پاسخ اجمالی:
على(ع) با ملاحظه دگرگونی هایى که در زمان عثمان رخ داده بود، و نیز دورى و بی خبرى فاحش مسلمین از اسلام اصیل، خوب مى دانست که حکومت کردن بعد از فساد دوران عثمان، بسیار مشکل است و مردم، بویژه سران قوم، زیر بار اصلاحات مورد نظر او نمى روند و عدالت او را تحمل نمى کنند. از اینرو وقتى که انقلابیون به حضرت پیشنهاد بیعت کردند، نپذیرفت. اما هنگامی که سیل مردم خسته از مظالم پیشین و مشتاق عدالت، به درخانه حضرت سرازیر گردید، امام حجت را برخود تمام دید و ناگزیر بیعت مردم را پذیرفت.
پاسخ تفصیلی:
عثمان به دنبال فساد مالى و ادارى، تصرفهاى غیرمجاز و صد در صد غیر مشروع در بیت المال و همچنین گماشتن افراد نالایق از بنى امیه و خویشان خود در راس مناصب دولتى و بالاخره بر اثر کنار زدن افراد شایسته اعم از مهاجران و انصار، و سپردن مقدرات امت اسلامى به دست بنى امیه، خشم مردم را برانگیخت و چون به اعتراضها و درخواست هاى مکرر و مشروع مسلمانان در مورد تغییر استانداران و فرمانداران فاسد، ترتیب اثر نداد، سرانجام شورش و انقلاب بر ضد حکومت وى به وجود آمد و منجر به قتل او گردید و سپس مردم با على(علیه السلام) به عنوان خلافت بیعت کردند. از این لحاظ حکومت على(علیه السلام) که پس از قتل عثمان روى کار آمد، یک حکومت انقلابى و حاصل شورش مردم بر ضد مفاسد و مظالم حکومت پیشین بود.
یکى از نمونه هاى فساد حکومت عثمان این بود که وى «حکم بن ابى العاص» را با پسرش «مروان» که پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله) وى را به طائف تبعید کرده بود و حتى ابوبکر و عمر در زمان حکومتشان جرات برگرداندن وى را پیدا نکرده بودند، به مدینه برگرداند و دختر خود را به مروان تزویج کرد و حتى مسئولیت دفتر دارى خلافت را به مروان سپرد، و این موضوع خشم مردم را برانگیخت.
خانه عثمان به مدت چهل و نه روز از طرف انقلابیون در محاصره بود.(1) هر موقع عثمان مى خواست نرمش نشان بدهد، مروان بیشتر خشم مردم را بر مى انگیخت. سرانجام مسلمانان خشمگین به خانه عثمان ریختند و او را به قتل رساندند.
انقلابیون تنها در فکر کنار زدن عثمان بودند و هر چند در مدت محاصره خانه عثمان اسم على(علیه السلام) بر سر زبان ها بود، اما برنامه روشنى براى آینده نداشتند، لذا وقتى که عثمان را کشتند تازه با مشکل انتخاب خلیفه روبرو شدند.
از طرف دیگر، از میان اعضاى شوراى شش نفرى که عبارت بودند از: على، عبدالرحمن بن عوف، عثمان، طلحه، زبیر و سعد بن ابى وقاص، دو نفر از آنان یعنى عبدالرحمن بن عوف و عثمان از دنیا رفته بودند و در بین چهار نفر موجود، على(علیه السلام) از همه محبوبتر بود و از حیث فضیلت و سابقه درخشان در اسلام هیچ کدام از آنان به پایه او نمى رسیدند، و همین معنا مردم را بیشتر به سوى على(علیه السلام) مى کشانید.
على(علیه السلام) با ارزیابى اوضاع و ملاحظه دگرگونی هایى که در زمان عثمان رخ داده بود، و نیز دورى و بی خبرى فاحش مسلمین از اسلام اصیل نخستین، خوب مى دانست که حکومت کردن بعد از فساد و آلودگى دوران حکومت عثمان بسیار مشکل است و مردم، بویژه سران قوم، زیر بار اصلاحات مورد نظر او نمى روند و عدالت او را تحمل نمى کنند. از اینرو وقتى که انقلابیون به حضرت پیشنهاد بیعت کردند، نپذیرفت.
به اتفاق مورخان عثمان در ذیحجه سال ۳۵هجرى کشته شد، اما در مورد روز واقعه اختلاف دارند.(2) در عین حال این نکته مسلم است که بین قتل او و بیعت مردم با على(علیه السلام) دست کم چهار پنج روز فاصله بوده است.(3) در این چند روز مردم در تحیر و بلا تکلیفى به سر مى بردند.
