پاسخ اجمالی:
امام علی(ع) درباره نیاز بشر به دین می فرمایند که اگر پیامبران نبودند شرک و بت پرستى سراسر جهان انسانیّت را فرا مى گرفت و شیاطین، آنها را از معرفت خدا و بندگى او باز مى داشتند، چرا که عقل انسانها به تنهایى براى تشخیص همه اسباب سعادت و موانع راه کافى نیست. در توضیح این مطلب باید گفت: مطالبى که به ما عرضه مى شود سه حالت دارد: یا موافق با حکم عقل است یا مخالف و یا مجهول. و به جرأت مى توان گفت قسمت عمده مطالب، جزء گروه سوّم است و فعالیّت پیامبران در همین بخش می باشد.
پاسخ تفصیلی:
از آنچه در کلام امام علی(علیه السلام) در خطبه اول نهج البلاغه(1) در مورد اهداف بعثت انبیاء آمده، به خوبى نقش دین در زندگى انسانها آشکار مى گردد که اگر پیامبران نبودند شرک و بت پرستى سراسر جهان انسانیّت را فرا مى گرفت و شیاطین، آنها را از معرفت خدا و بندگى او باز مى داشتند، چرا که عقل انسانها به تنهایى براى تشخیص همه اسباب سعادت و موانع راه کافى نیست. درست است که عقل نورافکن پرفروغى است ولى تا آفتاب وحى نتابد و همه جا را روشن نسازد تنها با نورافکن عقل که محیط محدودى را روشن مى کند نمى توان این راه بسیار پرخطر و پرفراز و نشیب را طى نمود. از این جا روشن مى شود که «برهماییها» که مسأله بعثت انبیا و ارسال رسل را انکار کرده اند، سخت در اشتباهند. اگر عقل انسان، تمام اسرار درون و برون انسان را درک مى کرد و رابطه گذشته و حال و آینده را مى دانست و در تشخیص خود گرفتار اشتباه نمى شد، ممکن بود گفته شود: درک عقل در همه جا و براى همه مشکلات زندگى این جهان و آن جهان کافى است، امّا با توجّه به محدودیّت ادراکات عقلى و فزونى مجهولات نسبت به معلومات (آن هم یک فزونى بسیار عظیم و گسترده) پیداست که تکیه بر عقل به تنهایى صحیح نیست. انکار نمى کنیم که «عقل» یکى از حجّت هاى الهى است که در خطبه اول نهج البلاغه امام علی(علیه السلام) نیز به آن اشاره فرموده است، حتّى در روایات اسلامى به عنوان «پیامبر درون» از آن یاد شده، چنان که در حدیث معروف امام کاظم(علیه السلام) مى خوانیم که فرمود: «اِنَّ للهِ عَلَى النّاسِ حُجَّتَیْنِ حُجَّةً ظاهِرَةً وَ حُجَّةً باطِنَةً فَاَمَّا الظّاهِرُ فَالرُّسُلُ وَ الاَنْبیاءُ وَ الاَئِمَةُ عَلَیْهِمُ السَّلامُ وَاَمَّا الْباطِنَهُ فَالْعُقُولُ»؛ (براى خداوند دو حجّت بر مردم است، حجّتى آشکار و حجّتى پنهان. امّا حجّت آشکار، پیامبران و رسولان و ائمه ـ علیهم السلام ـ هستند و امّا حجّت باطن، عقلها و خردها مى باشد).(2) ولى با این حال پیداست که این رسول باطن، رسالت محدودى دارد، در حالى که رسول ظاهر که متکّى به منبع وحى و علم بى پایان خداست رسالتش نامحدود است. از این جا، پاسخ سفسطه برهماییها روشن مى شود. آنها مى گویند: آنچه پیامبران براى ما مى آورند از دو صورت خارج نیست یا عقل ما درک مى کند یا نه، اگر عقل ما آن را درک مى کند نیازى به زحمت پیامبران نیست و اگر درک نمى کند یعنى نامعقول است، قابل قبول نیست، زیرا هیچ انسانى زیر بار مطلب نامعقول نمى رود. اشکالى که در این استدلال به چشم مى خورد این است که آنها میان نامعقول و مجهول، فرق نگذاشته اند. گویى تصوّرشان این بوده که عقل همه چیز را درک مى کند، در حالى که در این جا یک تقسیم سه گانه داریم: مطالبى که به ما عرضه مى شود یا موافق با حکم عقل است یا مخالف و یا مجهول. و به جرأت مى توان گفت قسمت عمده مطالب، جزء گروه سوّم، یعنى مجهول است و درست فعالیّت پیامبران در همین بخش است. اضافه بر این، ما غالباً در ادراکات عقلى خود نیز گرفتار وسوسه هایى مى شویم که نکند خطا و اشتباهى در آن باشد، این جاست که تأیید پیامبران و به تعبیرى دیگر تأیید عقل با نقل مى تواند ما را در داده هاى عقلى مطمئن سازد و ریشه وسوسه ها را بخشکاند و به درستى راهى که از آن مى رویم مطمئن سازد. (3)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.