پاسخ اجمالی:
سه تفسیر در معنى آیه 24 سوره یوسف، بیان شده؛ 1- زلیخا تصمیم بر کامجوئى از یوسف داشت، و نهایت کوشش خود را در این راه به کار برد و یوسف(ع) هم به مقتضاى طبع بشرى و این که جوانى نوخاسته بود، اگر مقام «عصمت» حائل نمى شد، چنین تصمیمى را مى گرفت. 2- تصمیم همسر عزیز مصر و یوسف، تصمیم بر حمله و زدن یکدیگر بود نه کامجوئى جنسى. 3- در کشمکش غریزه و عقل، یوسف تا لب پرتگاه کشیده شد، اما ناگهان، بسیج فوق العاده نیروى ایمان و عقل، طوفان غریزه را در هم شکست.
پاسخ تفصیلی:
این سؤال ممکن است در هنگام مطالعه آیه 24 سوره «یوسف» به وجود آمده باشد، خداوند مى فرماید: (همسر عزیز مصر، قصد او را کرد و یوسف نیز، اگر برهان پروردگار را نمى دید، چنین قصدى مى نمود)!؛ «وَ لَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَ هَمَّ بِها لَوْ لا أَنْ رَأى بُرْهانَ رَبِّهِ».
در معنى این جمله، میان مفسران گفتگوى بسیار است که مى توان همه را در سه تفسیر زیر خلاصه کرد:
1 ـ همسر عزیز تصمیم بر کامجوئى از یوسف داشت، و نهایت کوشش خود را در این راه به کار برد.
یوسف(علیه السلام) هم به مقتضاى طبع بشرى و این که جوانى نوخاسته بود، و هنوز همسرى نداشت، در برابر هیجان انگیزترین صحنه هاى جنسى قرار گرفته بود که، هر گاه برهان پروردگار یعنى روح ایمان و تقوا و تربیت نفس و بالاخره مقام «عصمت» حائل نمى شد، چنین تصمیمى را مى گرفت!
بنابراین، تفاوت میان «همّ» (قصد) همسر عزیز و یوسف این بود که از یوسف، مشروط بود به شرطى که حاصل نشد - یعنى عدم وجود برهان پروردگار- ولى از همسر عزیز مطلق بود و چون داراى چنین مقام تقوا و پرهیزکارى نبود، چنین تصمیمى را گرفت و تا آخرین مرحله پاى آن ایستاد، تا پیشانیش به سنگ خورد.
نظیر این تعبیر، در ادبیات عرب و فارسى نیز داریم، مثل این که مى گوئیم: افراد بى بند و بار تصمیم گرفتند میوه هاى باغ فلان کشاورز را غارت کنند، من هم اگر سالیان دراز در مکتب استاد تربیت نشده بودم، چنین تصمیمى را مى گرفتم.
بنابراین، تصمیم یوسف مشروط به شرطى بود که حاصل نشد، و این امر نه تنها با مقام عصمت و تقواى یوسف منافات ندارد، که توضیح و بیان این مقام والا است.
طبق این تفسیر از یوسف(علیه السلام)، هیچ حرکتى که نشانه تصمیم بر گناه باشد سر نزده است، بلکه در دل، تصمیم هم نگرفته است.
بنابراین، بعضى روایات که مى گوید: یوسف آماده کام گیرى از همسر عزیز شد، و حتى لباس را از تن بیرون کرد، و تعبیرات دیگرى(1) که ما از نقل آن شرم داریم، همه بى اساس و مجعول است، و اینها اعمالى است که در خور افراد آلوده، بى بند و بار، ناپاک و نادرست است، چگونه مى توان یوسف را با آن قداست روح و مقام تقوا به چنین کارهائى متهم ساخت.
جالب این که: در حدیثى از امام على بن موسى الرضا(علیهما السلام)، همین تفسیر اول در عبارت بسیار فشرده و کوتاهى بیان شده است، آنجا که «مأمون» خلیفه عباسى از امام مى پرسد: آیا شما نمى گوئید پیامبران معصومند؟
فرمود: آرى.
گفت: پس این آیه قرآن تفسیرش چیست؟ «وَ لَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَ هَمَّ بِها لَوْ لا أَنْ رَأى بُرْهانَ رَبِّهِ».