در این مدت، رهبران انقلاب به حضرت مراجعه مى کردند، ولى او چندان خود را نشان نمى داد، و چون درخواست قبول بیعت مى کردند، از آنجا که اوضاع را براى قبول خلافت نامساعد مى دید و با این پیشنهاد حجت را بر خود تمام نمى دانست، مى فرمود:
«مرا واگذارید و به سراغ شخص دیگرى بروید، زیرا ما به استقبال وضعى مى رویم که چهره هاى مختلف و جهات گوناگونى دارد (اوضاع مبهم و پیچیده است)، دلها بر این امر استوار و عقل ها ثابت نمى مانند، ابرهاى فساد، فضاى جهان اسلام را تیره و راه مستقیم ناشناخته مانده است.
آگاه باشید که اگر دعوت شما را اجابت کنم، بر طبق علم خویش با شما رفتار خواهم کرد و به سخن این و آن و سرزنش ملامتگران گوش فرا نخواهم داد، اما اگر مرا رها کنید، من هم مانند یکى از شما خواهم بود، شاید من شنواتر و مطیع تر از شما نسبت به خلیفه شما باشم، و من وزیر و مشاورتان باشم بهتر از آن است که امیر و رهبرتان گردم.»(4)
اما چون رفت و آمدها زیاد شد و درخواستهاى مصرانه مسلمانان افزایش یافت و سیل مردم خسته از مظالم پیشین و مشتاق عدالت، به درخانه حضرت سرازیر گردید، امام احساس وظیفه کرد و ناگزیر بیعت مردم را پذیرفت.
امام در چند جاى نهج البلاغه از استقبال پرشور و پافشارى مردم هنگام درخواست بیعت یاد نموده است. از آن جمله مى فرماید:
«مردم همانند شتران تشنه کامى که به آب برسند و ساربان رهایشان ساخته و افسار از سر آنها برگیرد، بر من هجوم آوردند، به یکدیگر تنه مى زدند و فشار مى آوردند آنچنانکه گمان کردم مرا خواهند کشت، یا برخى، برخى دیگر را به قتل خواهند رسانید، سپس این موضوع (قبول خلافت) را زیر و رو کردم، همه جهاتش را سنجیدم به طورى که خواب را از چشمم ربود.»(5)
در جاى دیگر صحنه پرشور ازدحام مردم بر گرد وجود خویش را مجسم ساخته تابلوى گویایى از خوشحالى و شور و هیجان مردم پس از دریافت خبر قبول بیعت توسط آن حضرت، ترسیم مى کند و مى فرماید:
«شما دستم را (براى بیعت) گشودید و من بستم، شما آن را به سوى خود کشیدید و من آن را عقب کشیدم، پس از آن همچون شتران تشنه که در روز آب خوردن به آبشخور حمله مى کنند و به یکدیگر تنه مى زنند، در اطراف من گرد آمدید، آنچنان که بند کفشم پاره شد، عبا از دوشم افتاد، و ضعیفان زیر دست و پا رفتند.
آن روز سرور و خوشحالى مردم به خاطر بیعت با من چنان شدت داشت که خردسالان به وجد آمده بودند، پیران خانه نشین با پاى لرزان براى دیدن منظره بیعت به راه افتاده بودند، و بیماران براى مشاهده این صحنه از بستر بیمارى بیرون خزیدند...».(6)
امام در خطبه «شقشقیه» نیز در زمینه استقبال پرشور مردم و نیز درباره رمز قبول خلافت سخن گفته است: «چیزى که مرا به هراس افکند، این بود که مردم همچون یالهاى کفتار، با ازدحام و تراکم، از هر طرف به سوى من هجوم آورده و مرا احاطه کردند به طورى که حسن و حسین زیر دست و پا ماندند،(7) دو طرف جامه ام پاره شد، و مانند گله گوسفند دور من جمع شدند. سوگند به خدایى که دانه را شکافت و انسان را آفرید، اگر نه این بود که آن جمعیت براى بیعت گرداگردم جمع شده و به یارى برخاستند و از این جهت حجت تمام شد و اگر نبود پیمانى که خداوند از علماى امت گرفته که در برابر پرخوارى ستمگران و گرسنگى ستمدیدگان سکوت نکنند، من افسار شتر خلافت را رها مى ساختم و از آن صرفنظر مى نمودم و پایان آن را با جام آغازش سیراب مى کردم (همچنان که در دوران سه خلیفه گذشته کنار رفتم، این بار نیز کنار مى رفتم) آن وقت (خوب) مى فهمیدید که دنیاى شما در نظر من از آب بینى بز بى ارزشتر است».(8)،(9)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.