گروهى دیگر از اصحاب نیز در این کلام با ابن عمر همراهند؛ مانند: 1 ـ ابوذر غفارى؛ وى گفته است: «ما کنّا نعرف المنافقین على عهد رسول الله(صلى الله علیه وآله) إلاّ بثلاث: بتکذیبهم الله و رسوله، و التخلّف عن الصلاة، و بغضهم علیَّ بن أبی طالب»؛ (ما در عهد رسول خدا(صلى الله علیه وآله) منافقان را با سه ویژگى مى شناختیم: 1 ـ تکذیب خدا و پیامبر؛ 2 ـ تخلّف از نماز؛ 3 ـ بغض على بن ابى طالب). این روایت را خطیب در «متّفق»، و محبّ الدین طبرى در «ریاض»(2)، و جزرى در «أسنى المطالب»(3) ـ وى مى گوید : تصحیح این روایت از حاکم نقل شده است ـ و سیوطى در «الجامع الکبیر» و ترتیب آن(4) نقل کرده اند. 2 ـ جابر بن عبد الله انصارى؛ وى مى گوید: «ما کنّا نعرف المنافقین إلاّ ببغض ـ أو ببغضهم ـ علیِّ بن أبی طالب»؛ (ما منافقان را تنها با دشمنى و بغض آنها نسبت به على بن ابى طالب مى شناختیم). این روایت را احمد در «مناقب»(5)، و ابن عبدالبرّ در «استیعاب»(6) و در حاشیه «إصابه»، و حافظ محبّ الدین در «ریاض»(7)، و حافظ هیثمى در «مجمع الزوائد»(8) نقل کرده اند. 3 ـ ابو درداء مى گوید: «إن کنّا نعرف المنافقین ـ معشر الأنصار ـ إلاّ ببغضهم علیَّ بن أبی طالب»؛ (ما گروه انصار، منافقان را از راه دشمنى آنان با على بن ابى طالب مى شناختیم). آن گونه که در «تذکره»(9) ابن جوزى آمده، ترمذى این روایت را نقل کرده است. و این سخنان، بى پایه و دلیل نیست بلکه پشتوانه این سخنان کلمات پیامبر(صلى الله علیه وآله) درباره على(علیه السلام) است؛ که ما برخى از آنها را ذکر مى کنیم: 1 ـ از امیر مؤمنان(علیه السلام) نقل شده است: «والّذی فلق الحبّة و برأ النسمة، إنّه لعهد النبیّ الاُمیّ إلىّ: أنّه لایحبّنی إلاّ مؤمن، و لا یبغضنی إلاّ منافق»؛ (سوگند به خدایى که دانه را شکافت، و انسان را آفرید، همانا پیامبر امّى با من عهد بست که کسى جز مؤمن مرا دوست نداشته باشد و کسى جز منافق با من دشمنى نورزد). مصدر و مدرک این روایت: این روایت را این بزرگان اهل سنّت ذکر کرده اند: مسلم در «صحیح» ـ آن گونه که در «کفایه» آمده است ـ ترمذى در جامع خود ولى بدون جمله قسم، گفته است: «این روایت حسن و صحیح است»؛ احمد در «مسند»؛ ابن ماجه در «سنن»؛ نسائى در «سنن» و «خصائص»؛ ابن حجر هیتمى در «صواعق»؛ ابن حجر عسقلانى در «فتح الباری»؛ و سیوطى در «جمع الجوامع» و «ترتیب آن» و... .(10) شکل دیگر از این روایت: امیر مؤمنان(علیه السلام) مى فرماید: «لو ضربتُ خیشوم المؤمن بسیفی هذا على أن یبغضنی ما أبغضنی، ولو صببت الدنیا بجَمّاتها(11) على المنافق على أن یحبّنی ما أحبّنی؛ و ذلک أ نَّه قضى فانقضى على لسان النبیّ الاُمّی(صلى الله علیه وآله) أ نَّه قال: یا علیُّ! لایبغضک مؤمنٌ، و لایحبّک منافقٌ»؛ (مؤمن هرگز به من بغض نورزد گرچه بینى او را با این