امام(علیه السلام) فرمود: «وَ لَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَ لَوْلا أَنْ رَأى بُرْهانَ رَبِّهِ لَهَمَّ بِها کَما هَمَّتْ بِهِ، لکِنَّهُ کانَ مَعْصُوماً وَ الْمَعْصُومُ لایَهُمُّ بِذَنْب وَ لایَأْتِیهِ... فَقالَ الْمَأْمُونُ للهِ دَرُّکَ یا أَبَا الْحَسَنِ!»؛
(همسر عزیز تصمیم به کامجوئى از یوسف گرفت، و یوسف نیز اگر برهان پروردگارش را نمى دید، همچون همسر عزیز مصر تصمیم مى گرفت، ولى او معصوم بود و معصوم هرگز قصد گناه نمى کند و به سراغ گناه هم نمى رود)، مأمون [از این پاسخ لذت برد] و گفت: آفرین بر تو اى ابو الحسن!(2)
2 ـ تصمیم همسر عزیز مصر و یوسف، هیچ کدام مربوط به کامجوئى جنسى نبود، بلکه تصمیم بر حمله و زدن یکدیگر بود، همسر عزیز به خاطر این که در عشق شکست خورده بود، و روح انتقامجوئى در وى پدید آمده بود، و یوسف به خاطر دفاع از خویشتن و تسلیم نشدن در برابر تحمیل آن زن.
از جمله قرائنى که براى این موضوع ذکر کرده اند، این است که همسر عزیز تصمیم خود را بر کامجوئى خیلى قبل از این گرفته بود، و تمام مقدمات آن را انجام داده بود، بنابراین، جاى این نداشت که قرآن بگوید او تصمیم بر این کار گرفت؛ چرا که این لحظه، لحظه تصمیم نبود.
دیگر این که، پیدا شدن حالت خشونت و انتقامجوئى، پس از این شکست، طبیعى است؛ زیرا او تمام آنچه را در توان داشت از طریق ملایمت با یوسف(علیه السلام) به خرج داد، و چون نتوانست از این راه در او نفوذ کند به حربه دیگر متوسل شد که حربه خشونت بود.
سوم این که، در ذیل این آیه مى خوانیم: «کَذلِکَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَ الْفَحْشاءَ»؛ (ما هم بدى و هم فحشاء را از یوسف بر طرف ساختیم)(3) «فحشاء»، همان آلودگى به بى عفتى است، و «سوء»، نجات از چنگالِ درگیرى، زد و خورد و احیاناً قتل همسر عزیز مصر.(4)
به هر حال، یوسف چون برهان پروردگار را دید، از گلاویز شدن با آن زن خوددارى کرد، مبادا به او حمله کند و او را مضروب سازد و این خود دلیلى شود که او قصد تجاوز را داشته، لذا ترجیح داد خود را از آن محل دور سازد، و به سوى در فرار کند.
3 ـ بدون شک، یوسف جوانى بود با تمام احساسات جوانى، هر چند غرائز نیرومند او تحت فرمان عقل و ایمان او بود، ولى طبیعى است هر گاه چنین انسانى در برابر صحنه هاى فوق العاده هیجان انگیز قرار گیرد، طوفانى در درون او بر پا مى شود، و غریزه و عقل به مبارزه با یکدیگر بر مى خیزند، هر قدر امواج عوامل تحریک کننده نیرومندتر باشد، کفه غرائز، قوت مى گیرد، تا آنجا که ممکن است در یک لحظه زودگذر به آخرین مرحله قدرت برسد، آن چنان که اگر از این مرحله، گامى فراتر رود، لغزشگاه هولناکى است، ناگهان نیروى ایمان و عقل به هیجان در مى آید، و به اصطلاح بسیج مى شود و کودتا مى کند، و قدرت غریزه را که تا لب پرتگاه کشانیده بود به عقب مى راند.
قرآن مجید این لحظه زودگذر حساس و بحرانى را، که در میان دو زمان آرامش و قابل اطمینان قرار گرفته بود، در آیه فوق، ترسیم کرده است، بنابراین منظور از جمله «هَمَّ بِها لَوْ لا أَنْ رَأى بُرْهانَ رَبِّهِ» این است: در کشمکش غریزه و عقل، یوسف تا لب پرتگاه کشیده شد، اما ناگهان، بسیج فوق العاده نیروى ایمان و عقل، طوفان غریزه را در هم شکست،(5) تا کسى گمان نکند اگر یوسف توانست خود را از این پرتگاه برهاند، کار ساده اى انجام داده; چرا که عوامل گناه و هیجان در وجود او، ضعیف بود، نه! هرگز، او نیز براى حفظ پاکى خویش در این لحظه حساس دست به شدیدترین مبارزه و جهاد با نفس زد.(6)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.