شمشیرم قطع کنم، و منافق نیز هرگز به من مهر نورزد گرچه تمام دنیا را به او بدهم؛ زیرا این حکمى حتمى بود که بر زبان پیامبر امّى جارى شد و فرمود: یا على! مؤمن هرگز به تو بغض نورزد و منافق نیز هرگز به تو مهر نورزد). این روایت در «نهج البلاغه»(12) است، و ابن ابى الحدید در «شرح نهج البلاغه»(13) مى گوید: غرض حضرت از این فصل آن است که سخن پیامبر درباره او را به یاد آنان بیاورد. 2 ـ از امّ سلمه نقل شده است: رسول خدا مى فرمود: «لا یحبّ علیّاً منافقٌ و لا یبغضه مؤمن»(14)؛ (هیچ منافقى به على مهر نورزد و هیچ مؤمنى او را دشمن ندارد). 3 ـ پیامبر(صلى الله علیه وآله) در خطبه اى مى فرماید: «یا أیّها الناس اُوصیکم بحبِّ ذی قرنَیها، أخی وابن عمّی علیِّ بن أبی طالب، فإنّه لایحبّه إلاّ مؤمن و لا یبغضه إلاّ منافقٌ»(15)؛ (اى مردم! شما را به محبّت ذوالقرنینِ این امّت سفارش مى کنم، برادرم و پسر عمویم على بن ابى طالب، چرا که تنها مؤمن او را دوست مى دارد و تنها منافق به او کینه مى ورزد). 4 ـ از ابن عبّاس نقل شده است: پیامبراکرم(صلى الله علیه وآله) به على(علیه السلام) نگاه کرد و فرمود: «لایحبّک إلاّ مؤمن و لا یبغضک إلاّ منافق».(16) و این، از جمله روایاتى است که امیر مؤمنان(علیه السلام) در روز شورا به آن استدلال کرده، و فرمود: «أَنشُدُکم بالله هل فیکم أحدٌ قال(صلى الله علیه وآله) له: لا یحبّک إلاّ مؤمن و لا یبغضک إلاّ منافق غیری؟ قالوا: اللّهم لا»(17)؛ (شما را به خدا سوگند مى دهم: آیا در میان شما کسى هست که پیامبر درباره او فرموده باشد: «تنها مؤمن او را دوست مى دارد، و تنها منافق به او کینه مى ورزد»، همگى گفتند: بار خدایا، نه). با این وصف سزاوار است که آتش فشان عقده هاى ابن تیمیّه از این حدیث منفجر گردد، و این حدیث را هدف آماج تیرهاى تهمت قرار داده وبراى ناقص جلوه دادن مطلب و خدشه وارد کردن در آن، آن را برانداز و بالا و پایین نماید. آرى ، پس از ملاحظه این روایات به ارزش گفتار بلکه سخن دروغ و من درآوردى ابن تیمیّه پى خواهیم برد، آنجا که مى گوید: «أنَّ الحدیثین لم یُروَ واحد منهما فی کتب العلم المعتمدة ، ولا لواحد منهما إسناد معروف»؛ (هیچ یک از این دو روایت در کتاب علمى مورد اعتماد نقل نشده و سند معروفى ندارد). براى کسى که روایات صحیحه امامان و حافظان حدیث را غیر معتبر، و صحاح و مسانید خودشان را غیر علمى و غیر قابل اعتماد مى داند، همین بس که نشانِ نهایتِ جهل او، و بالاترین ننگ و عار براى هم فکرانش باشد. واقعاً انسان متحیّر است که او و همفکرانش با وجود چنین عقیده پست و سبکى در اثبات مذهب خود به چه چیزى مى خواهند چنگ بزنند؟! «ضَعُفَ الطّالِبُ وَ الْمَطْلُوب»(18)؛ (ضعیف اند طلب کننده و آنچه طلب شده).(19)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.